شناسهٔ خبر: 52376227 - سرویس اقتصادی
منبع: بهار | لینک خبر

هرج و مرج محصول نابرابری اقتصادی است

اقتصاد ایران به سمت اقتصاد سائوپائولویی شدن پیش می‌رود

اقتصاد 24

صاحب‌خبر -
گروه اقتصادی: هم زمان با اوج گیری بحران اقتصادی در کشور و رکود روزافزون تولید در یک دهه اخیر، نمایشی عجیب از زندگی‌های تجملاتی و اشرافی نیز در کشور در حال رشد است. ماشین‌های میلیارد تومانی و خانه‌هایی که حالا با دلار و رمزارز معامله می‌شوند در کنار رشد محیط‌هایی که به عنوان لاکچری شناخته می‌شوند نشان از بحرانی دارد که پس از بحران اقتصادی خود را بیشتر به رخ می‌کشد. مساله شکاف اقتصادی که منجر به شکاف اجتماعی و احساس مداوم تبعیضش میان شهروندان می‌شود یکی از بحران‌های پسا بحران اقتصادی است.

«حسین راغفر» دانش آموخته دانشگاه اسکس انگلستان و استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا که بار‌ها نظراتش جنجال آفریده است و بار‌ها درباره این شکاف اقتصادی و اجتماعی اخطار داده بود به ابعاد دیگری از این بحران می‌پردازد و وضعیت این شکاف در ایران را یک وضعیت سائوپائولویی می‌داند. گفت و گوی وی را در ادامه بخوانید.

بحران اقتصادی این روز‌ها از همیشه فراگیرتر شده است و تقریبا کمتر کارشناسی درباره آن حرف نمی‌زند، اما می‌خواهم به یک معضل پسا بحران اشاره کنم، مساله‌ای به نام شکاف طبقاتی که گاهی شکاف روانی اقتصادی نیز خوانده می‌شود. یعنی جامعه‌ای که در آن از ۲۵ درصد شهروندان زیر خط مطلق فقر سخن گفته می‌شود یا اخبار سوتغذیه کودکانش منتشر می‌شود و یا از مساله بحران امنیت غذایی در ۷ استان سخن گفته می‌شود، به نظر می‌رسد دچار بحران مضاعفی به نام احساس تبعیض طبقاتی نیز خواهد شد. حال می‌بینیم که در همین سال‌های اخیر که بحران اقتصادی به شکل مداوم در حال رشد و افزایش است، ناگهان با طبقه‌ای مواجه می‌شویم که نه تنها درکی از بحران مداوم ندارند که حتی اصرار به نمایش ولخرجی و ثروت خود نیز دارند. برای مثال مال‌هایی که ساخته شده اند، رستوران‌های لوکسی که انواع غذا‌های عجیب و حتی به عمد گران قیمت را ارائه می‌دهند یا مکان‌های تفریحی که اکثریت جامعه سهمی از آن ندارند. واقعا چطور چنین شرایطی را در چنین جامعه‌ای و چنین اقتصادی می‌توان توجیه کرد و با اشاعه بیشتر این رفتار چه اتفاقی برای روان جامعه رخ خواهد داد؟

این وضعیت قابل پیش بینی بود. این که اقتصاد ایران به سمت اقتصاد سائوپائولویی شدن پیش می‌رود، چیزی غیرقابل پیش بینی نبوده است. سائوپائولو در واقع نماد نابرابری در دنیاست و یکی از بالاترین نرخ‌های نابرابری و تبعیض در جهان را دارد. همزمان این شهر با چند ویژگی خاص برای جهانیان مشخص می‌شود؛ به این شهر، شهر دیوار‌ها می‌گویند. شهر دیوار‌ها به این معنا که مردم از هم جدا شده اند و ثروتمندان و گروه‌های ممتاز این شهر، در مناطقی با گیت‌های امنیتی و با گارد شخصی زندگی می‌کنند و هم زمان افرادی که می‌خواهند از این گیت‌ها عبور کنند و به بیرون شهر بروند، با ماشین‌های ضدگلوله و به صورت کاروان مسلح حرکت می‌کنند و اغلب نیز محافظ دارند.

