به گزارش ایکنا، علیرضا شفاه؛ پژوهشگر فلسفه، شامگاه 3 خرداد در نشست علمی «طبیعیات جدید و نقش آن در شکلگیری نهاد علم مدرن» با بیان اینکه مفهوم وحدت جهان، مفهومی جهانشناسانه است، گفت: برخی فلاسفه با اینکه قائل به خدا نیستند ولی قائل به وحدت جهان هستند زیرا فکر میکنند که جهان باید در یک نظمی اداره شود و درصدد این بودند که یک بنیاد منطقی و نظم منطقی برای جهان تعریف کنند.
وی افزود: در برخی دیدگاهها، خدا تبدیل به جزئی از یک حکم معرفتی در مورد جهان میشود، به همین دلیل میبینیم که برخی برای خدایان خود قربانی میدادند و به نحوی با خدای خود تعامل میکردند و این شناخت لزوما همراه با عاطفه دینی نیست بلکه در درجه اول در رابطه منظم در اجزای جهان و روابط میان طبقات مختلف هستی است و خدا هم در مقام وحدت انواع و اقسام نقشهایی را بازی میکند و به میزان نقشی که بازی میکند اهمیت دارد.
شفاه با اشاره به برخی بدفهمیها که مطرح میشود، اظهار کرد: همیشه انسانها فکر نمیکردهاند که عالم مبدایی داشته است و به زعم خودشان با خدایان تعامل میکردهاند و این تعامل را مثلا در مقام ورد یا اعلام وفاداری بیان میکردند لذا اوراد در اقوام بدوی، اخباری در مورد جهان میشده است.
نویسنده و پژوهشگر فلسفه با بیان اینکه هر قدر در تاریخ عقب برویم باز با ریاضیات روبرو میشویم، سنگ نوشتههایی که روی آنها حساب و ریاضیات وجود دارد خیلی قدیمی است، اضافه کرد: اما چیزی در یونان وجود دارد که در ایران و مصر و بابل که صاحب ریاضیات قوی بودند وجود ندارد لذا این سبب میشود تا بگوییم پایهگذار هندسه، یونانیان هستند و نه اقوام دیگر.
وی افزود: این را گفتم که بگویم وقتی ایده حقیقت در ایران ظهور کرد، قومی را پدید آورد که به جای اهداف عملی، صرفا مسئله شناخت را دارند. در مصر هندسه وجود داشت و خیلی هم قوی بود و توانایی که بعدا اقوام دیگر داشتند در مصر بود و یکی از انگیزههای عملی در این کشور این بود که طغیانهای زیادی در نیل رخ میداد و مرزهای زمینها دائما در معرض خطر بود و از بین میرفت و باید مجددا آن را مرزبندی میکردند لذا هندسه و ریاضی در آنجا اهمیت زیادی داشت و البته اهداف دیگری هم داشتند و در ستارهشناسی و تقویم و ... هم کاربرد داشته است.
شفاه بین کرد: یک هندسهدان یونانی میگفت من هندسه صرف کار نمیکنم بلکه میخواهم حقیقت اشکال و اعداد را درک کنم و این خیلی ارزش دارد که یک یونانی بگوید من میخواهم حقیقت را درک کنم ولو اینکه به درد بخورد یا نخورد.
اهمیت حقیقت در نزد یونانیان
این پژوهشگر تصریح کرد: در هیچ کدام از اقوام قبل از یونان عدد مجهول پی مطرح نشده بود و در یونان کشف شد زیرا یونانیان به تقریب راضی نبودند و واقعا میخواستند بدانند مثلا حقیقتا مساحت دایره یا اشکال دیگر چیست و دنبال کشف مساحت دقیق و نه تقریبی بودند. اگر شما بپرسید حقیقتا چقدر است چیزی برای شما ظاهر میشود که در جهان قبلی وجود ندارد و هویت عددی مانند پی در رویکرد حقیقی به هندسه ظاهر میشود و اشکال و اعداد، هویات نظری پیدا میکنند.
وی افزود: وقتی انسان طوری سراغ فهم جهان برود که فراتر از هر هدف عملی، حقیقت را درک کند نوع نگرش انسان هم تغییر خواهد کرد و مثلا اعدادی کشف میشوند که غیرقابل شناخت است. این فعالیت عجیب و غریبی است که پیش از این در هیچ الهیات و تعامل دینی ساخته نشده است.
شفاه اظهار کرد: ایده حقیقت که به نحوی شناسنامه یونان و بوداست روابط انسانی را تحت الشعاع قرار میدهد، مثلا یک ویژگی مهم ایده حقیقت این است که حقیقت شکل سوم شخص غایب پیدا میکند یعنی وقتی حکم کردیم الف، ب است و این ربطی به انسان ندارد و به خاطر رضایت انسان، الف، ب نشده است. گویی حقایقی در جهان وجود دارند که طبق خوشایند و بدآیند ما رفتار نمیکنند.
