انتظار به سر آمده است و پنج قلوهای تبریزی به دنیا آمدند. پنج قلوهایی از خانوادهای اهل لیلانِ شهرستان ملکان استان آذربایجانشرقی. دقیقا ٩:٤٠ پنجم خرداد ماه زمانی است که بخش زایمان بیمارستان الزهرای تبریز با خبر به دنیا آمدن چهارقلوها پرهیاهو شد.
خانواده سهنفرهای که صبح پنجمین روز خردادماه هشت نفره شدند. برادرانی با وزنهای متفاوت. قل اول با وزن دو کیلو و ۱۰۰ گرم، قل دوم یک کیلو و ۵۳۰ گرم، قل سوم یک کیلو و ۹۲۰ گرم، قل چهارم یککیلو و ۷۰۰ گرم و قل پنجم هم دارای وزن دو کیلو و ۱۰۰ گرم هستند. قرار است نام ٥ قلوها سبحان، امین، مبین، رضا و محمد باشد. مهدی، پدر ٤٢ ساله میگوید وقتی شنید که همسرش در دومین بارداری خود پنج فرزند به دنیا میآورد، ابتدا غافلگیر شد، اما حالا خیلی خوشحال است گویی خدا دنیا را به او داده است.
مادر هنوز در آیسییو، بستری است. ٥ جنین، ٣٦ هفته در شکم مادر ماندند، یکهفته به ماه نهم مانده بود که مادر دیگر طاقت نیاورد. وقت زایمانش بود. حالا ٥ نوزاد، در دستگاههای مخصوص نگهداری میشوند. فاطمه سلیمی ٣٠ سال دارد. مادری است که در دومین زایمانش، صاحب ٥ فرزند پسر شده است. دختر اولشان ٥ سال دارد.
باوجودی که در آیسییو بستری است و به سختی میتواند صحبت کند، اما خوشحالی در کلامش هویداست. او میگوید که حال بچهها خوب است. تنها یک هفته مانده بود تا ٩ ماهه شوند اما کمی عجول بودند و به دنیا آمدند. او در گفتوگوی اختصاصی با «شهروند» توضیح بیشتری میدهد.
وقتی متوجه شدید که ٥ قلو باردار هستید، واکنشتان چه بود؟
بارداری به صورت کاملا طبیعی اتفاق افتاد. ما از هیچ روش درمانی استفاده نکردیم. تا سهماهگی نمیدانستیم که ٥ قلو باردار هستم. تصور میکردیم فقط یک جنین است. سهماهه که بودم، رفتیم سونوگرافی و گفتند که ٥ قلو هستند. خوشحال شدیم، اما گفتند برای اینکه بچهها را نگه داریم باید نزد پزشکان متخصص برویم. ما هم مطب چند پزشک مطرح در تبریز رفتیم. به ما میگفتند میتوانیم سه قل را سقط کنیم.
درواقع به ما پیشنهاد دادند که ۳ تا از جنینها را به اصطلاح پوچ کنیم و تنها دو تا از آنها را نگه داریم. پزشک گفته بود که ٥ قلب تشکیل شده. مگر میتوانستیم جان کودکانمان را بگیریم. من و همسرم با توجه به اینکه در آزمایشها صحت و سلامت آنها تایید شده بود، به هیچ عنوان حاضر به این کار نشدیم و با اطمینان کامل تصمیم گرفیتم بچهها را نگه داریم و در نهایت نیز به یاری خداوند این مراحل سخت را طی کردیم.
در خانواده و بین اقوام سابقه چند قلویی داشتید؟
چند قلو زایی در خانواده من و همسرم ژنتیکی است، اما تاکنون ٥ قلو نداشتیم . آنچه بوده، ٢ قلو و نهایتا ٣ قلو بودهاند.
چند وقت است که ازدواج کرده بودید؟
سال ٩٥ ازدواج کردیم. ازدواجمان هم فامیلی نبود. دختر اولم سال ٩٨ به دنیا آمد، اما خیلی تنها بود. تصمیم گرفتیم بچه دوم بیاوریم. برایمان هم تفاوتی نداشت دختر باشد یا پسر، مهم بود که «سلنا»، دخترم، تنها نباشد.
در مدت بارداری مشکل خاصی نداشتید؟
چرا... در این مدت تحت فشار زیادی بودم. ارگانهای بدنم فشار بیش از حدی را تحمل میکردند. تا جایی که دوهفته پیش از زایمان مجبور شدم در بیمارستان بستری شوم و هفته آخر هم دیگر توان راه رفتن نداشتم و از ویلچر برای حرکت کمک میگرفتم. اما همه اینها واقعا ذرهای برایم ناراحتی ایجاد نمیکرد.
