به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، سیدجمالالدین اسدآبادی فیلسوف، مصلح اجتماعی و اندیشمندی دینمدار محسوب میشود. او که شخصیتی مطرح در جهان اسلام به شمار میآید، از علوم اسلامی، عرفان، فلسفه و نیز از علوم جدید و دانشهای غربی و ماهیت مناسبات و معادلههای جهانی باخبر بود و تلاشهای موثری نیز برای وحدت اسلامی انجام داد. وی علاوه بر آنکه از اولین نظریهپردازان بنیادگرایی اسلامی بود، از نخستین متفکران مدرن و فعال اجتماعی بود که نسبت به بیماریهای اجتماعی جوامع مسلمان و ضعفهای موجود در آنها هشدار داد. وی همواره در مقابل قدرتهای غربی اسلام گرائی را تبلیغ کرد. تأثیر تبلیغات او بر کشورهای اسلامی، به ویژه افغانستان، ایران و مصر شایان توجه است.
سید جمالالدین اسدآبادی، در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت و بخاطر استعداد و نبوغ خود، بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد. برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی در جزینی همدانی بهره برد.
سید جمال در 1232، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسیها پس از یک سال و نیم آنجا را ترک و عازم عثمانی شد و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد به مصر مهاجرت نمود. سید جمالالدین اسدآبادی در مصر توانست یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی را به وجود آورد اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سید جمال، توسط شاگردانش از جمله شیخ محمدعبده دنبال و در سالهای بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.
سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و سپس راهی اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه «عروه الوثقی» کرد و به پاسخگویی به «ارنست رنان» که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامههای پاریس، مینوشت، پرداخت. سید جمال بعدها به دعوت ناصرالدین شاه، به ایران آمد و گمان میکرد که میتواند با نزدیکی به شاه، اندیشههای اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز، شاه را آشکارا عامل بدبختی مردم معرفی میکرد، از ایران اخراج شد.
سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد، به آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران، مردم را به قیام علیه بیدادگری شاه تشویق میکرد؛ لذا ناصرالدین شاه دستور اخراج او را در حالیکه بشدت بیمار بود صادر کرد. سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و با سید علیاکبر شیرازی نامهای به آیتالله العظمی سید حسن شیرازی مینویسد و به ظلمهای فراوان شاه به مردم ایران اشاره میکند. عدهای معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیتالله میرزای شیرازی و جنبش تنباکو در نتیجه آن، تاثیر بسزایی داشته است.
حضور سیدجمالالدین اسدآبادی در طی سالهای 71-1270 در عراق تاثیر بسزایی در حیات فکری، سیاسی و اسلامی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت؛ به طوریکه همگان او را به عنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام» میشناختند. سیدجمالالدین اسدآبادی منادی بیداری مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعتزدایی بود و اتحاد اسلام و پرهیز از تفرقه بین مذاهب اسلامی را تبلیغ میکرد و در آخر هم جان خود را در همین راه از دست داد.
سیدجمال، اواخر عمر خود را در عثمانی سپری کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به اسلامبول رسید، سلطان عبدالحمید، به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپردند. در سال 1324، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا، موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمالالدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند.
سید جمال از دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب بررسی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر میگوید: «بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو کرد، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه ی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست. بدعتزدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت میشمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیر مذهبی میدید و رو میکرد.»
دو خصوصیت برجسته سید جمال الدین اسدآبادی
1- احترام به روحانیت تشیع - یکی از خصوصیات برجسته سید جمال الدین اسدآبادی این است که در اثر آشنایی نزدیک با جامعه شیعه و سنی، تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنی به خوبی درک کرده بود. او میدانست که روحانیت سنی یک نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری قدرتی به شمار نمیرود. روحانیت سنی وابسته به حکومتهایی است که خود قرنها آن را به عنوان «اولوالامر» به جامعه معرفی کرده است. لذا در جامعه سنی به سراغ علما نمیرفت، مستقیما به سراغ خود مردم میرفت. از نظر او علمای دینی سنی از جهت اینکه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصی ندارند و مانند سایر طبقاتند. ولی روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملی است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازی آنها پرداخت. این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد. از مضمون و محتوای نامههایی که سید به علمای شیعه، خصوصا نامهاش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی و نامه دیگرش که صورت بخشنامه دارد به سران علمای معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است این مدعا کاملا پیدا است.