وی تاکید کرد: پس پیش از آن که سراغ محتوای جهان برود و بگوید جهان چه شکلی است و چه شکلی نیست انسان را تنها کرده و در واقع جهان تعامل خود را با انسان سرد کرده است و انسان میتواند نظارهگر جهان باشد؛ اینها مواردی عجیب و غریب درباره ایده حقیقت جهان است.
نسبت مدارس قدیم با حقیقت
شفاه تصریح کرد: وقتی مدارس قدیم را با مدرن مقایسه میکنیم باید از مدارسی صحبت کنیم که با قاعده حقیقت نسبت داشتهاند یعنی مدارسی که از دوره یونان باستان به بعد در جهان رواج دارند؛ این مدارس از چند جهت با حقیقت نسبت دارند؛ اول اینکه بیرون از شهرها ساخته شده بودند زیرا در ایده حقیقت باید تعاملات انسانی به نوعی کنار گذاشته شود. ویژگی مهم دیگر این مدارس خود زبان است یعنی استاد از زبان خود استفاده میکند در حالی که استاد مکتب شینتو و هندو لزوما از سخن گفتن استفاده نمیکند بلکه آداب یا تمرینات عملی را با شاگردان در میان میگذارد و از تمرینات عملی مراقبت میکند.
وی تاکید کرد: در مدارس کلاسیک مهمترین مدیروم، نطق و زبان است و از اینجا به بعد انسان را حیوان ناطق میدانند و در اینجا دانستن و شناختن تقریبا بر هم منطبق میشوند؛ یعنی اگر کسی بگوید برای چه درس میخوانید جوابش این است که ما به خاطر کشف حقیقت و جایگاه علم درس میخوانیم.
شفاه بیان کرد: چنین مدارسی طبیعتا اقتصاد خاصی هم پیدا میکند و از طرقی مانند وقف و بخشش و نیکوکاری و ... اداره میشود و دانایانی که اشرافزاده نبودند و برای آموختن پول میگرفتند ملامت میشدند. این نحو از علم به دلیل حقیقیبودن نمیتواند با اهداف عملی پیوند بخورد.
وی اظهار کرد: افلاطون جامعهای را ایدهآل میداند که در راس آن یک فیلسوف حاکم است و میگوید فیلسوف حاکم نباید در تعامل قرار بگیرد و همه مایحتاج او باید برآورده شود تا مزدی نخواهد بگیرد و خودش دنبال مایحتاج خود برود بنابراین دراین ایده علم نمیتواند اقتصادی شود و حرمت علم باید حفظ شود.
ادیان ایرانی و الهیات پیشرفته
این پژوهشگر در پاسخ به این پرسش که نسبت اولیه ادیانی چون زرتشت با اخلاق بوده است نه با حقیقت و در اسطورهها، حقیقت خیلی شهودی بوده است، اضافه کرد: ادیان باستانی ایران و قبل از زرتشتیان و بعد از آن که مانویت رشد زیادی در ایران داشت دارای نوعی الهیات بودند؛ برخی از این ادیان وضعیت شناختی نداشتند و وضعیت تعاملی داشتند؛ الهیات ایرانی تقریبا پیشرفتهترین الهیات قبل از ظهور فلسفه است البته جز سنت ابراهیمی. فلسفه خیلی بعدتر رخ داد و در زمانی که مسیحیت ظهور کرد تعامل بین ادیان و فلسفه ایجاد شد.
وی تاکید کرد: شاید بتوان گفت ادیان ایرانی پیشرفتهترین الهیات را تا قبل از فلسفه دارند؛ در این ادیان نوعی نظام الهیاتی و نظرورزی و وجودشناسی وجود دارد که تحتالشعاع طرح مسئله خیر و شر است و خود نیکی و بدی نوعی باید و نباید دارند که در حقیقت ویژگی اخلاق است یعنی اخلاق از سویی میتواند با شناخت رابطه داشته باشد و نظاممند و نظری شود و از طرف دیگر طرح تعامل با جهان را مطرح کند.
وی افزود: در ادیان ایرانی وجودشناسی به نهایت خودش رسیده است ولی تعامل را از خلال مفهوم نیک و بد یعنی اخلاق دنبال کرده است. یونانیان به جای اینکه اخلاق طرح کنند تجربه کردند تا بیابند جهان، نیک است یا بد ولی ایرانیان اشیاء را به نیک و بد تقسیم کردند به همین دلیل نظامات سیاسی ایرانیان پادشاهی شد ولی نظامات یونانیان دموکراتیک شد. ایرانیان چیزهایی را به عنوان نیک و بد میپذیرفتند و بعد دنبال تعامل با نیک و بد بودند ولی برای انسان یونانی تجربه انسان، کشف نیکی و بدی است و قبل از این تجربه او نمیدانست چه چیزی بد و یا نیک است و این قدرت انسان یونانی بود.
وی تاکید کرد: اخلاق در یونان به این دلیل مطرح نمیشود و این به آنان اجازه میدهد که فلسفه داشته باشند؛ نیک و بد یونان و اروپا از همینجا گرفته شد یعنی از فلسفه گرفتند و نه احلاق.
انتهای پیام