جوان آنلاین: کتاب «هواتو دارم» یکی از سه کتابی است که به تقریظ رهبر انقلاب مزین شده و قرار است ۳۰ آبان همزمان با روز ملی قهرمان طی مراسم ویژهای از این تقریظها رونمایی شود. محمد رسول ملاحسنی این کتاب را مانند دیگر آثارش برای شکستن خط فکری که میخواهد شهدا را دستنیافتنی نشان بدهد، نوشته است مدعایی که مخاطب بعد از خواندن «هواتو دارم» و مرور بیش از هشتاد نکته اخلاقی در لابهلای صفحات این کتاب بر آن مهر تأیید میزند. «جوان» در گفتگو با این نویسنده خوش ذوق از علت انتخاب این مسیر و همچنین نکات فرمی و محتوایی «هواتو دارم» و چرایی نوشتن این اثر پرده بر میدارد.
«هواتو دارم» در مورد چه چیزی حرف میزند؟
این کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی است که جزو شهدای دهه شصتی مدافع حرم است که بر خلاف شهدای مدافع حرم دیگری که برخی از آنها بسیجی یا افراد معمولی بودند، اتفاقا به طور رسمی جزو نیروهای سپاه قدس بوده و به نوعی میتوان گفت که شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده مستقیم او بودهاست. این کتاب به روایت همسر شهید عبداللهی بازگو و از دوران آشنایی این شهید با همسرش شروع میشود و به دوران تقریباً ۱۰ ساله زندگی مشترک آنها میپردازد. در واقع این کتاب از بازه زمانی سال ۸۵ شروع میشود و تا روز بیست و سوم آبان ماه که سالگرد شهادت این شهید در منطقه بوکمال است، ادامه دارد و نهایتاً در سال ۹۷ به انتهای روایت میرسد.
نوشتن کتاب پیشنهادی بود یا خودتان برای نوشتنش برنامه داشتید؟
با توجه به اینکه من ساکن شهر قزوین هستم و شهید عبداللهی بچه تهران بوده من هیچ شناخت و آشنایی با ایشان نداشتم، حتی نمیدانستم که اصلاً چنین شهیدی هست، این در حالی است که مزار این شهید در قطعه ۲۶ ردیف ۷۹ بهشت زهرای تهران که از آن به عنوان مزار خاکی یاد میشود، خیلی معروف هم هست (علت این مسئله سنگ قبر نداشتن مزار ایشان است، چون طبق وصیت خودشان که گفتهاند برای مزارم سنگ نگذارید، چون نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشم). داستان آشنایی من با این شهید هم به یک تماس تلفنی بر میگردد؛ یک روز گوشی تلفنم زنگ خورد و وقتی جواب دادم همسر شهید (خانم زارع) پشت خط بود که بعد از معرفی خودش ابراز تمایل کرد که کتاب زندگی شهید عبداللهی را من بنویسم. با توجه به اینکه من در شهر قزوین بودم به ایشان گفتم نویسندههای خیلی خوبی در تهران حضور دارند که میتوانند این کتاب را بنویسند که ایشان یک داستانی برای من تعریف کردند!
چه داستانی؟ کسی شما را به خانواده شهید معرفی کرده بود؟
ایشان به من گفتند طبق یک رسم چند ساله معمولاً همسران شهدای مدافع حرم پنج، شش روز ابتدای ماه صفر که ایام شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها هست به سوریه میرویم و خادم حرم میشویم. آن سال به همراه ۳۰، ۴۰ نفر از همسران شهدای مدافع حرم به سوریه رفته بودیم و من کنار ضریح حضرت زینب سلاماللهعلیها مشغول راهنمایی یک زائر بودم که همسر شهید سیاهکالی (راوی کتاب یادت باشد) را دیدم. بعد از احوالپرسی به ایشان گفتم من و شهید مرتضی عبداللهی کتاب «یادت باشد» شما را خواندهایم و ما هم مثل شما و همسر شهیدتان یک رمزی بین خودمان تعریف کردیم. بعد از ادامه پیدا کردن این گفتگو همسر شهید سیاهکالی به من گفت اگر دوست دارید کار نوشتن کتاب شهید عبداللهی را به همین نویسنده بسپارید و شماره بنده را به همسر شهید عبداللهی میدهند که ماجرای آن تماس به بعد از این دیدار برمیگردد. سال ۹۸ این آشنایی شکل گرفت و بعد از سه سال کتاب هواتو دارم منتشر شد.
