صاحبخبر - هر فعال سیاسی، به واسطه نظراتش در یکی از طیف های چپ، راست یا بینابین قرار میگرد، اما کمتر کسی است که بداند جناح بندی های سیاسی از یک تقسیم بندی ساده، در جای نشستن در پارلمان فرانسه بعد از انقلاب این کشور شروع شده است. جناح راست از وضع موجود، عدم برابری و عدم دخالت دولت در اقتصاد حمایت می کرد و جناح چپ خواهان برابری بیشتر، تغییر وضع موجود (رادیکال یا تدریجی) و یک اقتصاد بیشتر دستوری-دولتی بود.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، در ایران تا زمان انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت حکومت در زمان پهلوی اول و دوم جناح بندی های سیاسی چندان جایگاهی نداشتند. عدم وجود نظریات در فعالیت سیاسی و انحصار دربار در تصمیم گیری، فضا را به کلی یکپارچه و بدون چالش ساخته بود.
پس از انقلاب و یکپارچگی اوایل دهه شصت، در ابتدای انتخابات مجلس سوم مجمع روحانیون از جامعه روحانیت انشعاب کرد و به نام جناح چپ منتسب شد. این شروع جناح سازی های واقعی در ایران بود.
جناح راست در مسائل اقتصادی معتقد به کاهش دخالت دولت در اقتصاد بود و در زمینه سیاسی هر دو گروه به حفظ وضع موجود اصرار می کردند و مساله آزادی های اجتماعی در بین هیچ یک از دو گروه محلی از اعراب نداشت.
پس از رحلت امام، پایان جنگ و دوران سازندگی، نظام سیاسی در ایران از هویت ارزشی خود فاصله گرفته و به سمت عرفی سازی حرکت کرد و همزمان مجلس چهارم و دولت پنجم نیروهای جناح چپ را در ایران به حاشیه رانده بود و صدای اقلیت بجز روزنامه «سلام» در هیچ تریبون دیگری شنیده نمی شد. اما دوم خرداد مسیر حرکت سیاسی در ایران را به طرز ناباورانه ای تغییر داد.
دوم خرداد، فقط پیروزی یک جریان در انتخابات نبود. تغییر استراتژیک جناح چپ از عدالت خواهی به آزادی خواهی و جامعه مدنی، گفتمان جدیدی را بر جناح چپ حاکم کرد. درست است که این جریان همچنان در ادبیات ایران چپ خوانده می شد، ولی به تدریج جهت گیری آن به جناح راست جهانی یعنی قوت گیری لیبرالیسم و آزادی خواهی تغییر کرد.
گفتمان اصلاحات که خود را در تقابل با هسته ی مرکزی قدرت می دید، به جای بنیان بر یک نظریه مدون، صرفا با موضع گیری آنتاگونیستی سعی کرد آنچه را که شعارهای فراموش شده انقلاب می دانست زنده نگه دارد. این موضوع جناح چپ را از مواضع اقتصادی عدالت خواهانه، در نهایت به جناح راست جهانی و کاهش دخالت دولت در اقتصاد متمایل کرد. موضوعی که همواره پاشنه آشیل جریان اصلاحات تلقی میشود چون رفع آنچه اصلاح طلبان اقتدارگرایی حاکم بر دستگاه های غیرانتخابی می خوانند، می تواند هویت داخلی اصلاح طلبی را از درون دچار فروپاشی کند.
به هر حال جریان اصلاح طلب پس از دوم خرداد در انتخابات های بعدی پیروز مطلق بود و این موضوع جناح راست را به هویتی تازه تر از عنوان «محافظه کار» سوق داد.
اصولگرایی از حمایت بازار آزاد به عدالت طلبی و برابری خواهی تغییر ماهیت داد. طنز تاریخ اینجاست که به فاصله کمتر از بیست سال دو جناح حاکم بر کشور، حداقل در مواضع اقتصادی جایگزین یکدیگر شدند.
این درست که انتخابات شورای شهر دوم و سوم و مجالس هفتم و هشتم و نهم با پیروزی اصولگرایان به پایان رسید اما به دلیل مشارکت پایین در انتخابات، کارشناسان سیاسی، هیچگاه این دوره ها را رقابتی واقعی در نظر نگرفتند. جریان سوم تیر 84 هم که در 88 توانسته بود آرای بسیاری را به خود اختصاص دهد در نهایت با فاصله گرفتن از هسته اصولگرایی راه خود را از آنان سوا کرده و حتی امروز نه تنها خود را اصولگرا نمی داند، بلکه رئیس این جریان به شدت از این جریان و همفکران آن دست به انتقاد زده است.