حتی مدلی از تردد در این شهر وجود دارد که به حرکت با هلیکوپتر مشهور است. در واقع بسیاری از ثروتمندان این شهر، از برجی به برج دیگر، توسط هلی کوپتر جا به جا می‌شوند چرا که تردد در سطح شهر برای آنان خطرناک است. یعنی در حقیقت جامعه به دو گروه کاملاً متمایز از هم تقسیم شده است که بخشی در مناطق با مامور و مسلح و امنیتی زندگی می‌کنند و همه چیز از وسایل تفریحی تا فضا‌های ورزشی اختصاصی خود را در اختیار دارند و بقیه شهروندان این جامعه، دوزخیان روی زمین هستند. این دسته از مردم در قالب گروه‌های جرم و جرائم سازمان یافته، کارشان در قالب توزیع مواد مخدر و تن فروشی و قاچاق سلاح و این دست فعالیت‌های غیرانسانی است.

من پانزده سال پیش گفتم که شاخصه‌های تصمیمات اقتصادی و روش‌های اقتصادی اتخاذ شده، حرکت به این سمت را کاملاً نشان می‌دهد و آن زمان هشدار داده شد که اگر به این شاخص‌ها توجه نکنیم، که اتفاقا مهم‌ترین آن‌ها همین مسأله‌ی نابرابری است، جامعه به سمت تبدیل شدن به «اقتصاد سائوپائولویی» حرکت می‌کند و نه به سمت آن چه که در چشم انداز ۱۴۰۴ تصویر شده است.

متاسفانه به همه این اخطار‌ها کسی توجه نکرد و حتی این پرسش را مطرح کردند که چه دلیلی وجود دارد که ما به آن سمت مورد اشاره، پیش برویم و می‌تواند اشکال دیگری اتفاق بیافتد.اما مسأله این است که نابرابری و تبعیض با این سرعت که در جامعه ما، و به خصوص در سه دهه گذشته، پیش رفته، تقریبا هیچ گزینه دیگری باقی نگذاشته است. کسانی که امروز برنده‌های این اقتصاد الیگارشی هستند، درصد اندکی از جامعه را تشکیل می‌دهند و بازنده‌های این وضعیت هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شود.

بازندگان این شرایط را تقریبا همه مردم جامعه تشکیل می‌دهند و به همین دلیل نیز خیلی طبیعی است که چنین اتفاقات ناگواری را در جامعه شاهد باشیم و جالب‌تر این است که در این فرآیند می‌بینیم بسیاری از نهاد‌هایی که نقش شان قرار بوده پاسداری از ارزش‌های انقلاب و کاهش نابرابری‌ها و ایجاد عدالت اجتماعی در جامعه باشند، خودشان حالا از اصلی‌ترین کسانی هستند که به این الگو‌های مصرف گرایی متعفن در جامعه دامن زده اند و به آن‌ها شکل داده اند.

حالا بینید که چه کسانی این مال‌های تجاری را در کشور و با چه سرمایه‌هایی ساخته اند و نقش این مال‌ها چه هستند و اگر بدانید چه کسانی و چه افرادی که مورد حمایت چه نهاد‌هایی بوده و هستند که خودرو‌های لاکچری را وارد کشور کرده اند، اگر بدانید که این توزیع زمین‌های مرغوب اطراف شهر‌ها را چه کسانی ساخته اند، مثل همین بورلی هیلز، چه کسانی انجام داده اند، دیگر تعجب نخواهید کرد که چرا چنین پدیده‌هایی به وجود آمده است. در هرکدام از این‌ها نقش الیگارشی را در شکل دادن به این نابرابری‌ها شاهد هستیم که نتیجه طبیعی و منطقی آن‌ها همین شرایطی است که ملاحظه می‌کنید و این چیزی است که ما در جهان سوم شاهدش هستیم. علت نیز این است که در جهان سوم، نقش نظام مالیاتی بسیار ضعیف است و اتفاقا نظام مالیاتی در خدمت صاحبان سرمایه‌های تجاری و مالی است و نه در خدمت تولید در جامعه.