سید جمال الدین اسدآبادی تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیانا افرادی رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشتهاند، وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کردهاند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنی «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروی کردهاند، و اگر احیانا افرادی هم بوده اند -که البته بوده اند- که واقعا وابسته بودهاند، جنبه استثنایی داشته اند و لذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسستهاند. روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانی داشت هم در جنبش تنباکو که منحصرا به وسیله علما صورت گرفت و مشتی آهنین بود بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی، و هم در نهضت مشروطیت که به رهبری و تأیید علما صورت گرفت. در تاریخ سید جمال به عنوان یک شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگز دیده نشده است که روحانیت شیعه را بکوبد یا تضعیف کند، با آنکه شخصا در اثر برخی نا آگاهیها صدمات و آزارهایی هم دیده است.
محیط طباطبایی مینویسد: «سید در سفر اول خود به اروپا که «عروة الوثقی» را انتشار میداد متوجه اهمیت نفوذ روحانیان برای انجام اصلاحات شده بود و در نامهای که همان اوان در اروپا به یکی از ایرانیان مقیم مصر (که او هم برای نجات از دست مأمورین ایران، خود را «داغستانی» نامیده بود) نوشته است که علمای ایران در انجام وظایف خود کوتاهی نکردهاند و این مأمورین دولت ایران بودهاند که همواره اسباب زحمت و درماندگی و عقب افتادگی مردم و کشور را فراهم کردهاند. موقعی که در تهران میزیست، به هیچ وجه تظاهری مخالف مذاق روحانیون از او سر نزد بلکه بر عکس پیوسته میکوشید با علما حسن تفاهم داشته باشد. رساله نیچریه او که هنگام ورود به ایران تازه در بیروت به عربی ترجمه شده و انتشار یافته بود، نسخههایی از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا میکرد و در مجلس ملاقات با مدرسین معقول و منقول سعی میکرد سخنی که از آن حس غرور و خودپسندی شنیده بشود، گفته نشود. چنانچه به مرحوم «جلوه» در ملاقات اول که از سید پرسیده بود «شنیدم شما در مصر کلمات شیخ را تدریس میکردهاید» برای اینکه خفض جناحی کرده باشد، جواب مناسبی داده بود که مرحوم جلوه را بر ضد خود نیانگیزد.
و هم ایشان میگویند: سید جمالالدین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینهسازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را در ذهن علمای روحانی مملکت فراهم آورد. در روزی که علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمالالدین درباره عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر کودتای باغشاه همه جا روح او راهنمای کسانی بود که هر یک در مقام مقتدی الانامی قرار دارند.»
2- مقابله با تجددگرایی دینی و جهانبینی غربی - امتیاز دیگر سید جمال این است که با اینکه به اصطلاح مردی تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربی میخواند و با بی سوادی و بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهای تجدد گراییهای افراطی بود. او میخواست مسلمانان علوم و صنایع غربی را فرا گیرند، اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنی جهانبینی آنها جهانبینی غربی شود و جهان را با همان عینک ببینند که غرب میبیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت میکرد که علوم غربی را بگیرند اما از اینکه به مکتبهای غربی بپیوندند آنها را برحذر میداشت. سید جمال همانگونه که با استعمار سیاسی غرب پیکار میکرد با استعمار فرهنگی نیز در ستیزه بود. با متجددانی که جهان را و احیانا قرآن کریم و مفاهیم اسلامی را میخواستند از دیدگاه غربی تفسیر کنند مبارزه میکرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراء الطبیعی قرآن و تطبیق آنها را به امور حسی و مادی جایز نمیشمرد.
سید جمال هنگامی که از مصر به هند رفت و با افکار «سر سید احمدخان هندی» که زمانی قهرمان اسلامی اصلاح در هند به شمار میرفت آشنا شد و دید او سعی دارد مسائل ماوراء الطبیعی را به نام و بهانه علم، توجیه طبیعی کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود کند، معجزات را که در قرآن نص و صریح است به شکلی رنگ عادی و طبیعی دهد، مفاهیم آسمانی قرآن را زمینی کند، سخت ایستادگی کرد.
یکی از نویسندگان معاصر در مورد سفر سید به هند و موضعش در برابر سید احمدخان مینویسد: اگر سید احمد از اصلاح دین سخن میگفت، سید جمال مسلمانان را از فریبکاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح بر حذر میداشت. اگر سید احمد ضرورت فرا گرفتن اندیشههای نو را برای مسلمانان تأکید میکرد، سید جمال بر این موضوع اصرار داشت که اعتقادات دینی بیش از هر عامل دیگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون میشود و اگر سید احمد مسلمانان را به پیروی از شیوههای نو در تربیت تشویق میکرد، سید جمال این شیوهها را طبعا برای دین و قومیت مردم هند زیانآور میدانست. بدین سان سید جمال که تا آن زمان به جانبداری از اندیشهها و دانشهای نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند، در برابر متفکر نو خواهی چون سید احمد ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. با این وصف در این دوره نیز از رأی پیشین خود درباره ضرورت تحرک فکر دینی روی بر نتافت.
