شناسهٔ خبر: 67268553 - سرویس سیاسی
منبع: ایکنا | لینک خبر

پگاه نجات تشریح کرد:

توجیه و نقش آن در انجام اعمال غیراخلاقی

استاد دانشگاه شهید بهشتی گفت: ما معمولا پیامدهای آسیب‌زا را بازتفسیر می‌کنیم و یا پیامدهای آسیب‌زا را نادیده می‌گیریم و قربانی را دون انسان می‌دانیم و می‌گوییم آسیب‌زدن به این فرد مشکلی ندارد، در هر شکل عمل غیراخلاقی را توجیه می‌کنیم یا مسئولیت را جابجا کرده و مسئول فشارهای اجتماعی می‌دانیم.

صاحب‌خبر -
اراسل/ توجیه و نقش آن در انجام اعمال غیراخلاقیبه گزارش ایکنا، پگاه نجات؛ استادیار دانشگاه شهید بهشتی، 30 خردادماه در نشست علمی «علوم شناختی و اخلاق» که از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد به بیان نظریه چند نفر از روان‌شناسان درباره اخلاق پرداخت و گفت: در نظریه فروید، فراخود معمولا در نتیجه همانندسازی با والد همجنس در بچه شکل می‌گیرد و وقتی این همانندسازی صورت بگیرد فرزند، اصول اخلاقی والد را درونی‌سازی می‌کند و از اینجا وجدانی ایجاد می‌شود که این وجدان راهنمای انسان است و اگر کاری بکند که نباید بکند گرفتار عذاب وجدان و احساس گناه می‌شود، بنابراین اهرم تنظیم‌گری فراخود، احساس گناه در وجود انسان است. 
 
وی با اشاره به مقوله خودِ آرمانی، اظهار کرد: خودِ آرمانی یعنی مسیری که فرد برای آینده خود تعریف کرده است و قصد دارد تا به این کمال برسد و اخلاق هم معیارهایی است که در فرد درونی‌سازی شده است؛ البته نظریه فروید را به درستی نمی‌توان نظریه شناختی قلمداد کرد گرچه در ایده ناهوشیار او در نظریات جدیدتر اخلاق هم وجود دارد و البته بعد از فروید تاکید به سمت فرایندهای شناختی هوشیارانه یعنی ناهوشیار را در نظریات بعد نمی‌بینیم گرچه دوباره بازگشتی به سمت ناهوشیار و نقش آن را شاهدیم.
 
نجات با اشاره به نظریه پیاژه که روان‌شناس معروفی است و رویکرد هوشیار شناختی تحولی در روان‌شناسی دارد، اظهار کرد: موضوع او فقط اخلاق نیست و به صورت عام به مراحل تحولی انسان توجه دارد. پیاژه متاثر از فلسفه اخلاق کانت بود و کانت هم یکسری اصول جهان‌شمول را مطرح کرد. او اهمیت استدلال و شناخت را مطرح کرد و تاکید او بر هوشیار شناختی است و نگاه او هم جهانی‌سازی در اخلاق است و اصول اخلاقی متفاوت برای فرهنگ‌ها قائل نیست. 
 
استاد دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه در نگاه کانت اخلاق دستوری و آزاد را داریم و پیاژه متاثر از همین مسئله است، گفت: اخلاق دستوری مبتنی بر اجبار و متابعت و اخلاق آزاد مبتنی بر ارزش‌های درونی‌شده است و به نوعی نگاه وی آن است که اخلاق واقعی همان اخلاق آزاد است. 
 

تاکید پیاژه بر استقلال اخلاقی

نجات بیان کرد: اگر بخواهیم رئوس نظریه پیاژه را خلاصه کنیم باید بگوییم تاکید بر استدلال و استقلال اخلاقی است و عدالت به عنوان اصلی جهانشمول در نگاه پیاژه مطرح خواهد شد؛ پیاژه بر روابط با همکاران و شناخت آنان هم تاکید دارد. مراحلی که در نظریه پیاژه مطرح است از ناپیروی به دگرپیروی و خودپیروی برمی‌گردد و استقلال اخلاقی هم همان خودپیروی است. 
 
وی با بیان اینکه پیاژه دگرپیروی را مرحله پایین‌تری از خودپیروی در اخلاق می‌داند یعنی زمانی است که فرد متوجه می‌شود قواعد حاصل توافق و شرایط هستند و بسته به شرایط تغییر می‌کنند، ادامه داد: در نظریه پیاژه نسبی‌گرایی را در مقابل واقع‌گرایی اخلاقی می‌بینیم؛ او داستا‌ن‌های دوگانه و واقع‌گرایی اخلاقی را مطرح کرد که توجه به جنبه‌های مادی و واقعی پیامدها از سمت کودک است همچنین نسبی‌گرایی اخلاقی را در مقابل آن بیان کرد که اهمیت به احساسات و نظرات دیگران و اوضاع و احوال دارد که همان بحث عدالت و در نظر گرفتن دیدگاه‌های دیگران است.
 
استاد دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه پیاژه چون به صورت خاص بر اخلاق متمرکز نبود پرداخت او به اخلاق ابتدایی حساب می‌شود، با اشاره به نظرات کلبرگ، گفت: کلبرگ نگاه پیاژه را گسترش داد و ایشان هم متاثر از زمینه فلسفی وظیفه‌گرایی بود و به تاسی از پیاژه با همان رویکرد شناختی تحولی و با تاکید بر هوشیار شناختی مطالب خود را مطرح کرد. کلبرگ هم مانند پیاژه معتقد به جهان‌شمولی اخلاق است و آن هم در قالب عدالت دنبال عهد اخلاقی است و ملاک تعیین مرحله تحولی فرد، پاسخی است که فرد به معماهای کلبرگ می‌دهد. 
 

مراحل اخلاقی کلبرگ

نجات با ذکر مثالی گفت: خانم فردی گرفتار بیماری سرطان شده است و داروخانه هم دارو به این فرد برای معالجه همسرش نمی‌دهد لذا او باید برای تهیه دارو دزدی بکند که یک امر غیراخلاقی است ولی از سوی دیگر خطر مرگ برای همسر این فرد وجود دارد؛ کلبرگ سه مرحله را برای تحول درک اخلاق بیان کرد؛ اخلاق پیش‌عرفی، عرفی و فراعرفی که اخلاق پیش عرفی مبنای قضاوت اخلاقی، پیامدهای مادی، کنترل بیرونی و اطاعت از قدرت است که مشابه مرحله دگرپیروی پیاژه است.  
 
نجات تصریح کرد: مرحله بعد اخلاق عرفی است که اخلاق تا حدی در این مرحله درونی شده است و خوشنودی دیگران و سازگاری و هماهنگی اجتماعی برجسته می‌شود که مشتمل بر اخلاق پسر و دختر خوب و مبتنی بر تبعیت از قانون و نظم اجتماعی است که با مرحله پیاژه هماهنگ است و مرحله فراعرفی به یکسری اصول درونی‌شده با استدلال و استقلال خود فرد می‌پردازد و اخلاق بر اساس پیمان اجتماعی، حقوق فردی و عمومی و قانون مفید برای اکثریت افراد به صورت انعطاف‌پذیر مطرح است. 
 
نجات بیان کرد: نظریه کلبرگ از درک منافع فردی شروع می‌شود تا به تبعیت از قواعد اجتماعی و اصل عدالت برسد در حالی که در نگاه توریل این موارد در ذهن بچه وجود دارد و توانایی تمیز آن را هم دارد. اخلاقی که توریل تعریف می‌کند اخلاق مبتنی بر آسیب و عدالت است؛ اصل حقوق و عدالت، و آسیب‌ندیدن و نرساندن به دیگران در نگاه او مورد توجه است یعنی بچه در روابط اخلاقی خود به این دو مسئله توجه دارد. 
 
استاد دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به نگاه بندورا در این زمینه اظهار کرد: بندورا ابتدا رفتارگرا بود و رفتارگرایان با ذهن کاری ندارند بلکه با تمرین و تکرار کار دارند؛ البته بندورا رفتارگرایی بود که شناخت را اضافه کرد یعنی در واقع رفتارگرایی بود که علاوه بر فشار موقعیت و تقویت و تنبیه و یادگیری بر مبنای تمرین و یادگیری نیابتی را هم اضافه کرد که بر مبنای شناخت بود و نظریه شناختی اجتماعی اخلاق را بیان کرد. او از یکسو فشار موقعیت را مطرح و از سوی دیگر عنصر استدلال اخلاقی را اضافه کرد و با این حال استدلال اخلاقی را کافی ندانست. 
 
وی افزود: بندورا به استدلال اخلاقی معتقد است ولی می‌گوید یک عاملیت اخلاقی هم وجود دارد که فرد خودش و رفتارش را براساس استدلال اخلاقی تنظیم می‌کند. بندورا به اشتغال‌زدایی اخلاقی هم اشاره کرده و می‌گوید فرد با این که می‌داند چیزی غلط است باز آن را انجام می‌دهد.
نجات اظهار کرد: از منظر وی با اینکه فرد می‌داند نفس یک عمل، آسیب‌زا است ولی آن را برچسب‌سازی می‌کند و از زبان استفاده می‌کند تا تفکر را سوق دهد که این عمل غیراخلاقی را اخلاقی تفسیر کند؛ ما معمولا پیامدهای آسیب‌زا را بازتفسیر می‌کنیم و یا پیامدهای آسیب‌زا را نادیده می‌گیریم و قربانی را دون انسان می‌دانیم و می‌گوییم آسیب‌زدن به این فرد مشکلی ندارد و در هر شکل عمر غیراخلاقی را توجیه می‌کنیم یا مسئولیت را جابجا کرده و مسئول آن را فشارهای اجتماعی قرار می‌دهیم و این ضرب‌المثل معروف در این راستا است که من نبودم دستم بود یعنی در یک کلمه عمل غیراخلاقی را توجیه می‌کنیم. 
انتهای پیام