فکر نمیکنید سه سال برای نوشتن این کتاب زمان زیادی باشد؟
همانطور که اشاره کردم نوشتن این کتاب از سال ۹۸ شروع شد و سه سال کارهای تحقیق و تدوین و بحثهای پژوهشیاش به طول انجامید و نهایتاً در سال ۱۴۰۱ نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد. از جمله دلایل طولانی شدن نوشتن این کتاب یکی این بود که هم داستان داستان ثقیلی بود و هم بعد مسافت بین دو شهر تهران و قزوین که باید برای انجام مصاحبهها رفت و آمد میکردم، اثرگذار بود، ضمن اینکه مسئله شیوع ویروس کرونا و محدودیتهایی که اعمال میشد مزیت بر علت شد. البته ما خیلی تأکید داشتیم به همه ابعاد زندگی این شهید پرداخته شود، اگر چه تنه اصلی کتاب روایت همسر شهید است. بخش عمدهای از خاطرات ایشان بر میگردد، به مسیر تغییر و تحولی که برای شهید اتفاق میافتد بخصوص حضورشان در مسجد محله، برای تکمیل شدن قطعات این پازل نیاز به انجام مصاحبه با افراد مختلف بود و این مسئله زمان زیادی گرفت.
چگونه از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «هواتو دارم» مطلع شدید و واکنش شما به این موضوع چه بود؟
قبلاً یکی دیگر از کتابهای من به اسم «یادت باشد» مفتخر به تقریظ شفاهی حضرت آقا شدهبود و ایشان در سخنرانی که سال ۹۷ در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری داشتند به این کتاب اشاره کردند و فرمودند که اخیراً یک کتابی را خواندم و ایشان به محتوای کتاب «یادت باشد» اشاراتی میکنند. میخواهم بگویم آن موقع این حس غیر قابل وصف را تجربه کردم و اگر قرار باشد دو تا از مهمترین و خوشحالکنندهترین خبرهای طول عمرم را بخواهم بگویم یکی صحبت حضرت آقا در مورد کتاب «یادت باشد» است و دیگری خبر تقریظ مکتوب ایشان برکتاب «هواتو دارم». نمیدانم کتاب از چه طریقی به دست ایشان رسیده ولی چند وقت پیش و در ایام هفته دفاع مقدس بود که از دفتر ایشان تماس گرفتند و به من گفتند حضرت آقا روی کتاب شما و شش اثر دیگر تقریظ نوشتهاند. دو تا از آن کتابها «ایستگاه خیابان روزولت» و «پاییز آمد» بود که مراسم رونمایی از تقریظ رهبری بر آن برگزار شد و انشاءالله قرار است روز سیام آبان هم از تقریظ ایشان بر سه کتاب دیگر (هواتو دارم، مجید بربری و بیست سال و سه روز) رونمایی میشود. البته من نمیدانم که حضرت آقا چه چیزی روی کتاب مرقوم کردند.
شاخصه مهم این کتاب چیست؟
من احساس میکنم حضرت آقا فرمانده میدان هستند و وقتی ایشان به یک سرباز کوچک در این جبهه بزرگ توجه میکنند معنایش این است که «آفرین به کارت ادامه بده». من در ابتدای کتاب «هواتو دارم» هم نوشتم که این اثر را در پاسخ به این فراز از صحبت ایشان است که میگویند باید پشت جبهه هم روایت شود و به سراغ والدین و همسران شهدا بروید و حرفهای اینها را هم روایت بکنید. حتی اگر به آثار تقریظی نگاه کنیم خواهیم دید اکثر آثاری که ایشان بر آنها نکاتی نوشتهاند کتابهایی هستند که پشت جبهه را روایت میکنند حالا یا همسرانه است یا مادرانه و پدرانه. این نگاه برای من در حکم سربازی است که در حال اجرای فرمان فرمانده و رهبرش است.
در واقع این مسئله به نوعی علت انگیزشی شما برای نوشتن کتاب «هواتو دارم» است؟
بله، دقیقاً.