منبع: دائرهالمعارف طهور، مرتضی مطهری- نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سید جمالالدین اسدآبادی، در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت و بخاطر استعداد و نبوغ خود، بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد. برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی در جزینی همدانی بهره برد.
سید جمال در 1232، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسیها پس از یک سال و نیم آنجا را ترک و عازم عثمانی شد و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد به مصر مهاجرت نمود. سید جمالالدین اسدآبادی در مصر توانست یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی را به وجود آورد اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سید جمال، توسط شاگردانش از جمله شیخ محمدعبده دنبال و در سالهای بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.
سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و سپس راهی اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه «عروه الوثقی» کرد و به پاسخگویی به «ارنست رنان» که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامههای پاریس، مینوشت، پرداخت. سید جمال بعدها به دعوت ناصرالدین شاه، به ایران آمد و گمان میکرد که میتواند با نزدیکی به شاه، اندیشههای اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز، شاه را آشکارا عامل بدبختی مردم معرفی میکرد، از ایران اخراج شد.
سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد، به آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران، مردم را به قیام علیه بیدادگری شاه تشویق میکرد؛ لذا ناصرالدین شاه دستور اخراج او را در حالیکه بشدت بیمار بود صادر کرد. سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و با سید علیاکبر شیرازی نامهای به آیتالله العظمی سید حسن شیرازی مینویسد و به ظلمهای فراوان شاه به مردم ایران اشاره میکند. عدهای معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیتالله میرزای شیرازی و جنبش تنباکو در نتیجه آن، تاثیر بسزایی داشته است.
حضور سیدجمالالدین اسدآبادی در طی سالهای 71-1270 در عراق تاثیر بسزایی در حیات فکری، سیاسی و اسلامی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت؛ به طوریکه همگان او را به عنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام» میشناختند. سیدجمالالدین اسدآبادی منادی بیداری مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعتزدایی بود و اتحاد اسلام و پرهیز از تفرقه بین مذاهب اسلامی را تبلیغ میکرد و در آخر هم جان خود را در همین راه از دست داد.
سیدجمال، اواخر عمر خود را در عثمانی سپری کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به اسلامبول رسید، سلطان عبدالحمید، به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپردند. در سال 1324، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا، موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمالالدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند.
سید جمال از دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب بررسی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر میگوید: «بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو کرد، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه ی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست. بدعتزدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت میشمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیر مذهبی میدید و رو میکرد.»
دو خصوصیت برجسته سید جمال الدین اسدآبادی
1- احترام به روحانیت تشیع - یکی از خصوصیات برجسته سید جمال الدین اسدآبادی این است که در اثر آشنایی نزدیک با جامعه شیعه و سنی، تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنی به خوبی درک کرده بود. او میدانست که روحانیت سنی یک نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری قدرتی به شمار نمیرود. روحانیت سنی وابسته به حکومتهایی است که خود قرنها آن را به عنوان «اولوالامر» به جامعه معرفی کرده است. لذا در جامعه سنی به سراغ علما نمیرفت، مستقیما به سراغ خود مردم میرفت. از نظر او علمای دینی سنی از جهت اینکه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصی ندارند و مانند سایر طبقاتند. ولی روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملی است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازی آنها پرداخت. این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد. از مضمون و محتوای نامههایی که سید به علمای شیعه، خصوصا نامهاش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی و نامه دیگرش که صورت بخشنامه دارد به سران علمای معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است این مدعا کاملا پیدا است.
سید جمال الدین اسدآبادی تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیانا افرادی رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشتهاند، وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کردهاند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنی «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروی کردهاند، و اگر احیانا افرادی هم بوده اند -که البته بوده اند- که واقعا وابسته بودهاند، جنبه استثنایی داشته اند و لذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسستهاند. روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانی داشت هم در جنبش تنباکو که منحصرا به وسیله علما صورت گرفت و مشتی آهنین بود بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی، و هم در نهضت مشروطیت که به رهبری و تأیید علما صورت گرفت. در تاریخ سید جمال به عنوان یک شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگز دیده نشده است که روحانیت شیعه را بکوبد یا تضعیف کند، با آنکه شخصا در اثر برخی نا آگاهیها صدمات و آزارهایی هم دیده است.
