خبرگزاری دانشجو: معاون اسبق وزارت امور خارجه، سفیر اسبق ایران در فرانسه و دبیرکل حزب ندای ایرانیان از سوابق اوست. البته در فضای سیاسی این روزهای کشور به یک کنشگر اصلاحطلب شناخته میشود، اما رابطه بسیار خوب و گرمی هم با ارکان اصلی و بالای نظام دارد. صادق خرازی درباره روحانی و عملکردش توضیحاتی گفتگویی داشته که در ادامه آورده شده است:
تاریخ قابل تحریف نیست، تاریخ یک ادبیاتی دارد. یک گذشتهای است که با استناد و مدرک در رابطه با آن باید صحبت کرد. تاریخ ۱۳۹۹ و ۱۳۹۶ تاریخ کهن و دوری نیست، تاریخ روز کشور است. همه میدانند که روحانی رای نداشت و رای روحانی تا ۲۰ روز تا یک ماه قبل از انتخابات، بین دو تا سه درصد بود. دو حادثه عامل اصلی وحدت پیرامون آقای روحانی شد. وحدت پیرامون آقای روحانی وحدتی در عین قلت بود، روحانی قلیل بود، کسی را نداشت.
زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کردند، یک پژواک و عصبیت اجتماعی در کشور ما رخ داد و مردم به دنبال یک گزینهای بودند که این گزینه جای آقای هاشمی باشد. اصلاحطلبان آقایان روحانی و عارف را مد نظرشان بود و بخشی از اصلاحطلبان، کارگزاران و شخص آقایان هاشمی، خاتمی و عده دیگر مردد بودند؛ به ازای روزهایی که میگذشت ساعت به ساعت رای آقای روحانی بالا میرفت و این موضوع سه علت اساسی داشت. حمایتهای آقایان هاشمی و خاتمی و نقش جوانان.
انسداد سیاسی دوره ۸۸ پایان گرفته بود و مردم احساس میکردند باید در سرنوشت خودشان مشارکت کنند؛ خصوصاً احمدی نژادی که یک روز اسمش را بدون وضو نمیتوانستند بیاورند، در اوج دوگانگی با نظام بود. کشور در یک سراشیبی خاصی بود، ۶ قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل داشتیم و زیر فصل ۷ منشور ملل متحد بود.
اینکه اطرافیان آقای روحانی میگویند اصلاحات نقشی نداشت، طنز سیاسی است. اگر آقایان هاشمی و خاتمی نبودند، روحانی حتی رایش به دو سه میلیون هم نمیرسید. دو سه روز آخر آقای عارف جوانمردی کرد و کنار کشید. آقای روحانی با ۵۰ درصد و خوردهای رئیس جمهور شد؛ آقای عارف ۵ الی ۶ درصد در این مملکت که رای داشت. اگر عارف نمیآمد، نه روحانی میآمد و نه عارف میامد. کلی پروژه فشارهای آقای هاشمی و خاتمی و ناراحتی عارف، منتج به این شد روحانی آمد.
قولهایی که آن روزها آقای روحانی میداد، از فردایش تغییر کرد. سال ۹۶ هم دوباره این داستان تکرار شد؛ دور اول مناظره آقای روحانی بازنده بود و انتقادات نسبت به ایشان وسیع و صریح بود. آقای جهانگیری بود که به میدان آمد و پشت ایشان ایستاد؛ به آقای جهانگیری قول دادند، بعد زدند زیرش.
چه قولهایی؟
قرار بود دولت را آقای جهانگیری انتخاب کند. زمانی که که آقای جهانگیری و روحانی آمدند، قول دادند که آقای جهانگیری دولت را انتخاب کند. بعد آقای روحانی گفت: «خودم میخواهم اداره کنم»؛ که نتیجه اداره کردنشان هم میبینیم.
کشور ما دو حادثه بزرگ در تاریخ توسعه خود دیده است. ما ۱۰ تا برنامه توسعه داشتیم، که پنج تای آن در زمان رژیم شاه و پنج تای دیگر در زمان جمهوری اسلامی. آقای روحانی هم از لحظهای که تصمیم گرفت و اراده کرد که «خودم میخواهم اقتصاد را اداره کنم»، کسی که تا به حال نانوایی و بقالی را اداره نکرده بود».
شورای امنیت ملی یک نهاد ستادی است. من دوست آقای روحانی هستم، ولی دوستی که منتقد است. آقای روحانی نباید فریب افراد خاص را بخورد. تاریخ از زمان دولت روحانی دهها کتاب از درونش در میآید. نمیشود با مردم با زبان دیگری صحبت کرد؛ اصلا مردم در عصر بیداری هستند. ما در دوره انقلاب فکر و انقلاب تحلیل قرار داریم. تحلیل یک شهروند با تحلیل یک روستایی متفاوت است. اگر تحلیل روستایی بیشتر نباشد، کمتر نیست. تحلیل کسی که در آمریکا نشسته یا در سازمان ملل نشسته با تحلیل کسی که در اینجا در یک دانشگاه نشسته بیشتر نیست.
مجموعه اصلاحات پشت آقای روحانی آمد، من به مجموعه اصلاحات انتقاد دارم؛ مجموعه اصلاحات نمیتواند بگوید من نبودم
تلورانسها شاید یکی دو درصد باشد، به خاطر جهان بینی که پیدا کرده، ولی تحلیلها درست و دقیق است. با بینش مردم و نگاه مردم نمیشود بازی کرد. اینها این حرفا را میزنند، اما خریدار ندارد. مجموعه اصلاحات پشت آقای روحانی آمد. من به مجموعه اصلاحات انتقاد دارم؛ مجموعه اصلاحات نمیتواند بگوید من نبودم. اصلاحات نقش داشته و باید پاسخگو باشد. اگر قائل به دمکراسی هستیم، اگر قائل به آزادی بیان هستیم، اگر قائل به سخن گفتن آزاد هستیم، اگر برای نگاه مردم احترام قائل هستیم باید بپذیریم ما اشتباه کردیم. باید بپذیریم سهم خودمان را باید بدانیم چیست.