چرا اغلب آثارتان را در فضایی لطیفگونه و پراحساس مینویسید؟
این نکته را خیلیها به من میگویند، اجازه بدهید اول این جملات حضرت آقا را برایتان بخوانم، ایشان میفرمایند: «سعی کنیم خصوصیات زندگی اینها و سبک زندگی اینها را تبیین کنیم؛ این مهم است... این شهیدی که شما از یاد او... در میدان جنگ به هیجان میآیید،.. . در محیط عادی زندگی چه جوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است.... وضع عادی زندگیکردن شهدا چه جوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛.. افرادی که اهل نگارشند، اهل قلم خوب هستند، اهل ذوق در این معانی هستند، بنشینند تصویرسازی کنند، کتابهایی کوتاه که جوان حوصله کند بخواند، اینها را بسازند، کتاب تولید کنند.» جالبتر اینکه ایشان در دیدار با برگزار کنندگان کنگره شهدای زنجان شهادت را به قله تشبیه میکنند که این قله یک دامنهای دارد و ما در این دامنه هستیم و، چون همه ما دوست داریم به قله برسیم باید بدانیم که چطوری این دامنه را طی بکنیم، روایت این مسئله خیلی مهم است؛ و بعد ایشان میگوید برای روایت این نکته به سراغ والدین و همسران شهدا بروید. این نگاه حضرت آقا برای من در حکم فانوس و راهنما است ما باید یک روایت واقعی از تاریخ شفاهی کشورمان داشتهباشیم؛ مثلاً شهید سیاهکالی طبق عادت هر ماه برای همسرش گل میخریده، ولی برخی با این نوع نگاه و روایت مخالف هستند و معتقدند که شهدا افراد خاصی بودند که اهل تهجد و ذکر و عبادتهای خاص بودند، در حالی که اینگونه نیست و شهدا افراد عادی بودند که در زندگیشان چنین رفتارهایی داشتند و به شدت افراد عاطفی و مهربان و باصفایی بودند و در بین ما زندگی میکردند. وقتی واقعیات یک زندگی عاشقانه را روایت میکنیم، حتماً برای مخاطب جذاب است. همین شهید عبداللهی به پسرعمویش میگوید اگر بعداً در مورد من از تو پرسیدند بگو مرتضی همه خوشیهای این دنیا را تجربه کردهبود، از پوشیدن کفش و لباس برند تا تفریح و مسافرت و رفیق بازی. روایت این بخش از زندگی شهدا نشان میدهد که اینها اهل محبت و عشق و برنامهریزی برای زندگیشان بودند، ولی در کنار همه اینها یک آرمان بزرگ هم داشتند که برای دستیابی به آن آرمان از دنیا دست کشیدند.
برای نگارش این کتاب از چه سبکی استفاده کردید؟
راوی اصلی این کتاب همسر شهید هستند، از طرفی هم من به دنبال روایت سبک زندگی این شهید بودم برای همین به سراغ همسرش رفتم، چون روایت و نگاه کاملتری دارد. شروع کتاب با خواب همسر شهید شروع میشود که خیلی جالب و جذاب است و در ادامه به سیر زندگی این شهید پرداخته میشود. در واقع یک نگاه خطی است هر چند در کتاب روایتهای افراد دیگر را هم شاهد هستیم. یک فصل کامل از کتاب به علاقه و توجه ویژه شهید عبداللهی به عید غدیر است به شکلی که خودش بانی میشده یک بخش دیگر کتاب به ارتباطات او با مسجد صفا است، چون ایشان اهل محله نظامآباد بودند. به طور کلی «هواتو دارم» از ۱۲ فصل تشکیل شدهاست که از سال ۱۳۸۵ شروع میشود و در سال ۱۳۹۷ تمام میشود؛ روایت ۱۲ سال از زندگی پرپیچوخم و مملو از لحظههای عاشقانه و عارفانه یک مهندس رزمیکار مخترع و البته قهرمان.
در مورد وجه تسمیه کتاب هم توضیح بدهید؟
همسر شهید میگوید روزهای آخری که میخواست به سوریه برود آمد و توی آشپزخانه روی صندلی کنار میز چهار گوش کوچکی نشست. لیوان چای را که برایش ریخته بودم، برداشت، اما، چون داغ بود دوباره روی میز گذاشت و تک تک اعضای خانوادهاش را به من سپرد؛ خانواده خودش که تمام شد، شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من. از من خواست حواسم به همه باشد؛ منتظر بودم بین همه این حرفها، سفارشی هم برای خودم داشته باشد، ولی چیزی نگفت. همه را که به من سپرد، از روی صندلی بلند شد؛ با همان چشمهای اشکبار به مرتضی گفتم: تو که خیلی بامعرفت بودی، همه را سپردی، پس من چی؟ لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، خودم هواتو دارم! من هم همین جمله شهید را به عنوان اسم کتاب انتخاب کردم.