محیط طباطبایی مینویسد: «سید در سفر اول خود به اروپا که «عروة الوثقی» را انتشار میداد متوجه اهمیت نفوذ روحانیان برای انجام اصلاحات شده بود و در نامهای که همان اوان در اروپا به یکی از ایرانیان مقیم مصر (که او هم برای نجات از دست مأمورین ایران، خود را «داغستانی» نامیده بود) نوشته است که علمای ایران در انجام وظایف خود کوتاهی نکردهاند و این مأمورین دولت ایران بودهاند که همواره اسباب زحمت و درماندگی و عقب افتادگی مردم و کشور را فراهم کردهاند. موقعی که در تهران میزیست، به هیچ وجه تظاهری مخالف مذاق روحانیون از او سر نزد بلکه بر عکس پیوسته میکوشید با علما حسن تفاهم داشته باشد. رساله نیچریه او که هنگام ورود به ایران تازه در بیروت به عربی ترجمه شده و انتشار یافته بود، نسخههایی از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا میکرد و در مجلس ملاقات با مدرسین معقول و منقول سعی میکرد سخنی که از آن حس غرور و خودپسندی شنیده بشود، گفته نشود. چنانچه به مرحوم «جلوه» در ملاقات اول که از سید پرسیده بود «شنیدم شما در مصر کلمات شیخ را تدریس میکردهاید» برای اینکه خفض جناحی کرده باشد، جواب مناسبی داده بود که مرحوم جلوه را بر ضد خود نیانگیزد.
و هم ایشان میگویند: سید جمالالدین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینهسازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را در ذهن علمای روحانی مملکت فراهم آورد. در روزی که علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمالالدین درباره عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر کودتای باغشاه همه جا روح او راهنمای کسانی بود که هر یک در مقام مقتدی الانامی قرار دارند.»
2- مقابله با تجددگرایی دینی و جهانبینی غربی - امتیاز دیگر سید جمال این است که با اینکه به اصطلاح مردی تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربی میخواند و با بی سوادی و بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهای تجدد گراییهای افراطی بود. او میخواست مسلمانان علوم و صنایع غربی را فرا گیرند، اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنی جهانبینی آنها جهانبینی غربی شود و جهان را با همان عینک ببینند که غرب میبیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت میکرد که علوم غربی را بگیرند اما از اینکه به مکتبهای غربی بپیوندند آنها را برحذر میداشت. سید جمال همانگونه که با استعمار سیاسی غرب پیکار میکرد با استعمار فرهنگی نیز در ستیزه بود. با متجددانی که جهان را و احیانا قرآن کریم و مفاهیم اسلامی را میخواستند از دیدگاه غربی تفسیر کنند مبارزه میکرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراء الطبیعی قرآن و تطبیق آنها را به امور حسی و مادی جایز نمیشمرد.
سید جمال هنگامی که از مصر به هند رفت و با افکار «سر سید احمدخان هندی» که زمانی قهرمان اسلامی اصلاح در هند به شمار میرفت آشنا شد و دید او سعی دارد مسائل ماوراء الطبیعی را به نام و بهانه علم، توجیه طبیعی کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود کند، معجزات را که در قرآن نص و صریح است به شکلی رنگ عادی و طبیعی دهد، مفاهیم آسمانی قرآن را زمینی کند، سخت ایستادگی کرد.
یکی از نویسندگان معاصر در مورد سفر سید به هند و موضعش در برابر سید احمدخان مینویسد: اگر سید احمد از اصلاح دین سخن میگفت، سید جمال مسلمانان را از فریبکاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح بر حذر میداشت. اگر سید احمد ضرورت فرا گرفتن اندیشههای نو را برای مسلمانان تأکید میکرد، سید جمال بر این موضوع اصرار داشت که اعتقادات دینی بیش از هر عامل دیگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون میشود و اگر سید احمد مسلمانان را به پیروی از شیوههای نو در تربیت تشویق میکرد، سید جمال این شیوهها را طبعا برای دین و قومیت مردم هند زیانآور میدانست. بدین سان سید جمال که تا آن زمان به جانبداری از اندیشهها و دانشهای نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند، در برابر متفکر نو خواهی چون سید احمد ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. با این وصف در این دوره نیز از رأی پیشین خود درباره ضرورت تحرک فکر دینی روی بر نتافت.
منبع: دائرهالمعارف طهور، مرتضی مطهری- نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی