روزنامه آرمان ملی نوشت: جريان اصلاحطلب امروز در شرايطي بهسر ميبرد که عدهاي از آن بهعنوان بحران ياد ميکنند و برخي نيز آن را شرايطي براي بازنگري در راهبردها و سازوکارها ميبينند. چنانکه دبيرکل حزب کارگزاران سازندگي به جهان صنعت ميگويد: «نيروهاي سياسي و اصلاحطلب اکنون بايد بيشتر بهارزيابي خود، ارزيابي گذشته خود و نيروهاي فعال خود بپردازند و بعد از آن ميتوانند جامعه برگردند. اصلاحطلبي بحثهاي سياسيشعاري نيست.
اصلاحطلبي يعني دنبال کردن حل معضلات کشور، مشکلات مردم و توسعه بهمعناي همهجانبه.» آنچه مسلم است بهقرائت بسياري از صاحبنظران اصلاحطلبان با چند معضل مشخص روبهرو هستند که کنشگري سياسي را براي آنها مشکل کرده و موجب ريزش سرمايه اجتماعي آنها شده است. مساله نخست بحث نداشتن استراتژي و مانيفست جرياني است که بهگواه بسياري رويکرد مشخص اصلاحطلبان را در بسياري از موضوعات با ابهام مواجه کرده است. اينکه مثلا مطرح شود استراتژي اصلاحطلبان آزاديخواهي و دموکراسي است يا... و در همين راستا، حرکت کنند اما آنها صرفا شعارهايي ميدهند که عمليبرآن نيست. لذاست که اکنون تعريف درست مشخصي از اصلاحطلبي و اصلاحطلب ندارند و صرفا يکسري مفاهيم و انگارهها را براي تعريف اين واژگان بهعاريت ميگيرند. معضل دوم نبود بازنگري جدي در راهبردها و سازوکارهاست. بسياري از فعالان سياسي اصلاحطلب سالهاست براين نکته تاکيد دارند که بايد نوعي آسيبشناسي و تجديدنظر در راهبردها و سازوکارها و نقد درون جرياني در اصلاحطلبان صورت گيرد اما با وجود تاکيدات فراوان هيچگونه آسيبشناسي رفتاري و ساختاري را در اين جريان شاهد نبوديم.
چنانکه امروز با گذر از مقاطع مختلف اکثريت به اين نتيجه رسيدهاند که عملکرد شورايعالي سياستگذاري اصلاحطلبان با روند فعلي بهپايان رسيده و بايد تجديدينظر اساسي در اين سازوکار صورت گيرد. غلامحسين کرباسچي ميگويد: «شورايعالي اصلاحطلبان و همه نيروهاي سياسي بايد ماهيت، هدف و برنامه خود را تعريف کنند. صرف اين که يک نفر برود و يک نفر بيايد چندان تاثيرگذار نيست. با شخصيتهاي محترم سياسي هم رودربايستي نداشته باشيم. آقاي عارف اگر ميتواند در شورايعالي اصلاحات، فراکسيون اميد يا هر جايي نقش برجسته ايفا کند بايد از او حمايت کنيم اما اگر در عمل ديديم که شخصيت اجرايي با توانايي برقرار کردن يک سازوکار فعال را ندارد بايد تعارف را کنار بگذاريم. حتي ديگر کساني که شايد براي ما کاريزما بوده و شخصيت موردعلاقه ما باشند. حالا آقاي رئيسدولتاصلاحات يا هر کدام از رفقا.» قدر مسلم اصلاحطلبان براي آنکه باز هم بتوانند در سپهر سياست ايران فعاليت کنند و جامعه مدني را نيز همراه خود داشته باشند بايد تغييرات جدي و قطعي در رويکردها، راهبردها و سازوکارها داشته باشند و استراتژي مشخصي را جهت ارائه بهمردم برگزينند تا در انتخابات 1400 همچنان حرفي براي گفتن داشته باشند.
يک نماينده اصلاحطلب تهران درباره وضعيت شورايعالي سياستگذاري اصلاحطلبان اظهار داشت: اين شورا تابعي است از سرنوشت کلاصلاحطلبان و کليت اصلاحطلبان نيز در محاق هستند و بهنظر من بهبنبست کارکردي و جريانسازي رسيدند؛ لذا اين جريان حتما نياز بهبازنگري دارد، کمااينکه پيش از اين هم نياز بهبازنگري داشت و بايد تکليف خود را با خيلي از چيزها مشخص کند. ايسنا نوشت؛ محمدعلي وکيلي اظهار داشت: در اين سالها اصلاحطلبان توانستند با رويکرد اصلاحطلبي حداقلي و تعامل حداکثري انتخابات 92، 94 و 96 را شکل بدهند و کمکم با عدم فرصتشناسي و نداشتن راهبرد لازم براي حفظ اين سرمايه حضور در قدرت و سرمايه اجتماعي با حاشيه رفت.
وي افزود: شورايعالي سيساستگذاري در انتخابات 94 و 96 بهخوبي مديريت شد؛ زيرا موضع شفاف و روشني از سوي اين شورا وجود داشت ولي در انتخابات 98 اين شورا دچار ابهام در عملکرد و موضع شد و مشروعيتش را از دست داد. زيرا وقتي اين شورا دچار بيعملي مطلق شد و وظايفش را به احزاب تخصيص کرد، يعني شورا معنايي ندارد و فلسفه وجودي خود را انکار کرد. وکيلي عنوان کرد: البته اينها معلول علت مهمتري است و آن اينکه جريان اصلاحات سالهاست دچار ابهام در راهبرد است؛ آيا ميخواهد درون نظام باشد يا بيرون نظام؟ اصلاحطلبي درون حاکميت است يا مدني؟ اصلاحطلبي در مرز اپوزيسيون است يا پوزيسيون؟ ما تکليفمان را با اين راهبرد مشخص نکرديم. نماينده مردم تهران تصريح کرد: اصلاحطلبي با راهبردهاي اين ساليان بهبنبست رسيده و نيازمند رونمايي نسخهاي از نئواصلاحطلبي هستيم که با پاسخ روشن بهابهامات هم سرمايه جديد، هم يارگيري دقيق و هم کارکرد ملموس و مرزبندي را شفاف کند و مواضع سلبي و اثباتي خود را معلوم کند.