سازش امارات متحده عربی و امارات صفبندیهای نظم بینالملل را روشنتر کرده و تأثیراتی در روند تحولات منطقه خواهد داشت.
حدود یک ماه بعد از اعلام توافق رسمی امارات متحده عربی با رژیم صهیونیستی مبنی بر عادی سازی مناسبات فیمابین و برقراری روابط کامل دیپلماتیک به میزبانی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، این سناریو دیروز جمعه در خصوص بحرین نیز تکرار شد.
روابط بحرین با رژیم صهیونیستی مانند امارات در شرایطی علنی شد که سابقهای چندین دههای از مناسبات مخفیانه و مقطعی میان دو طرف وجود دارد. این موضوع نشان میدهد که منامه که از فقدان بستر اجتماعی مناسب برای بقای حاکمیت خود رنج میبرد، نیازمند حمایت های خارجی است تا شاید بتواند تاج و تخت پادشاهی خانوادگی خود را حفظ کند.
نگاهی ژرفتر به تحولات ماههای اخیر و اعلام دیروز ترامپ مبنی بر رسیدن به توافق سازش بین رژیم آل خلیفه و تلآویو نکات زیر را روشن می کند.
بحرین در حالی روابط خود با رژیم صهیونیستی را از رویکردهای مخفیانه و مقطعی به کانال رسمی و علنی انتقال داد که افکار عمومی دنیا به دقت میزان پایبندی رژیمصهیونیستی به تعهدات ارائه شده به امارات در نتیجه عادیسازی روابط را دنبال میکنند. مسئولان ابوظبی تعلیق طرح صهیونیستی الحاق در کرانه باختری را از اهداف عادیسازی اعلام کرده و رسانههای خبری نیز از قرارداد تسلیحاتی امارات با آمریکا در جهت ارسال هواپیماهای اف- ۳۵ به عنوان بسته مشوق عادیسازی روابط با اسرائیل نام برده بودند، اما هیچ یک از این تعهدات در نتیجه کارشکنی رژیم صهیونیستی اجرا نشد. لذا به نظر میرسد کشورهای مذکور بیش از اینکه با اراده و اختیار خود عادی سازی روابط با اسرائیل را پذیرفته باشند، در نتیجه فشارهای سنگین آمریکا تن به این توافق داده اند.
رژیم منامه برخلاف امارات متحده عربی از چراغ سبز عربستان سعودی جهت عادی سازی روابط با اسرائیل برخوردار بود و اینگونه نبود که مقامات ریاض خبر عادیسازی را از رسانههای منطقهای بشنوند. نقش و تاثیر گذاری عربستان بر کشورهایی نظیر بحرین و سودان که زیر فشارهای عادیسازی قرار دارند، نشان میدهد که ریاض در عین حال که از سازش با رژیمصهیونیستی استقبال میکند، اما ترجیح میدهد تعدادی از کشورهای عربی و غیرعربی را پیش بیندازد تا هزینههای عادی سازی رسمی روابط خود با رژیم صهیونیستی را کاهش دهد. لذا امضای توافق مشابه توافق دیروز با محمد بن سلمان ولیعهد عربستان کاملا محتمل است و دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد. اتفاقی که رسانههای صهیونیستی ثبت آن را نهایتا در 6 ماه آینده قابل پیشبینی میدانند.
حضور آمریکا در تمامی تلاشهای صورت گرفته در روند عادی سازی در کشورهای منطقه و آفریقایی را میتوان از ترددهای دیپلماتیک مقامات سیاسی و بینالمللی این کشور و همچنین حضور دونالد ترامپ در توافقهای رسمی امضا شده بین رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی مشاهده کرد. به نظر میرسد دونالد ترامپ که در روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا جایگاه خوبی ندارد، روی قدرت لابیهای صهیونیستی برای مهندسی افکار عمومی داخل آمریکا حساب ویژهای باز کرده تا به این ترتیب ناکامیهای خود در عرصههای مختلف را لاپوشانی کند.
با وجود مشابهتهای عرصه بینالمللی امارات و بحرین در توافق سازش با اسرائیل، باید گفت منامه فضایی متفاوت از امارات دارد. به نظر میرسد مسئولان بحرینی فراموش کردهاند که اعتراضات مردمی در این کشور هنوز آتش زیر خاکستر است و مشت آهنین سرکوبگری های مقامات آل خلیفه و نظامیان مزدور سعودی در این کشور با تنش جدیدی که در نتیجه اعلام رسمی عادیسازی روابط با اسرائیل ایجاد میشود، کارساز نخواهد بود.
ذکر این نکته لازم است که توافق عادیسازی امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی بیش از اینکه بتواند چهرهای جدید در نقشه خاورمیانه ایجاد کند، رویکردی ملموستر از صفبندی های پیشین است. روند تحولات سالهای گذشته به ویژه در خصوص مسائل منطقهای، محور مقاومت و آرمان فلسطین نشان داده که ابوظبی و منامه هیچ گاه در صف جریانهای ملی گرا حضور نداشته و همواره اهداف و برنامه های آمریکایی- صهیونیستی را به منافع ملی کشور خود و آرمان های امت اسلام ترجیح داده است. لذا میتوان گفت که امضای رسمی این توافق تغییری در چهره ژئوپلتیک منطقه و مواضع این کشورها ایجاد نمیکند، بلکه چهره حاکمیتهای مرتجع عربی را بیش از پیش فاش میکند.
قرار است مراسم امضای رسمی توافق عادی سازی روابط امارات متحده عربی و بحرین سه شنبه ۱۵ سپتامبر در کاخ سفید برگزار شود. عبدالله بن زاید آل نهیان وزیر خارجه امارات و سلمان بن حمد آل خلیفه ولیعهد بحرین میهمانان ویژه مراسم خیانت به آرمان فلسطین و مبانی منطقهای خواهند بود، این در حالی است که نتانیاهو و ترامپ بهرهبرداریهای سیاسی و تبلیغاتی خود از این دستاورد تاریخی را خیلی زود آغاز کرده اند. دستاوردی که گرچه آنها آن را تاریخی می دانند، اما به نظر می رسد، تاریخ مصرفی به اندازه انتخابات داخلی در آمریکا و سرزمینهای اشغالی داشته باشد.