رویا میرغیاثی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در مورد اینکه آیا او بدون اجبار کاری و جدا از فضای فعالیت در نشر افق و کتابهای فندق، مطالعه کتاب کودک و نوجوان دارد یا نه؟ گفت: همه زندگی من کتاب کودک و نوجوان است. من سالهاست که در حرفه روزنامهنگاری ادبیات بزرگسال و ادبیات کودک و نوجوان مشغول هستم؛ همچنین به طور تخصصی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مربی کودکان بودهام و قریب به ۲۰ الی ۲۳ سال است که به صورت مداوم در این حوزه کار و مطالعه میکنم.
او به امر معرفی کتاب به دیگران اشاره و بیان کرد: از آنجایی که من داور جایزه لاکپشت پرنده نیز هستم و به غیر از کتابهای نشر افق، بیشتر کتابهای نشرهای دیگر را نیز میخوانم، هر جایی که احساس کنم کتابی باب سلیقه یا نیاز کودکی است، حتماً آن اثر را به او معرفی میکنم. این اتفاق ممکن است در جاهای مختلفی صورت بگیرد؛ ممکن است در یک کتابفروشی باشد یا در کلاسی که با بچهها دارم، ممکن است در یک مهمانی باشد یا به طور کلی در هر جای دیگری؛ یعنی جدای از محل کارم نیز، این معرفی کتاب صورت بگیرد. سالهای زیادی از زندگیام را وقف کتابها کردهام؛ گویی که رسالت زندگی من، ترویج کتاب کودک و نوجوان است.
این مروج کتاب و کتابخوانی درخصوص اینکه کتابهای کودک و نوجوان فقط برای مخاطبان کودک و نوجوان است یا مخاطب بزرگسال هم میتواند برای کودک درونش کتاب بخواند؟ توضیح داد: در یکی از روزهای نمایشگاه امسال کتاب تهران، یک مادر همراه فرزندِ دخترِ دبستانی و پسر نوجوانش به غرفه نشر افق آمده بود. آنها از من پرسیدند کتابی که انتخاب کرده و در دست دارند برایشان مناسب است یا نه؟ و من که داستان آن کتاب را برای همه افراد مناسب میدیدم، گفتم: «این کتاب را همه باید بخوانند: هم خودت، هم مادرت، هم برادرت و هم پدرت.»
میرغیاثی افزود: به طور کلی، از نظر من کتابی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کتاب خوبی است که مخاطب بزرگسال هم بتواند آن را بخواند و ازش لذت ببرد. از طرفی یک بخشی از نقشهایی که ما به صورت معلم، مربی، والد یا هر کسی که در ارتباط با کودکان است داریم، وابسته به این است که ارتباط با آنها را بلد باشیم، شرایطشان را درک کنیم، روحیاتشان را بشناسیم و برای تحقق این امر، چه مؤلفهای بهتر از ادبیات کودک و نوجوان؟ برای مثال خودِ من که فرزندی ندارم، به هر حال باید بستری را بیابم که بتوانم با آن، بچهها را بیشتر بشناسم و ارتباط با کودکان را بیاموزم؛ ادبیات کودک و نوجوان است که این شناخت را به من میدهد.
