به گزارش خبرگزاری برنا؛ شرح دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان به شرح ذیل است :
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللّهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَی القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین»
«خدایا بشوی مرا در این ماه از گناه و پاکم کن در آن از عیبها و آزمایش کن دلم را در آن به پرهیزکاری دلها، ای چشم پوش لغزشهای گناهکاران»
ضرورت شستن پلیدیها
درجمله اول از خدا مىخواهیم که: گناهان ما رابشوید. «اغسلنى من الذنوب» یعنى: خدایا گناهان ما رابشوى و در جمله دوم مىگوییم: «خدایا! ما را از عیبهاپاک و پاکیزه بساز». در ا ینجا شسته شدن گناهان تشبیهو استعاره است. ذنب را تشبیه کرده است به پلیدى وکثافت. اگر به بدن یا به لباس انسان، پلیدى و کثافتىبرسد، انسان چه کار مىکند؟ با آب مىشوید، واقعاًانسان به نعمتهاى الهى توجه کافى ندارد که اگر هیچنعمتى به غیر از آب نبود، نعمتى که باعث پاکى وپاکیزگى ما است، این خودش بس بود براى اینکه مانتوانیم شکرش را بکنیم.به راستى اگر آب نبود که مابتوانیم بوسیله آن پلیدیها و کثافتها را زائل بکنیم، چهمىکردیم؟ اگر یک روز آب نداشته باشیم، آیا در کثافتو پلیدى غرق نمىشویم؟!
خلاصه اگر به بدن انسان کثافت و نجاستى برسد،انسان آن را با آب شستشو مىدهد. گناه هم نسبت بهروح انسان، به منزله آن پلیدى و نجاست است.
توبه شوینده قلب و روح
گناه، نجاست و کثافتى است که در جان و روح انسانپیدا مىشود و این پلیدى نیز ضرورتاً باید شسته بشود.پلیدیهاى ظاهرى به آب شسته مىشود. اما پلیدیهاىباطنى که در قلب و روح آدم است، آنچنان نیست که باآب شسته بشود، بلکه پروردگار عالم، چیز دیگرى رابراى شستن این پلیدیها قرار داده است که همان توبهاست. با آب توبه، انسان پلیدیها و کثافتها و کدورتهایى راکه در روح و جانش پیدا شده است، شستشو مىدهد.هرچند به غیر از توبه، اعمال صالحه دیگرى هم هستکه مىتواند گناهان را بشوید و اثر آن را از بین ببرد وباعث شود که گناهان انسان آمرزیده بشود. در هر حالما از خدا مىخواهیم تا پلیدیها را که به واسطه گناهانبرجان ما وارد آمده و جان ما را کثیف کرده، از وجودمانشستشو دهد. ما باید توبه بکنیم تا بوسیله توبه خدا،گناهانمان را بشوید یا باید درمقابل آن عمل ناشایستىکه انجام دادهایم، اعمال صالحهاى را بجا بیاوریم که آنگناهانمان آمرزیده بشود مخصوصاً نماز، این خاصیت رادارد که اگر درست خوانده بشود، باعث آمرزش گناهانمىشود و مهمتر این که اصلاً پیشگیرى از وقوع گناهمىکند.
فرق ذنب با عیب
در قسمت اول دعا مىفرماید: خدایا! مرا ازپلیدیهاى گناه پاک کن و آلودگیهاى مرا شستشو ده و درجمله دوم دعا مىفرماید: مرا از عیبها پاک و پاکیزه بکن.حالا ممکن است گفته شود فرق بین عیب و ذنب درچیست؟
گناه، صفت است براى اعمال انسان. به تعبیر دیگرکار و عمل است که متصف به گناه یا ثواب مىشود. مثلاًاگر شما عمل بدى انجام دهید مىگویند گناه کرد. ولىصفات رذیلهاى هم در انسان پیدا مىشود که آن،اسمش گناه نیست، بلکه عیب است. مثلاً صفت رذیلهبخل؛ بخل، صفتى است که انسان حاضر نیست چیزى بهکسى بدهد. یا صفت حب مال، حب مال، صفتى استنفسانى. این خودش گناه نیست؛ یعنى، اگر به مرحله عملنیاید همین قدر که مال را دوست بدارد ولى مال مردمرا نبرد؛ حقوق مردم را ادا بکند؛ در عین حال بگوییم مالرا دوست مىدارد؛ چنین کسى عیب نفسانى دارد ولىگناه نکرده. گرچه این عیبهاى نفسانى معمولاً امکان داردمنشاء گناه بشوند.
