شناسهٔ خبر: 54072551 - سرویس فرهنگی
منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

حکایت دختر ماجراجوی هلندی در ایران | سخت‌ترین قسمت زندگی در تهران برای مارین ون هولک

هیچ یک از دوستان مارین ون هولک تعجب نکردند که دوست جوان‌شان راهی ایران شده. آنان می‌دانستند که او چقدر ماجراجوست.

صاحب‌خبر -

به گزارش همشهری آنلاین، مارین ون هولک، هنرمند جوانی از هلند است که در لندن درس بازیگری خوانده ولی حالا شاید بیشتر از کشور خودش در تئاتر ایران شناخته شده باشد.

او هشت سالی است که در ایران زندگی می‌کند، در چندین نمایش، فیلم سینمایی و سریال شبکه نمایش خانگی بازی کرده است. چند نمایش را به عنوان کارگردان روی صحنه برده و کارگاه آموزشی بازیگری هم برپا کرده است.

مارین ون هولک همسر آروند دشت آرای، کارگردان تئاتر و سرپرست گروه هنرهای اجرایی ویرگول است. او با وجود دو فرزند کوچک، اما پرکار و فعال است و به تازگی اجرای تازه‌ترین نمایش خود را با عنوان «موضوع چیه» در تماشاخانه ایرانشهر به پایان برده است.

به انگیزه اجرای این نمایش با این بازیگر و کارگردان گفتگو کردیم اما این نمایش فقط یک بهانه بود و بیشتر درباره فعالیت هنری در ایران، تفاوت تماشاگران تئاتر ایران و اروپا و جاذبه‌های شرق سخن گفتیم.

ون هولک در ۸ سالی که در ایران زندگی کرده، طوری به زبان فارسی مسلط شده که  به راحتی از عهده بازی در نقش‌هایش برمی‌آید. همچنانکه گفتگوی او با ایسنا هم بدون حضور مترجم انجام شد. او فارسی را با لهجه شیرینی صحبت می کند و همه پرسش‌ها را با لبخند پاسخ می‌دهد و البته هنوز به ترافیک تهران عادت نکرده است!

مارین ون هولک در لندن درس بازیگری خوانده و به مدت ۴ سال هم در این شهر زندگی کرده است. او به عنوان نویسنده، بازیگر و کارگردان در انگلیس، هلند، آلمان در پروژه‌های نمایشی، سینمایی و تلویزیونی کار کرده است. بعدتر یک کمپانی تئاتری راه‌اندازی کرده که بیشتر بر تئاتر تعاملی یا اینتراکتیو تمرکز داشته و در ایران هم همین سبک و سیاق را ادامه داده است. 

حکایت دختر ماجراجوی هلندی در ایران | سخت ترین قسمت زندگی در تهران برای  مارین ون هولک

بازیگر همیشه تحت فشار است

ون هولک درباره فعالیتش در شاخه‌های مختلف هنری می‌گوید: «همیشه از بازیگری لذت می‌برم ولی علاقه‌مندم که دیگر شاخه‌ها را هم تجربه کنم زیرا گاهی به عنوان بازیگر ابزاری هستی که خیلی آزادی عمل نداری اما چون همیشه حرف‌هایی برای گفتن دارم، دوست دارم در پروسه خلاقه هم شرکت کنم. گاهی عاشق این هستم که فقط روی نقشم و بر بازیگری تمرکز کنم و به فکر فروش بلیت یا دراماتورژی کل کار نباشم. ولی گاهی دوست دارم کارگردانی کنم و مسئولیت همه چیز را بپذیرم.در نمایش «موضوع چیه» تمام مسئولیت کار را پذیرفته‌ام و بازیگری در آن بسیار سخت است. اصولا مسئولیت بازیگر هم خیلی سخت است و همیشه زیر فشار هستیم.»