در کشور‌های صنعتیِ سرمایه داری ما کمتر این شکل از نابرابری‌های فاحش و تحقیرکننده و گستاخانه را شاهد هستیم. جامعه و نهاد‌های مدنی با دیدن اولین علائم چنین نابرابری‌هایی واکنش‌هایی دارند و این واکنش‌ها در نظام تصمیم گیری‌ها شنیده می‌شود و خودش را به صورت کنار گذاشتن و حذف مسولینی که این فرصت‌های نابرابر را به وجود بیاورند، امکان پذیر می‌کند. اما درکشور‌های در حال توسعه، چنین سازوکار‌هایی وجود ندارد و نظر مردم و کارشناسان اصلا شنیده نمی‌شود. آن چه ما امروز شاهدش هستیم از یک طرف مردم برای بقای خودشان نیازمند یک سرپناه هستند که از سرما آن‌ها را حفظ کند و از سوی دیگر با اوج گیری بحران اقتصادی بازار فروش کلیه و رحم اجاره‌ای در جامعه، به شکل دردآور و غم بار حاکم شده و هیچ صدایی از نهاد‌های اصلی کشور مثل دولت، مجلس و دستگاه قضایی بلند نمی‌شود. بنای دیگرش این است که همین‌ها برندگان این سیاست‌ها هستند و طبیعی است که در مقابل آن‌ها سکوت کنند. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که این نشانه ها، نشانه‌های بسیار نگران کننده‌ای برای حفظ ثبات سیاسی در کشور هستند و به نظر من چنان چه تغییرات و اصلاحات ریشه‌ای و عمیق و با سرعت صورت نگیرد، پیامد‌های هولناکی در انتظار کشور خواهد بود.

اخیرا در خبر‌ها با مواردی رو به رو بودیم که نشانه‌های آشکار از خشم اجتماعی را می‌توان در ان دید. بازداشت فردی که به ماشین‌های مدل بالا و گران قیمت آسیب می‌زده است و روی ماشین‌های مدل بالا به اصطلاح خط می‌انداخته یاک شخصی که با آجر به ماشین‌ها می‌زده است. از سوی دیگر بخشی از طیف مقابل بدون توجه به این خشم اجتماعی اتفاقا به مدد شبکه‌های اجتماعی بیشتر به نمایش کارناوال تجمل گرایی اش می‌افزاید. اقتصاد ایران نیز بنا بر شواهد بیشتر از همیشه مبتنی بر رانت و رابطه شده است و این خود بر احساس ناگوار تبعیض می‌افزاید، اما واقعا اصلا حالا در این شرایط که شما نیز به آن اشاره کردید، راه حلی وجود دارد؟ مرحم این بحران چیست؟
خشمی که به آن اشاره کردید اتفاقا از نتایج اولیه رشد نابرابری‌های غیرموجه‌ای است که در جامعه شکل می‌گیرد، اما مسأله حالا بسیار فراتر از این موارد است. چند روز پیش کلیپی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که نشان می‌داد شخصی سوار یک خودرو مازراتی است و در خیابان شریعتی تهران مورد حمله قرار می‌گیرد. او در مقابل حمله از اسلحه گرم استفاده کرده و می‌خواهد با تیراندازی و ایجاد رعب و وحشت از خودش دفاع کند و در مقابل این رفتارش، چندین نفر با قمه و چاقو به ماشین و خود این شخص حمله می‌کنند و صحنه بسیار فجیعی شکل می‌گیرد.

این مسأله هر روز تقریبا در خیابان‌های این شهر به نوعی و به شکلی و با درجات مختلف رخ می‌دهد و نشانه‌ای از خشم فرودستان نسبت به سیاست‌های باعث ایجاد و تشدید نابرابری فرادستان است و بعد مردم نیز این روش و سیاست‌ها را درک کرده و متوجه شده اند که کسانی که از این خودرو‌های خیلی لوکس استفاده می‌کنند و سهم بیشتری از شهر دارند و اشرافیت خودشان را نمایش می‌دهند، بخشی از دلایل فقر و فلاکت آن مردم نیز هستند. این تلقی که البته می‌تواند خیلی بی دلیل نیز نباشد، اما بسیار خطرناک است، و این نگرانی را به وجود می‌آورد که شورش‌های بعدی، هجوم بازندگان به مناطق برخوردار شهری و حتی تسخیر دارایی‌ها و زندگی آن‌ها باشد و این یک هرج و مرج کامل را بر کشور حاکم می‌کند. توجه کنید که همین حالا نیز برای این که این اتفاق رخ ندهد، روزانه ده‌ها مورد خشونت‌های توام با خونریزی و جراحت و مرگ و میر در شهر‌ها و کلان شهر‌های کشور رخ می‌دهد که آمارش منتشر نمی‌شود و همه این ها، نشانه‌های شکل گیری هرج و مرجی است که محصول این نابرابری‌های بزرگی است که طی سه دهه گذشته بر کشور حاکم شده است.

