اینجا سوژه ما فاطمه گودرزی است، بازیگری که تا زمانی او را با آثار سینمایی میشناختیم، از جایی به بعد او را بیشتر در تلویزیون دیدیم. کارهای روتین هر شبی اوج آشنایی مردم با بازیگری بود که از دهه ۶۰ در سینما فعالیت دارد اما حالا در میانسالی بیشتر شناخته میشود.
گودرزی را مثلا میشود با درخشش در "میخواهم زنده بمانمِ" ایرج قادری به خاطر آورد اما چه کنیم که زبان بدن تکراریاش(آن شانههای غیرقابل کنترلش که به چپ و راست میزند) نقشآفرینیهای ضعیفش بیشتر عاملی شده برای حرص خوردن و حرص خوردن. او این شبها با بازپخش "گرگ و میش" به آنتن برگشته، مروری کردهایم بر نقشآفرینیهای ضعیف این سالهای فاطمه گودرزی.
دردسر والدین
در دردسر والدین نقش مادر مراقب و محافظهکاری را داشت که در بزنگاه آشنایی با خانواده مهران مدیری و فرزندانش، نمیدانست دقیقا چه میخواهد و چکار خواهد کرد. شاید مشکلاتی هم در طراحی آن پرسوناژ بود اما آن چه که بیشتر به چشم میآمد کیفیت نازل بازیگری فاطمه گودرزی بود، آمده بود که حرص مخاطب را دربیاورد، نقش و کاراکترش به حاشیه رفته بود، خود گودرزی در متن قرار گرفته بود، او حتی در قیاس با کودکانی که در آن کار نقشآفرینی میکردند هم بسیار ضعیف بود. یعنی حتی همان نابازیگران کودک و نوجوان هم چند پله بالاتر از او ایستاده بودند.
سکانسهای دونفرهاش با مهران مدیری که هیهات و واویلا، اصلا اختلاف از زمین تا آسمان بود. تازه حساب کنید که مدیری بیشتر در آثار کمدی تجربه دارد، اما همان مدیری کمتجربه در ملودرام، مچ گودرزی را خوابانده بود. بدی ماجرا آنجا بود که فاطمه گودرزی یکی از دو قطب تعیینکننده سریال بود و کیفیتش پایینش به چشم میآمد.
ترانه مادری
در این مجموعه واکاوی زوایای پنهان شخصیتهایی مثل «فرخنده» پیش میآید که چگونه در تمام لحظهها، دلسوزیهای مادرانه خود، کاری جز غصه خوردن، نگران بودن، دلواپسیهای بیجا و دلشورههای عذابآور درباره فرزند خود ندارند! شاید امضای کار همیشگی فاطمه گودرزی همین باشد. یک کاراکتر همیشه نگران که علاقه دارد به ساختمان کار آسیب زند و البته سهیلیزاده به این بازیگران برای پیشبرد فیلمنامه خود احتیاج مبرمی دارد.
فاصلهها
یکی از نکات نسبتا تاریک در فیلمنامه فاصلهها، کاشت ارتباط آقامحسن (دانیال حکیمی) و لیلا خانم( فاطمه گورزی) است. طبق روال قصه، آن دو در گذشته با هم نامزد بودند و قرار به ازدواجشان بوده. آنان عاشقانه همدیگر را دوست داشتند، ناگهان محسن به جبهه میرود و لیلا خانم هم میرود ازدواج میکند! اما خب لیلا یا همان فاطمه گودرزیِ فاصلهها و ترانه مادری تنها در نام کاراکتر تفاوت دارند.
همان قِسم نگرانیهای آزاردهنده و همان داستانهای کلیشهای که تقریبا هیچ لحظهای را در ذهن مخاطب باقی نمیگذارد. شاید به همین دلیل است که پس از گذشت سالها این سریالها صرفا با اسمشان به یاد آورده میشوند و انگار کاراکترها به یاد سپرده نمیشوند.
لحظه گرگ و میش
لحظه گرگ و میش کمی وایب سریالهای ترکی را میدهد. همانهایی که سراسر از نقشهای مختلفند. "توران وحدت" در این سریال، مادر احسان، هادی، یوسف و یاسمن و باز مادربزرگ محمد و امیرحسین است و خود این به تنهایی منظور را میرساند.
اما در کمال ناباوری و پس از گذشت تمام این سالها خانم گودرزی تصمیم گرفته همانی باشد که در "دردسر والدین" بود. او را انگار برای نقش مادری که قرار است مدام نگرانی را به خانوادههای ایرانی تزریق کند خلق شده و اگر همان درخشش در "میخواهم زنده بمانمِ" قادری نبود با قطعیت میگفتیم که کارکرد دیگری ندارد.