بی معنایی در هویت نظری
اولین مشکلی که اصولگرایی با آن سر و کار دارد، خلا معنا در بافتار سیاسی این جریان است. بالاتر اشاره شد که جریان اصلاح طلبی هویت خود را در نفی جریان مقابل و نقد قدرت می یابد. اصولگرایی هم با یک پله تنزل، هویت خود را در مقابل جریان اصلاح طلبی بازیافت.
این روش دارای دو ایراد مشخص بود، اول اینکه به دلیل تقابلی شدن رابطه طرفین و بنا شدن پایه های نظری بر مخالفت، به محض تغییر تاکتیک های حریف به سرعت دچار تزلزل می گردد و دوم اینکه به دلیل عدم درک درست از خواست های جامعه دچار نوعی عوام فریبی می شود که نمونه اخیر آن، ملاقات کاندیدای اصولگرا با خواننده مشهور به شمار می آید.
گستردگی طیف و الهیات سیاسی
چالش دیگر اصولگرایی را می توان در تکثر بسیار زیاد نیروهای هم طیف و غیرهمفکر دانست. این صحیح است که اصولگرایی یک حزب نیست که بر پایه های مشخصی سوار باشد، اما تفاوت آرا در حد دربر گرفتن همه جریان های سیاسی چندان معقول نیست. جریان اصولگرایی یک طیف بسیار وسیع را در بر میگیرد که یک سر آن را می توان تئو اتوکراتیک و سر دیگر آن، تئو دموکراتیک یا حتی لیبرال دانست. در میان این دو جریان، از هرگونه سیاسی با الهیات سیاسی مختلف در اصولگرایی وجود دارند و این لیست به دلیل تکثر بیش از حد نیروهای داخلی، چنان طولانیست که همزمان می تواند تنها جریان سیاسی یک کشور باشد.
فقدان رهبر کاریزماتیک
در جوامعی که به لحاظ سیاسی توسعه یافته محسوب میشوند، کار سیاسی در انحصار احزاب است، این جوامع با عبور از اقتدا به شخصیت های کاریزماتیک توانسته اند مشکلات خود را در صندوق رای و پارلمان به حد زیادی در تقابل رقبای سیاسی حل کنند. علاوه بر اینکه در جامعه ای که با دموکراسی نمایندگی (غیرمستقیم)، هر چند سال یک بار پارلمان و دولت خود را روزآمد می کند، اشخاص تاثیرگزار فرصت ظهور و بروز نخواهند یافت.
خلاف روند بالا، در ایران هنوز هم افراد کاریزماتیک می توانند بر روندها تاثیرگزار باشند. نمونه آن جریان اصلاح طلبی است که با حضور زیر چتر رهبری سید محمد خاتمی توانسته انسجام خود را تا حد زیادی حفظ کند. البته واضح است که این انسجام به زودی باید جای خود را به قدرت گیری احزاب واقعی و مستقل بدهد، اما در غیاب احزاب و تشکیلات مدون سیاسی در ایران، این جریان اصلاح طلب بود که توانست با ساخت یک رهبر کاریزماتیک رمز پیروزی در انتخابات را به دست آورد.
فقدان یک رهبر کاریزماتیک همانند خاتمی که مورد اقبال همه گروه ها در داخل جریان باشد، در کنار عدم انسجام حزبی، بکلی اصولگرایی را از حیزانتفاع ساقط کرده است. البته غلامعلی حداد عادل در این انتخابات سعی بر ایفای چنین نقشی داشت که نتیجه آن به مضحکه کشیده شدن آن توسط برخی اصولگرایان بود.
تلاش های اصولگرایان برای انتخاب رهبری کاریزماتیک تا به امروز شکست خورده است و گروه هایی که به شکل جبهه یا جمعیت های مختلف، نزدیک به انتخابات مبادرت به انتشار یک یا چند لیست می کنند که حداقل از سال 92 به این سو برای آنها توفیقی دربر نداشته است.
