وب سایت عصر ایران به بهانه سردرگمی برخی در تحلیل چرایی انبوهیِ جمعیت در مراسم بدرقه رئیس جمهور فقید ایران یادداشتی به قلم مهرداد خدیر، روزنامهنگار را منتشر کرده است.
در این یادداشت آمده است:
انبوهیِ جمعیت تشییع کنندگان پیکر رییس جمهوری فقید و همراهان در شهرهای تبریز، قم، تهران، بیرجند و مشهد و در مورد مشخص آقای امیر عبداللهیان در شهرری و دیگران در زادگاهشان نزد بیگانگان با این حال و هوا اسباب سردرگمی و شگفتی و در برخی موارد پرتوپلاگوییهایی هم شده است. البته واقعیت این است که جمعیت تشییع کننده پیکر مرحوم سید ابراهیم رییسی از پایگاه انتخاباتی او بسیار بیشتر بود و نسبتی با کارنامه دولت متبوع ندارد و این از دو نکته مشهود است:
نخست این که در گزارش های صدا و سیما هم بارها از زبان شرکت کنندگان میشنیدیم که میگفتند با این که به آقای رییسی رأی ندادم، آمدهام و دلایلی می آوردند و بیشتر هم به خاطر سفرهای متعدد و این که پشت میز نشین نبوده و در یکی از همین ها قربانی شده و در این چند روز پشت میز نشینی و اداره امور از دفتر کار چنان به عنوان ضد ارزش معرفی شده که احتمالا یکی از وعده های کاندیداهای ریاست جمهوری این خواهد بود که کل هفته در سفر باشد و او را هرگز در محل کار خود نخواهد دید!
اگر انبوهی در تبریز را به حساب محبوبیت شخص امام جمعه بگذاریم خاصه در قیاس با سلف او - مرحوم مجتهد شبستری ( با برادر متخصص هرمنوتیک - استاد محمد- اشتباه گرفته نشود) یا در شهرهای دیگر مناسبات منطقه ای و عاطفی را دخیل بدانیم تهران و مشهد آشکارا رنگ سیاسی دارد.
اما چرا برخی دچار تعجب شده اند؟ علت اصلی این است که به نقش و تاثیر بیشتر نوع درگذشت آقای رییسی و آن 15 ساعت پرالتهاب از بعدازظهر یکشنبه 30 اردیبهشت تا صبح دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 به نسبت کارنامه توجه نمیکنند.
از لحظهای که خبر اعلام شد فضا تغییر کرد و برخی چه بسا احساس عذاب وجدان کردند. نه به خاطر این که به او رأی نداده بودند و بر خلاف آنچه از خواهر شهید بهشتی نقل شده چون در حیات به گونهای دیگر میپنداشتند بلکه از این که رییس جمهور مملکت گم شده و جایی در قعر جنگل با مرگ دست و پنجه نرم میکند یا از دنیا رفته ولی کاری از دست آنها برنمیآید و انگار آمده بودند احساس شرمندگی و جبران کنند. البته نه همه ولی بخشی شاید.
نکته کلیدی این است: تشییع جنازه را باید با تشییع جنازه مقایسه کرد نه با انتخابات. تابوت، صندوق نیست تا یک طرف بگوید مگر میشود مردم کمترین مشارکت را در سه انتخابات 1400 و 1402 و 1403 داشته باشند ولی برای وداع با برآمده از یکی از آنها این گونه حضور یابند؟ آقای جواد لاریجانی هم پنج شنبه شب در تلویزیون بگوید آنها که میگفتند دولتِ اقلیت، حالا اکثریت را در تشیع جنارهها دیدند؟
همین صدا و سیما اما بهترین گواه است بر این که میشود خیلیها در انتخابات شرکت نکرده یا اگر هم شرکت کرده باشند به مرحوم رییسی رأی نداده باشند اما در تشییع پیکر آمده باشند.
سابقه نداشته رییس جمهوری ناپدید شود. سابقه داشته هلیکوپتر دو رییس جمهور دچار سانحه شود (بنیصدر در مرداد 1359 و احمدینژاد در خرداد 1392) اما هر دو جان سالم به در بردند. این یک اتفاق استثنایی بود.