حس شیرین به دنیا آمدن ٥ قلوهای شیرین، خیلی زیبا بود. سخن گفتن از آن روزهای سخت هنوز هم برای فاطمه دشوار است: «انگاری بندبند استخوانهایم داشت از هم باز میشد، دیگر نمیتوانستم تکان بخورم. روزهای آخر دیگر نفسم بالا نمیآمد، اما همین حس مادری، شیرین است.»
پیش از این، کار میکردید؟
بله من حسابداری خواندهام و لیسانس دارم. پیش از بارداری به صورت تماموقت کار میکردم، اما در زمان بارداری مجبور شدم به صورت پارهوقت و دورکاری به فعالیتم ادامه دهم، اما حالا با وجود ٦ فرزند فکر نمیکنم بتوانم کارم را ادامه بدهم.
هزینههای بچهها را از کجا تامین میکنید؟ چون در این شرایط فکر نمیکنم تامین هزینهها کار چندان سادهای باشد!دقیقا. همسرم مهندس مکانیک است و در یک مغازه کارهای تعمیرات کامپیوتر ماشین انجام میدهد. ما در خانه پدر همسرم زندگی میکنیم و شرایط مالی مناسبی نداریم. نه از پسِ هزینههای حال این کودکان به صورت کامل برمیآییم نه مسلما در آینده میتوانیم مخارج تحصیل و زندگی این کودکان را پرداخت کنیم.
بچهها در چه شرایطی قرار دارند؟
دقیقا نمیدانم ظاهرا دو بچه در دستگاه و بقیه هم در آیسییوی نوزادان هستند.
هزینههای بیمارستان چقدر شده است؟
زایمان طبیعی که نتوانستم انجام دهم. پزشکان مجبور شدند زایمان سزارین انجام دهند. پیش از زایمان که ١٥ روز بستری بودم. حالا هم مشخص نیست چند شب باید با بچهها بستری باشم؛ هنوز نمیدانم حسابِ بیمارستان چقدر میشود.
شیرینی ضربدر پنج
مهدی حضرتی، پدر ٤٢ ساله ٥ قلوهای تبریزی که صحبتهایش به شادی آمیخته است از تجربه شنیدن خبر پنج قلوها میگوید و توضیح میدهد: «ابتدا باورم نمیشد از اینکه یکباره صاحب ٥ فرزند باشم تعجب کرده بودم؛ از خدا خواستم به من توانایی نگهداری و بزرگ کردن آنها را بدهد. از طرفی هم نگران همسرم بودم که چطور دوران بارداری را به سلامت پشت سر بگذارد.»
او میگوید: «وقتی متوجه شدیم که همسرم ٥ قلو باردار است به چند متخصص زنان و زایمان مراجعه کردیم. همه پزشکان یکصدا معتقد بودند، بهتر است بچهها را سقط کنیم. با حالت تمسخر میگفتند اینها زنده نمیمانند، اما قلب بچهها شکل گرفته بود و ضربان قلب هر ٥ جنین را شنیده بودم. مگر میتوانستم جان بچههایم را که صدای قلبشان را شنیده بودم، بگیرم. گفتم خدا خودش داده، خودش هم بخواهد نگه میدارد.
توکل کردیم به خدا و با اطمینان، بچهها را نگه داشتیم. همسرم از آن روز به مرکز درمانی الزهرای تبریز رفت و تحتنظر قرار گرفت. هر هفته برای کنترل جنینها به مرکز درمانی میرفتیم. تا دو هفته قبل از زایمان که فاطمه ممکن بود آنزیمهای کبدیاش دچار مشکل شود به همین خاطر در بیمارستان بستری شد.
او میگوید در این دو هفته گذشته، سلنا، دختر ٥ سالهاش که به شدت به مادرش وابسته است، بسیار اذیت شده است: «حال روحیاش اصلا خوب نبود، تا جایی که یکشنبه به دلیل گریههای بیامان مجبور شدم او را به مطب پزشک ببرم و به او سِرم زدند تا آرام شود. حالا به عیادت مادرش آمدیم و حال مادر، سلنا، من و ٥ قلوها خوب است ما خوشحالیم. امیدواریم که بتوانیم از پسِ هزینه کودکان برآییم. دولت هم کمکی بکند تا حال و آینده بچهها را تامین کنیم. بخصوص الان که خود حاکمیت و دولت روی مسئله فرزندآوری تاکید فراوان دارد.»
پدر این خانوادهِ هشت نفره میگوید: «آنقدر درگیر امور مربوط به پنج قلوها و سلامتی همسرم شدم که هنوز نتوانستهام دخترم را برای پیشدبستانی ثبتنام کنم. پس از ترخیص همسر و نوزادانم از بیمارستان، سلنا را هم در مدرسه ثبتنام میکنم. دخترم در حالحاضر در سنی است که نیازمند توجه و نگهداری است و واقعا ماندهایم با آمدن پنج نوزاد چه کنیم که انشاءالله به یاری خدا و البته حمایت متولیان، از پس آن برخواهیم آمد.»
روزنامه شهروند