شناسهٔ خبر: 67247630 - سرویس سیاسی
منبع: آفتاب | لینک خبر

در یادداشتی مطرح شد؛

راهکاری برای آنکه نسل z پای صندوق رای بیاید

«برای اینکه، نظام حکمرانی دهه هشتادی‌ها و نسل z را از «خیابان» به سمت «انتخابات» و صندوق رای بکشاند، باید به آن‌ها نشان دهد که قصد دارد اشتباهات قبلی را اصلاح کند. یکی از مواردی که باید احترام زیادی برای انجام آن در عرصه‌های سیاسی و مدیریتی قائل شد، شجاعت در عذرخواهی است.»

صاحب‌خبر -
آفتاب‌‌نیوز :

مجید رضاییان در یادداشتی تحت عنوان «عذرخواهی کنید لطفا» برای روزنامه اعتماد نوشت: ۳مانع اصلی برای موج حمایت و حضور پای صندوق‌های رای و مشارکت مردم وجود دارد؛ حضور و مشارکتی که در برخی دوره‌های انتخابات در دهه‌های گذشته رخ می‌داد، اما طی ۳دوره اخیر انتخابات نشانه‌ای از رونق در آوردگاه‌های انتخاباتی وجود ندارد. البته برای دوره چهاردهم انتخابات و پس از برخی گشایش‌ها، نشانه‌هایی از بهبود مشارکت دیده می‌شود اما این حضور به اندازه‌ای نیست که بتوان از آن ذیل عنوان موج انتخاباتی یاد کرد. در واقع‌عدم اعتماد هنوز در افکار عمومی ایرانیان دیده می‌شود. پرسش این است چه باید کرد که این‌عدم اعتماد بدل به اعتماد شود. ۳مانع اصلی مشاهده می‌شود.

مانع نخست‌عدم پاسخگویی است. مانع دوم‌عدم شفافیت و نهایتا، مانع سوم مرتبط با «تئوری خیابان» است که قبلا در جریان رخدادهای اعتراضی سال ۱۴۰۱ در قالب گفت‌وگویی با «اعتماد» ابعاد گوناگون آن را تشریح کردم. من اسم این تئوری را با توجه به شرایط کشور، چگونگی «تبدیل تئوری خیابان به صندوق» می‌گذارم. من درباره این ۳مانع صحبت می‌کنم:

۱)عدم پاسخگویی: بسیاری از جوانان دهه هشتادی و نسل‌های مختلف ایرانی احساس می‌کنند، پاسخی به مطالبات‌شان داده نمی‌شود. اساسا مطالبات آن‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شود. گاهی اوقات ممکن است این مطالبات بر اساس تشخیص درست جوانان باشد و حتی ممکن است اولویت‌ها جابه‌جا شده باشد و جوانان تشخیص درستی ندهند.

در هر دو مورد پاسخ مناسبی دریافت نمی‌شود. مساله این است که آیا مطالباتی که وجود دارد با پاسخ مناسب مواجه می‌شود یا نه؟ وقتی پاسخگویی شد، جوان دهه هشتادی، متوجه می‌شود کجا تشخیص درست داشته و در چه هنگامه‌ای تشخیصی نیازمند اصلاح داشته است.

وقتی پاسخگویی نمی‌شود، با تئوری هابرماس روبه‌رو می‌شویم که من پس از حادثه تلخ مربوط با مهسا امینی به آن اشاره کردم. در آن زمان نوشتم که «جامعه امروز ایرانی در بن بست ارتباطی است» و پیشنهاداتی هم برای برون‌رفت از بن‌بست ارایه کردم. یکی از مهم‌ترین راهکارها برای عبور از بحران، «گفت‌وگو» است. اما این پاسخگویی است که راه را برای ارتباط اولیه، ایجاد اعتماد و سپس گفت‌وگو فراهم می‌کند.

عدم پاسخگویی از انتخابات سال ۸۴ مدام افزایش پیدا کرده در انتخابات سال ۸۸ به اوج رسیده، سپس انتخابات سال ۹۲ از راه رسید، اما از سال ۹۲ تا ۱۴۰۰، نوعی دوگانگی در حکمرانی مشاهده شده است. نسل‌های مختلف از دهه هفتادی و هشتادی گرفته تا نسل z وسایر نسل‌ها، احساس سرخوردگی کرده و هرگز ساختار پاسخگویی را احساس نکرده‌اند.

از انتخابات ۹۶ تا انتخابات ۱۴۰۰ و از آن زمان تا به امروز، با شیبی تند و غیر مدبرانه این شکاف برآمده ازعدم پاسخگویی در حال عمیق‌تر شدن است. روندی که افراد جامعه را سرخورده کرده و این احساس به افکار عمومی منتقل می‌کند که مشارکت آن‌ها فایده‌ای در بهبود وضعیت ندارد.