این کارشناس کتاب کودک و نوجوان درباره کتاب الهامبخشی که به آن خانواده مراجعهکننده به غرفه افق، توصیه کرده بود، گفت: یکی از کتابهایی که فکر میکنم لازم است همه پدرها و مادرهای امروزی بخوانند کتاب نوجوان «مومو» نوشته میشائیل انده با ترجمه کتایون سلطانی است. داستان «مومو» در مورد زمان است و نویسنده در این کتاب در مورد مفهوم زمان صحبت میکند. در این داستان میخوانیم که عالیجنابهای خاکستری به شهر میآیند و مردم را ترغیب میکنند که زمان را پسانداز کنند. آنها میگویند که ما قرار نیست وقتمان را تلف کنیم؛ دقیقاً مثل همین کارهایی که ما بزرگترها همیشه انجام میدهیم و به بچهها میگوییم بدو، عجله کن، این کار دیر شد، آن کار دیر شد؛ درنتیجه آن لذتی را که در زندگی هست، آن لذتی را که در معاشرت هست از خودمان و بچههایمان میگیریم. در این داستان هم بچهها قبل آن ماجراها دارند بازی میکنند، کتاب میخوانند، قصه برای یکدیگر تعریف میکنند؛ ولی عالیجنابهای خاکستری که میآیند میگویند باید زمان را پسانداز کنیم، چرا شما وقتتان را تلف میکنید و باهم حرف میزنید. زمانها میتوانند همینطور ثانیه به ثانیه پس انداز شوند و بعد شهر، حالت سرد و خاکستری و بیروحی پیدا میکند؛ اما دختری که در داستان اسمش مومو است، کمک میکند زندگی به شهر برگردد و آدمهای شهر را متوجه این موضوع میکند که ما با عجلهکردن و این شتابی که داریم، چه چیزهایی را در رابطههایمان و در زندگی واقعی از دست میدهیم! من فکر میکنم این کتابی است که لازم است همه ما آن را بخوانیم.
او در تکمیل صحبت خود و اشاره به مبحث ابتدایی این گفتوگو بیان کرد: به نظر من این موضوع که یک مسئول در انتشارات کودک و نوجوان کتابخوان باشد، بسیار حائز اهمیت است. من میگویم که ما بدون خواندن میخواهیم چه محتوایی را به دیگران توصیه کنیم؟ اگر این موضوع و چیزهایی که ما در مورد آن حرف میزنیم راهگشا و لازم و ضروری است، خب اول از همه باید در زندگی خودمان باشد. من نمیتوانم کتاب نخوانم، کتاب در زندگی خودم نباشد و فقط برای دیگران تبلیغش کنم؛ کتاب خوراکی نیست که مثلاً بگویم من بستنی دوست ندارم اما میتوانم بستنیفروش باشم. ترویج کتاب با روح و روان و قلب آدمها سر و کار دارد و به نظر من حتماً کسی که در کار نشر بهخصوص حوزه نشر کودک و نوجوان فعالیت میکند، باید هم کتاب بخواند و هم مخاطب کودک و نوجوان را خوب بشناسد؛ چون ما مسئولیتی در قبال بچهها داریم و به واسطه این مسئولیت نمیتوانیم هر کتابی را چاپ یا هر اثری را توصیه و به هر کسی پیشنهاد دهیم. ما به تمام نیروهایی هم که به عنوان راهنما در غرفه نشر افق در نمایشگاه کتاب تهران حضور داشتند، یادآوری کرده بودیم که قرار نیست اینجا کتاب بفروشیم؛ ما قرار است کتاب پیشنهاد دهیم و آدمها کتابهایی را که از میان این کتابها مناسب با نیازشان میبینند، انتخاب کنند. قرار نیست کتابی که من دوست دارم و مطابق سلیقهام است برای همه مناسب باشد یا قرار نیست من به هر طریق این کتاب را به شما بفروشم.
رویا میرغیاثی در ادامه گفت: من میتوانم اطلاعاتی را که در مورد کتابها مورد نیاز شماست در اختیارتان بگذارم و حالا شما خودتان انتخاب کنید که دوست دارید چه چیزی را مطالعه کنید. ما همیشه از نیروهایمان میخواهیم که کتابی را که نخواندهاند یا حتی در مورد موضوع آن مطمئن نیستند، به کسی توصیه نکنند و حتی اگر کسی در مورد آن کتاب از آنها سوال کرد، صادقانه به مخاطب بگویند که آن کتاب را نخواندهاند پس نمیتوانند در مورد آن برایشان توضیح دهند و در ادامه، آن مخاطب را به همکار دیگری که آن کتاب را خوانده است ارجاع دهند تا کتاب را به نحو احسن به آنها معرفی کند.
∎