خلاصه اینکه صفات رذیله، عیوبى هستند که منشاءگناه مىشوند. هرچند خودشان فىنفسه گناه نیستند. حبمال منشاء مىشود از براى اینکه شما در امور مالى گناهبکنید و هکذا، تکبر، خودپسندى، و… داشته باشید. ایناست که ما در بند اول دعا مىگوییم: خدایا! ما را از گناهپاک کن. و بعد مىگوییم: «و پاک گردان مرا از عیبها»چون ممکن است با توبه، خداگناهان ما را بیامرزد، ولىآن صفاتى که منشاء گناه مىشود، هنوز در ما باقى باشد.مانند بخل، جبن، تکبر، حب دنیا، این صفات ناپسند کهمىتوانند دوباره منشاء گناه بشوند. براى نمونه به اینحدیث شریف نبوى مىپردازیم که مىفرماید:
«حب الدنیا رأس کل خطیئه» یعنى: دنیا دوستى ودلبستگى به آن باعث همه گناهان مىشود. براین اساسحب دنیا به عنوان سرآمد همه خطاها، انسان را بهکارهاى ناشایست مىکشاند. پس ممکن است که گناهانما هم آمرزیده بشود ولى عیوبى در نفس ما باشد که بازمنشاء گناهان بعدى بشود. به این علت است کهمىگوییم: خدایا! ما را از عیوب هم پاک و پاکیزه ساز؛یعنى، خودپسندیها، خودمحوریها، تکبرها، استکبارها،بخلها، جبنها، الى غیرذلک از اخلاق رذیله را از ما دورکن، و بعد مىفرماید: «وامتحن قلبى فیه بتقوى القلوب»یعنى: خدایا قلب مرا در آزمایش تقوا قرار بده.
تقوا قلب، کانون تقوا
تقوا یعنى خوددارى کردن از معصیت. خوددارىکردن از معصیت خود به دو صورت است؛ گاهى انسانحالتى در قلب و دلش دارد که این حالت او را ازمعصیت نگاه مىدارد، این تقواى قلب است. همانگونه کهتقواى اعضاء و جوارح هم داریم، مثلاً اگر دست شما معصیت نکرد، این تقواى اعضاء و جوارح است و اگر پاىشما معصیت نکرد یا اعضا و جوارح دیگر شما معصیتنکردند، این را مىگوییم تقواى اعضا و جوارح. البته اصل،همان تقواى قلب است، یعنى، انسان باید چنان باشد کهحالت خوددارى و خودنگهدارى از معصیت، در باطن ودر قلبش وجود داشته باشد که آن حالت باعث بشود اعضا و جوارحش را از معصیت باز بدارد. زیرا کانون تقواهمان تقواى قلب است. امتحان به معناى به مشقتواداشتن و به زحمت انداختن است؛ یعنى، مرا به زحمتبیانداز و برمن تحمیل بنما و آزمایش بکن قلب مرا بهتقواى قلوب.
در پایان هم مىگوییم: «یا مقیل عثرات المذنبین» یعنىاى کسى که عذرلغزش کاران را مىپذیرى؛ و کسانى که لغزش و معصیت داشتهاند وپیش تو عذرمىخواهند، عذر آنها را مىپذیرى و ازگناهان آنها درمىگذرى، از تو مسألت داریم که خطاها ولغزشهاى ما را ببخشایى.
انتهای پیام/