اگر قرار باشد برای کاهش این ظرفیت نهفته خشم و خشونت در جامعه، کاری صورت بگیرد، اولا این اقدام باید توسط حاکمان صورت بگیرد نه توسط مردم عادی.دوم این است که باید اقداماتی انجام شود که به کاهش نابرابری‌ها منجر شود. باید این اعتماد در مردم به وجود بیاید که حاکمیت نسبت به مساله این نابرابری‌ها آگاه شده است و این آگاهی در قالب سیاست‌هایی که به کاهش این نابرابری‌ها منجر شود، خودش را نشان بدهد. اقدامات حکومت نیز در همین جهت باشد، نه اینکه فقط شعار بدهد. ما می‌بینیم که دولت سیزدهم با شعار‌هایی مثل این که باید نابرابری را کم کرد، عدالت اجتماعی ایجاد کرد، باید به معیشت مردم توجه کرد و... سرکار آمده است و، اما همان سیاست‌های گذشته را دنبال می‌کند و این حکایت از این دارد که منویات دیگری بر سیاست‌های بخش عمومی حاکم است که فراتر از منویات دولت هاست. آن منویات نیز نظرات و منویات این الیگارشی است؛ گروه قلیلی که از قدرت آمده اند و صاحبان ثروت‌های بزرگ در کشور هستند.

همه این گروه نیز شناخته شده اند و سرمایه‌های مشخص دارند. این برندگان اصلی که منابع کشور را در اختیار آن‌ها گذاشته اند یا در روند خصوصی سازی ها، اموال عمومی را در جیب این‌ها فرو کرده اند، حالا بخشی از بحران در اقتصاد کشور هستند و از سوی دیگر همین گروه نیز دچار عدم اعتماد به حفظ سرمایه‌های بادآورده خود در کشور دارند. پس بخش قابل توجه‌ای از این سرمایه‌ها را از کشور خارج می‌کنند. همه این اقدامات نیز منجر به افزایش نابرابری‌ها بیشتر و تشدید تبعیض در کشور می‌شود و همه مصیبت‌های ناشی از این نابرابری ها، بر گرده گروه‌های پایین جامعه است و این مسأله‌ای است که حاکمیت باید به آن‌ها توجه کند.

از سوی دیگر با این شعار‌هایی که دولت می‌دهد و در مقابل انتصاب فامیلی و اقوام در تصمیم گیری‌ها و کسانی که تناسبی برای حل مشکلات کنونی ندارند، فقط موجب رشد خشم و رشد ظرفیت‌های خشونت در جامعه می‌شود. ما امروز مدت هاست که شاهد فرار مغز‌ها از کشور هستیم. بسیاری از شهروندان حالا به طور کامل جامعه را غیرقابل زیست برای خودشان یافتند و این مسأله دیگر فقط برای نخبگان نیست و متأسفانه گروه‌های متوسط جامعه نیز در حال یافتن یک مکان دیگر بجز وطنشان برای زیستن هستند. این‌ها نشانه‌های بسیار خطرناکی است که در کشور وجود دارد و راه حلش این است که حاکمان نسبت به تغییر و اصلاح این نابرابری ها، اقدامات عاجز و ریشه‌ای انجام بدهند.

توجه کنید یک مساله لازم این است وقتی کسانی از اصلاحات جدی در اقتصاد صحبت می‌کنند را متهم به چپ روی نکنند. اصلا رایش‌های چپ در دنیا یک واکنش بسیار منطقی به افراط گری‌ها بوده است. باید برای تصحیح این افراط گری ها، اقدامات ریشه‌ای و قاطع انجام بگیرد تا این اصلاحات به مردم و گروه‌های پایین دست جامعه، امیدِ زندگی بدهد، امید یافتن یک شغل مناسب به آن‌ها بدهد و این کار تنها از طریق توجه جدی به تولید و به خصوص تولید واقعی و صنعت و کشاورزی می‌تواند این امیدواری را به جامعه بازگرداند.

نظام مالیاتی ما باید به شدت از برندگانی که طی این سه دهه گذشته از پرداخت مالیات خودداری کردند و، چون در قدرت هستند، قواعد را به نفع خودشان تنظیم کرده اند، تبری بجوید و بر آنان اعمال جدی قانون انجام بدهد. این تغییر باید صورت گرفته، و قواعد و قوانین به نفع مردم شکل بگیرد و این که نظام بانکی کشور نیز باید منابع موجود را در اختیار بخش تولید بگذارد و نه دلالی و سفته بازی و سوداگری روی مسکن که چنین فاجعه‌ای را در جامعه رقم زده است؛ بنابراین به نظر می‌رسد که موضوع بسیار روشن است و این راه حل‌ها بار‌ها گفته شده منتها علتی که به این‌ها توجه نمی‌شود این است که خلاف الیگارشی است. حالا دیگر حاکمیت امروز باید بین تداوم منافع الیگارشی و بقای خودش تصمیم بگیرد.