تماشاخانه ایرانشهر جای عزیزی شده 

او در پاسخ به این پرسش که پیش از سفرش به ایران چقدر درباره کشور ما آشنایی داشته، توضیح می‌دهد: اصلا ایران را نمی‌شناختم تا اینکه با چند ایرانی از جمله آروند دشت آرای آشنا شدم و  سال ۲۰۱۴ به ایران آمدم، هشت سال پیش و این پنجمین اجرایم در تماشاخانه ایرانشهر است که انگار جای خیلی عزیزی شده و حس می‌کنم برایم خانه است.»

عاشق ایران شدم

ون هولک ادامه می‌دهد: «همیشه دنبال ماجراجویی و بسیار کنجکاو بودم و درباره ایران خیلی هیجان داشتم. وقتی با هنرمندان تئاتر ایران آشنا شدم، دیدم چقدر شبیه هم هستیم و فرهنگ‌مان مثل هم است و دیدم تئاتر در ایران شاید جایگاه معنی‌دارتری نسبت به لندن داشته باشد که در آن کار می‌کردم و این یکی از دلیل‌هایی بود که خیلی کنجکاو بودم به ایران بیایم و با بچه‌های تئاتر ایران پروژه اجرا کنیم. به ایران آمدم و دیگر گیر افتادم! می‌شود گفت عاشق اینجا شدم، عاشق ایران و مردم آن. اینجا برایم خیلی حس گرمی داشت و از بودن در ایران لذت بردم.»

او از قاره‌ای می‌آید که پیشینه مهمی در تئاتر دارد. در لندن فعالیت کرده که بزرگان تئاتر دنیا در آن زیسته‌اند. پرسش بعدی ما این است که چه شد که از بین همه اینها ایران را انتخاب کردید؟

و پاسخ او به این پرسش چنین است: «کمی اتفاقی بود چون با چند ایرانی آشنا شدم و خیلی برایم هیجان‌انگیز بود و این منطقه برایم خیلی جذابیت داشت. آن زمان بهار عربی در جریان بود و در خبرها مدام درباره آن صحبت می‌شد، همه جا درباره خاورمیانه می‌خواندیم و می‌شنیدیم. در همان زمان با آرتیست‌هایی از کشورهای مختلف آشنا شدم که برایم خیلی جذاب بود. نمی‌دانم چه شد به ایران آمدم، شاید چون هر انسانی دوست دارد از کشور خودش فرار کند و به جای تازه‌ای برود. شاید اگر اینجا به دنیا می‌آمدم، آن طرف برایم جذابیت بیشتری داشت ولی واقعیت این است که هرچند انگلیس بعد از یونان و روم بلندترین ریشه را در تئاتر دارد و در تئاتر مدرن هم پیشرو است اما همین تئاتر در آنجا برایم بیشتر شبیه سرگرمی شده بود تا اینکه در جامعه برای مردم اهمیت داشته باشد. در انگلیس تئاتر به هنر نخبه‌ای تبدیل شده که خیلی هم گران است. البته تئاترهای کوچک‌تر و تجربی‌تر هم هستند. کارهای من هم کلاسیک نبودند و فضای اجرا هم برایشان بود ولی خب جوان بودم و می‌خواستم جای دیگری پیدا کنم! برای خیلی از دوستان من اصلا عجیب نبود که ناگهان به ایران آمدم چون همیشه چنین کارکتری بوده‌ام، عاشق سفر بوده‌ام، در حین درس خواندن در دانشگاه کار می‌کردم تا در تعطیلات بتوانم سفر بروم. خیلی به هند رفته‌ام. شرق همیشه برایم حسی داشت و به فرهنگ شرقی احساس نزدیکی بیشتری می‌کردم. اینجا هنوز یک حس معنوی وجود دارد که آن زمان احساس کردم آن را در غرب گم کرده‌ایم. 

حکایت دختر ماجراجوی هلندی در ایران | سخت ترین قسمت زندگی در تهران برای  مارین ون هولک مارین ون هولک  در سریال قبله عالم

تماشاگرانی که روی زمین هم می‌نشینند

بارها شنیده‌ایم که تماشاگران تئاترو اپرا در کشورهای اروپایی افراد مسنی هستند که با این هنرها خاطره دارند و جوانان کمتر به تماشای تئاتر و اپرا تمایل دارند.

مارین ون هولک در این باره نیز می‌گوید: دقیقا همین است. بدون توهین کردن به آدم‌هایی که موی‌شان سفید است. در ایران چیزی که خیلی جذاب است، این است که تئاتر پر از تماشاگران جوان است که برای دیدن نمایش‌ها روی زمین و پله هم می‌نشینند. برای کسی که عاشق تئاتر و تئاتر ساختن است، چه چیزی بیشتر از این خوشحالش می‌کند که تماشاگری این چنین با انگیزه، با عشق و دانش داشته باشد، البته اخیرا هم آن طرف کمی وضعیت بهتر شده است.»

می‌خواستیم بی‌رحمی جامعه را نشان دهیم

در ادامه درباره محتوای نمایش «موضوع چیه» هم صحبت می‌کنیم، نمایشی که درباره جوانان علاقه‌مند به بازیگری است و به نوعی بی‌رحمی کار هنری را نشان می‌دهد. اینکه فضای هنری با تمام زیبایی‌هایش خیلی سخت و بی‌رحم است.

ون هولک در این زمینه توضیح می‌دهد: «ما بیشتر می‌خواستیم بی‌رحمی جامعه را نشان دهیم تا فضای هنری. اینکه آدم‌ها چقدر راحت در این بی‌رحمی مشارکت می‌کنند.»

 او درباره اجرای این نمایش در تماشاخانه ایرانشهر و پروسه آماده‌سازی آن می‌گوید:« پروسه‌ای طولانی بود. می‌خواستیم با برگزاری یک کارگاه با این هنرجویان یک تئاتر بسازیم. کرونا مدام تمرین ما را تعطیل کرد. ایده اولیه‌مان بود که یک نمایشنامه با این بچه‌ها کار کنیم ولی چون زمان زیادی برای فکر کردن داشتیم، وسوسه شدیم که کار دیگری انجام بدهیم. این نمایش چند لایه دارد. اجرا با این پرسش اصلی آغاز می‌شود که چگونه می‌توانیم چند بازیگر جوان را به بهترین شکلی نشان بدهیم و بعد دیدیم درگیر سئوال‌های دیگری شدیم و اصلا شکل آموزش در ایران و رقابتی که در اینجا وجود دارد، برایمان اهمیت پیدا کرد. در ساختار فعلی، از یک نظر رقابت، می‌تواند به رشد هنرجویان کمک کند ولی در واقعیت چیزهای دیگری هم هست. این جمله که کار هنری بیرحم است، برایم دردناک بود. کلا من درباره هنر غیرتی می‌شوم ولی واقعا همین است. در حالیکه تئاتر و بازیگری برای همه ما ، با یک عشق آغاز می‌شود. همه ما با عشق می‌خواهیم بازیگر شویم ولی کم‌کم زیبایی گم می‌شود. وقتی چیزی تجاری می‌شود، وقتی یک رویای پاک، تجاری می‌شود، به سرعت، مسموم خواهد شد. ما باید مدام به خودمان برگردیم و ببینیم چه می‌کنیم. باید ببینیم فیلم‌ها و سریال‌هایی که می‌سازیم برای فروش است یا از روی عشق به کار هنری. ما دوست داریم کارمان فقط به خاطر عشق و زیبایی باشد ولی واقعیت چیز دیگری است.»

سود و زیان یک کمبود در تئاتر ایران

از ون هولک درباره جوانانی می‌پرسیم که به دلیل بازیگری آسیب می‌بینند و کنجکاویم بدانیم در کشورهای دیگر وضعیت چگونه است و او پاسخ می‌دهد: «چیزی اینجا وجود دارد که هم به نفع تئاتر است و هم به ضرر آن. اینجا قوانین جدی وجود ندارد که از یک نظر به نفع تئاتر است چون به راحتی می‌تواند خود را توسعه بدهد، تئاترهای جدید به سرعت باز می‌شوند و گروه‌های تازه می‌توانند کار کنند و از این نظر خیلی عالی است و خیلی به فعالیت تئاتر ایران کمک می‌کند و تئاترهای انگلستان می‌توانند از این شیوه الهام بگیرند ولی ضرر هم دارد چون الان هر کسی به راحتی می‌تواند یک آموزشگاه باز کند. در حالیکه آن طرف دنیا به این راحتی نمی‌توان آموزشگاه باز کرد. کسی هم که می‌خواهد درس بدهد، حتما باید مدارکی داشته باشد. آن طرف دنیا هر کسی که دوره‌ای می‌بیند، مدارکی می‌گیرد که نشان می‌دهد چه مهارت‌هایی به دست آورده است اما اینجا بدون هیچ قواعدی می‌توان کار کرد. بخصوص درباره بچه‌های جوان که این همه انگیزه و رویا دارند، خیلی خطرناک است.»

 این بازیگر ادامه می‌دهد: «یکی از مشکلات این است که تقریبا همه می‌توانند به عنوان هنرجو در یک آموزشگاه هنری ثبت‌نام کنند یعنی هیچ فیلتری وجود ندارد و همین که سر یک کلاس می‌روی، به تو این امید را می‌دهد که شاید بتوانی در این زمینه موفق شوی در حالیکه اشتباه است. جایی که من درس خواندم، تقریبا ۲۵۰۰ نفر متقاضی بودند ولی چندین مصاحبه انجام شد تا در نهایت ۲۴ نفر ‌توانستند آنجا درس بخوانند. تازه همین هم به معنای این نیست که حتما در زمینه بازیگری موفق می‌شوی. حتی در بهترین دانشگاه‌های تئاتر دنیا ۳۰ درصد از دانش‌آموختگان بعد از ۵ سال هنوز در بازیگری فعال هستند. برای این همه بازیگر اصلا جا نیست حتی اگر انتخاب شوند چه برسد به اینکه هیچ فیلتری وجود نداشته باشد.»

او که برای ساختن فیلم و کارهای دیگر هم برنامه‌هایی دارد، در این زمینه می‌گوید:« به عنوان بازیگر فقط در تئاتر کار نمی‌کنیم بلکه در تلویزیون و سینما و هر جا کاری هست، می‌رویم. این سه رسانه را در ذهن خودم خیلی جدا نمی‌کنم و به هر سه علاقه دارم. چون هر رسانه‌ای کاربرد خاص خود را دارد ولی همه در داستان‌گویی مشترک هستند.»

اختلاف‌ها را نباید به فرهنگ ربط داد

ون هولک درباره نقش هنر در نزدیک کردن افراد از فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون توضیح می‌دهد: «الان خیلی زیبا نیست که من و تو از دو فرهنگ مختلف داریم با هم صحبت می‌کنیم ولی انگار یک فرهنگ داریم چون هر دو عاشق تئاتر و داستان‌گویی هستیم و این برای من امیدوارکننده است. باور دارم که هرچند اختلاف فرهنگ وجود دارد، ولی یک فرهنگ انسانی مشترک هست مثل اینکه همه آدم‌ها در هر جای دنیا وقتی نزدیکان‌شان می‌میرند، گریه می‌کنند. همه آدم‌ها دوست دارند فرزندان‌شان خوشحال باشند و به رویایشان برسند. این یعنی یک انگیزه انسانی مشترک داریم. اگر بتوانیم از تفاوت‌های فرهنگی بگذریم و از دیدگاهی بالاتر نگاه کنیم، انسان‌ها خیلی شبیه هم هستند و این امیدوارکننده است. همه ما فقط همدیگر را داریم و باید با هم مهربان باشیم. اصولا بیشترین جایی که اختلاف وجود دارد، در خانواده است، در نزدیکترین آدم‌ها که اتفاقا یک فرهنگ هم دارند، همانطور که حس‌های مشترک داریم، اختلاف هم به وجود می‌آید. ولی می‌توان به راحتی اختلاف فرهنگی را کنار گذاشت. وقتی داستان یکدیگر را می‌شنویم و متوجه می‌شویم فرهنگ انسانی چقدر ما را به هم نزدیک می‌کند. اختلاف را نباید به فرهنگ ربط داد، چون موضوع، اختلاف منافع آدم‌هاست که هیچ ربطی به فرهنگ ندارد. البته زبان هم عنصر بسیار مهمی است و نمی‌توان راحت از آن گذشت. ما الان می‌توانیم به یک زبان حرف بزنیم ولی اگر مترجم داشتیم، شاید این اندازه احساس نزدیکی نمی‌کردیم. به هر حال سخت است ولی اگر بخواهیم جهانی نگاه کنیم، همه باید زحمت بکشند تا دیوار میان آدم‌ها شکسته شود و در درون خودمان دیدگاه‌مان را به یکدیگر عوض کنیم.»

دیدم هیچ جایی هیچ بهشتی وجود ندارد

او درباره تسلطش به زبان فارسی هم می‌گوید: «هر چیزی نیازمند زمان است، وقتی اینجا رسیدم، دیدم از انتظاری که داشتم و از تصویر رویایی که در ذهنم ساخته بودم، خیلی دور است. دیدم خب اینجا هم یکسری آدم دارند زندگی می‌کنند. اتفاقا بامزه بود که دیدم اینجا هم بهشتی نبود که دنبالش بودم یعنی انگار هیچ بهشتی هیچ جایی وجود ندارد ولی به این نتیجه رسیدم که اگر می‌خواهی عمیقا با یک فرهنگ آشنا شوی، باید زمان بگذاری. »

او در پاسخ به این پرسش که پیش از سفر به ایران، از تصویری که بعضی از رسانه‌ها از ایران ساخته بودند، نمی‌ترسیدید؟ توضیح می‌دهد: «اصلا نمی‌ترسیدم چون همانطور که گفتم با یکسری ایرانی آشنا شده بودم و دیدم چقدر شبیه من فکر می‌کنند. شاید امنیت اینجا غافلگیرم کرد که دیدم چقدر امن است و شاید فکر می‌کردم با کشوری فقیرتر رو به رو می‌شوم. به هر حال مهم‌ترین چیز این است که آدم‌ها با هم گفتگو کنند و به هم نزدیک‌تر شوند.»

 
ون هولک که دارای دو فرزند کوچک است، درباره سختی‌های کار هنری با دو بچه می‌گوید: «کلا زندگی با دو بچه سخت‌تر است ولی برای من خیلی جذاب است انگار وارد سطح بعدی بازی می‌شوی، همه چیز سخت‌تر می‌شود و باید همه چیز را مدیریت کرد . امیدوارم بچه‌هایمان در وضعیت عجیبی که در تئاتر داریم، زندگی متفاوت جذابی داشته باشند و از دست ما ناراحت نشوند.»

زنان ایرانی برایم الهام‌بخش هستند

او زنان ایرانی را بسیار قدرتمند می‌داند و اضافه می‌کند: «مردم اینجا آنقدر برایم جذابیت داشته‌اند که این همه مانده‌ام، مردم و بخصوص زن‌ها. زنان ایرانی خیلی قدرتمند هستند. دوستان ایرانی‌ام در اینجا خیلی قوی‌تر از دوستان آن طرف هستند. اینجا با زنان خیلی قدرتمندی آشنا شدم که خیلی برایم الهام‌بخش هستند. از زنان ایرانی خیلی یاد می‌گیرم. آن طرف دنیا هنوز اعتماد به نفس برای زنان یک مساله است ولی حس می‌کنم اینجا خانم‌ها خیلی جنگجو هستند.» 

با همه اینها او هنوز به ترافیک تهران عادت نکرده و سخنان خود را با این جملات به پایان می‌رساند: «ترافیک از همه سخت‌تر است و به آن عادت نمی‌کنم، ترافیک و آلودگی هوا از همه چیز بدتر است!»