۲)عدم شفافیت: حتی در برهه‌هایی که تلاشی برای پاسخگویی صورت گرفته، شفاف صحبت نشده است. در کلاس‌های رسانه‌ای به دانشجویان یاد می‌دهیم، فرق است بین fact (حقیقت یا وجود مسلم) با information (اطلاعات). به بچه‌ها می‌گوییم وقتی راهی خیابان شدند و قصد تهیه گزارش داشتند، چطور مشاهدات را بدل به گزارش کنند؟

به آن‌ها توضیح می‌دهیم که چطور fact را به information تبدیل کنند؟ افکار عمومی اطلاعات مورد نیاز خود را می‌خواهد و این شفاف‌سازی باید صورت بگیرد. جوانی در کنکور شرکت کرده و متوجه شده در آزمون تقلب صورت گرفته است. اما شفاف‌سازی درباره ابعاد این موضوع نمی‌شود.

طبیعی است که این جوان اعتمادش را به سیستم از دست می‌دهد. فرد دیگری قصد گرفتن پایان کار دارد، مدیر مربوطه به او اعلام می‌کند در این خیابان نمی‌شود، اما چند خیابان بالاتر این مجوز به فرد دیگری داده می‌شود. آیا این فرد دچار تعارض نمی‌شود؟ اما در برابر این تعارضات اولا پاسخگویی صورت نمی‌گیرد و حتی اگر پاسخگویی هم صورت گیرد، شفاف‌سازی نمی‌شود. وقتی شفاف‌سازی در اطلاعات ایجاد شود، اعتماد را هم با خود همراه می‌کند.

۳) تئوری خیابان و تبدیل آن به مشارکت انتخاباتی: به نظر می‌رسد برخی افراد و جریانات همه راه‌ها برای کنشگری شهروندان را بسته‌اند. راه مشارکت در انتخابات محدود شده، پاسخگویی هم وجود ندارد، در مورد شرایط هم شفاف‌سازی نمی‌شود. در یک چنین شرایطی، جوان ایرانی احساس می‌کند برای بیان مطالباتش راهی به جز خیابان ندارد. برای اینکه، نظام حکمرانی دهه هشتادی‌ها و نسل z را از «خیابان» به سمت «انتخابات» و صندوق رای بکشاند، باید به آن‌ها نشان دهد که قصد دارد اشتباهات قبلی را اصلاح کند.

یکی از مواردی که باید احترام زیادی برای انجام آن در عرصه‌های سیاسی و مدیریتی قائل شد، شجاعت در عذرخواهی است. باید برای جوانان اعتماد ایجاد کرد و اعتماد با حرف ایجاد نمی‌شود. این رفتارها و سیاست‌گذاری‌ها است که اعتماد را شکل می‌دهد. ابتدا عذرخواهی و مهم‌تر از آن، تغییر سیاست‌ها و عملکردها دارای اهمیت است.

این روند تئوری خیابان را به تئوری صندوق‌های رای، بدل می‌کند. جوانان را باید از کف خیابان به مسیر صندوق‌های رای کشاند. امروز حتی اگر جوانان کف خیابان در حال اعتراض نباشند، دل‌های‌شان غصه‌دار است و در واقع شورشی در دل‌های آنان برپاست. ای‌کاش رسانه‌ها، گزارش‌های مستندی درباره افزایش نرخ مهاجرت پس از رخدادهای تلخ سال ۱۴۰۱ تهیه می‌کردند تا مشخص شود، تئوری کف خیابان هنوز از بین نرفته، بلکه تنها نمادهای آن تغییر کرده است.

نماد تئوری خیابان به مهاجرت بدل شده است. جوانانی هم که امکان مهاجرت نداشته‌اند، از صندوق‌های رای فاصله گرفته‌اند. اگر سیستم بخواهد این روند را معکوس کند و کنشگری‌های خیابانی را به کنشگری‌های انتخاباتی و سیاسی بدل کند، ابتدا باید پاسخگویی را مد نظر قرار دهد، شفاف‌سازی کند و دست به سیاست‌هایی بزند که اعتماد عمومی جلب شود.

من از کلمه فشار استفاده می‌کنم، این فشارها باید از روی جوانان برداشته شوند. با این نوع راهبردها می‌توان جوانان را به صندوق‌های رای هدایت کرد. معتقدم گفتمانی در انتخابات ۱۴۰۳ موفق خواهد بود که اراده اصلاح و عزم تغییر داشته باشد.