انسان تلفیقی از غریزه و احساس و خرد است. ایران سرزمین احساسات است و این را نه در مقام تخطئه و خدای ناکرده متهم کردن به بیتوجهی به خرد که به عنوان توصیف مینویسم چندان که هنر ملی ما شعر است. وقتی مولانا میگوید پای استدلالیان چوبین بود تکلیف بقیه روشن است. هر موضوعی که با احساسات مردم بیشتر سر و کار داشته باشد اثرگذارتر است. راز انبوهی جمعیت بدرقه کنندگان را باید در غلیان احساسات دانست منتها نه احساس کور چون اتفاقا میدانستند چه می کنند و رفتار غیر عقلانی هم بروز ندادند.
برخی جوری تعجب کردهاند که انگار نه انگار آقای رییسی در دو انتخابات 96 و 1400 حضور داشته و شمار مشخصی به او رأی دادهاند. همان تعداد به اضافه رأی نداده ها و کسانی که حق رأی نداشتند جمعیت تشییع کننده را رقم می زند و این چه جای عجب دارد؟ می گویند خوب بگذارند ما هم بیاییم. مگر رفراندوم بوده؟ تشییع جنازه بوده و البته کسی مشکل دارد که برای وداع با یکی از کارگزاران ارشد آن به خیابان نمیآید.
گم شدن بالگرد رییس جمهور و این که او آرام وقرار نداشته و سوختگی جسد و نزدیکی محل سانحه با مرز و خاطرات چهره به چهره شهروندان مختلف با آقای رییسی و البته احساسات ایرانی که در مرگ ها جلوه دیگری دارد همه و همه در شکوه مراسم تشییع نقش داشته و تشییع جنازه را باید با تشییع جنازه مقایسه کرد و مثلا با مراسم طالقانی در سال 58 و بهشتی و رجایی و باهنر در سال 60 و امام خمینی در سال 68 و آقای منتظری در سال 88 و هاشمی رفسنجانی در سال 95 و البته شبیه ترین مورد سردار سلیمانی در سال 98 و نه با انتخابات و نرخ کاهنده مشارکت.
هر دو گروه در خطایند: هم آنها که می گویند همین رفراندوم و انتخابات بود و شورای نگهبان یکی مانند رییسی را پیدا کند و ولو با رأی کم و در انتخابات غیر رقابتی رییس جمهور شود جای نگرانی نیست چون نظام سرمایه اجتماعی خود را با حضور مردم در تشییع پیکرها بازیافته یا به رخ کشیده و آرزوی میهمانان خارجی بود که یک دهم این جمعیت زیر تابوت آنها را بگیرد.
هم آنها که می گویند شمار شرکت کنندگان در تشییع ملاک نیست و طول خیابان را ضرب در عرض می کنند و می گویند یک میلیون نفر نیست و 500 هزار است و آنجا دو میلیون نیست و 700 هزار است و قابل جمع نیست چون بخشی از تشییع کنندگان مشترک اند اما اینها محل بحث نیست. جمعیت زیاد و انبوه بوده حالا یک و دو و سه میلیون نه بلکه 300 و 400 و 500 هزار و این هم انکار شدنی نیست.
اصل مقایسه تشییع با انتخابات نادرست است. چون تشییع را با تشییع مقایسه می کنند و در انتخابات هم نرخ مشارکت مهم است.
و اینکه فضای عاطفی و احساسی را همچنان گرم نگاه دارند تا از دل آن یک رییس جمهور شبیه به مرحوم رییسی بیرون آید بی نیاز به رقابت جدی و بگردند و چهره ای با این ویژگی پیدا کنند چون مهم ترین خصیصه آقای رییسی سفرهای مکرر ذکر شده کسی باشد که مدام به جاهای مختلف سرکشی کند ولی آقای رییسی هم از این جلسه به آن جلسه می رفت منتها سفرها بیشتر برجسته شد.
این فرضیه منتفی نیست اگر آدم آن پیدا شود. چرا که با اتکا به جمعیت تشییع کننده اعتماد نفس تا حد زیادی احیا شده مشکل این گزینه اما این است اولا بر سر که اجماع کنند و ثانیا برای مجلس با اهمیت کمتر آن همه به جان هم افتادند. این که دیگر اهمیت بیشتری دارد.
سوم این که انتخابات رقابتی برگزار شود. چون نظام دو حساب دارد و هر دو باید اندوخته داشته باشند. یکی جمعیت مراسمی مانند تشییع جنازه و دیگری انتخابات. تابوت، تابوت است و مردمان بر شانه می گذارند و زیر آن از سر علاقه و نه وعده و فریب اشک می ریزند و صندوق، صندوق است و در آن با حساب و کتاب رأی می ریزند و هیچ یک جای دیگری را نمی گیرد.