اصولگرایی بدون اصول
اندیشمندان اهل سنت در شناساندن خلیفه و حاکم اسلامی به شیوه ای دست می زدند که بعدها «توجیه بعد از وقوع» خوانده می شد. یعنی از انتخاب اولین خلیفه اسلام که «اهل حل و عقد» خوانده شد تا آخرین آن که «استیلا با شمشیر» بود، توسط اندیشمندان اهل سنت تایید شد، تا آنچه «امنیت» در مرزهای اسلام میخواندند از بین نرود. در واقع عملگرایی و درک بیش از حد وضع موجود در مواجه با قدرت، باعث شده بود که آنها از مواضع دولت آرمانی که آن را حکومت صدر اسلام می دانستند قدم به قدم عقب نشینی کنند.
البته مقصود این نوشته، ربط دادن علمای اهل سنت به اصولگرایی نیست، اما مطالعه منشور اصولگرایی و نوشته های این جریان، اصولی که عموما توسط اصولگرایان برشمرده می شود را اصولی سلبی معرفی می کند. به بیان بهتر اصولگرایان می دانند چه چیز نیستند، اما آنچه هستند دقیقا روشن نیست. علاوه بر این اصولگرایی به واسطه مواجه دائمی با قدرت و نداشتن آرای ایجابی شاخص های خود را طوری تبیین کرده اند که همانقدر که می تواند فراگیر باشد قابلیت کوچک کردن دایره خودی را نیز دارد. این شاخص ها قطعا نیرویی پیشران را برای این جریان به وجود نخواهد آورد.
آینده اصولگرایی
به طور قطع اصولگرایی نمی تواند با روند گذشته ادامه حیات بدهد. باید دانست حالا که به واسطه اعتماد عمومی، مردم پای صندوق های رای حاضر شده اند، اصولگرایی نمی تواند با یک سبد رای که در دو انتخاب گذشته ثابت مانده است، پیروزی را در آینده به دست بیاورد.
پیروزی اصلاح طلبان در شورای شهر اخیر بدون هیچ گونه اقلیت که بتواند تعادلی نسبی را در شورا به وجود آورد، پیامدهای ناگوار تک صدایی را در پی خواهد داشت. در حال حاضر که هیاهوی انتخابات به پایان رسیده، شاید بهترین زمان برای تشکیل جریان هایی مانند نواصولگرا و از آن مهم تر تشکیل احزاب جدید است.
احزابی که دولت ساخته و انتخاباتی نباشند. این معضلی است که در آینده ای نه چندان دور گریبانگیر اصلاح طلبی خواهد شد. دیگر آنکه اصولگرایی باید تکلیف خود را با علوم انسانی بخصوص سیاست و اقتصاد روشن کند. شعارهای مردم فریب مانند دو و نیم برابر کردن درآمد کشور و ایجاد میلیون ها شغل بدون اشاره به روش های دستیابی به آن باعث پراکندگی اهل علم و کارشناسان کشور از این جریان خواهد شد. اصولگرایان نمی توانند در روزگار گوشی های هوشمند، تبلیغ فناوری ماشین حساب کرده و توقع رای داشته باشند.
حفظ ارزش ها و حفظ نظام هیچ تناقضی با کار کارشناسی در عرصه های حضور اصولگرایان در قدرت نخواهد داشت. رفتار امروز جامعه نشان می دهد که از شعار عبور کرده و حالا در زمینه های اقتصادی و فرهنگی به دنبال راهکارهای عملی و کارشناسانه است. صرف مخالفت با آرای جریان های داخلی و خارجی، اصولگرایی را به نظریه ای واحد و قابل استفاده در راه اداره کشور نخواهد رساند.
گسترش و نفوذ شبکه های اجتماعی، به نیروهای سیاسی این اجازه را نمی دهد که شعارهای بی پیامد را مطرح کنند. امروز نقد و بررسی آرای دولتمردان نه در رسانه های رسمی که در دالان های بی شمار شبکه های اجتماعی صورت می پذیرد. جامعه امروز با روزهای گذشته اش متفاوت شده و جریان اصولگرا هر قدر زودتر به کار تشکیلاتی، علمی و کارشناسانه برسد همانقدر در روند توسعه کشور نقش مثبت تری ایفا خواهد کرد.
گزارش : موسی حسن وند
∎