[زهراجعفرزاده] کوچه در آستانه دره پُر از سایه است؛ سایههای سیاه و دراز، پا دارند، راه میروند، پلههای سنگی را بالا میآیند. دست دارند؛ دستهای سیاه دودگرفته که درِ فلزی زهوار در رفته را هُل میدهند به ساختمانی نمدار که به زورِ سفیدکاری رنگ و رویی گرفته. سایهها صورت دارند؛ صورتهای کوفته با نقشی از درماندگی، با چشمخانههایی تهی. سرتاپایشان سیاه است، مثل تاریکی شب، مثل انتهای کوچه.
شلتر اول کوچه است. سرپناهی برای سایههایی که از دل دره فرحزاد بیرون میآیند، خانهای است در زمستان. سایهها مصرفکننده موادمخدرند که از پاتوقها میآیند، از جهنم. پاتوق آنها، همین چندوقت پیش، میهمانان دیگری داشت. (طرح جدید پلیس پیشگیری تهران برای جمعآوری معتادان متجاهر از دره فرحزاد اول دی 98 اجرا شد. در این طرح، 220 معتاد متجاهر جمعآوری و به کمپ بازپروری منتقل شدند؛ چهار هفته پیش. منبع: نیروی انتظامی)
شلتر مثل ساعت هشت هرشب دیگری، شلوغ است. لایِ درِ فلزی بر کوچه تنگ و تاریک شیبدار، مدام باز و بسته میشود تا سایهها داخل شوند و جشن بگیرند؛ جشن غذای گرم، آب گرم، یک رختخواب گرم. سایهها میهمانان همیشگی شلترند.
دوشنبهشبها، شام آبگوشت است. یک کاسه آب گوشت کزکرده کنار سه کف دست نان لواش. هرنفر یک سینی استیل.
پس گوشتش کو؟
- لای نون.
از پنجسال پیش هر شبِ مرتضی، همین قدر پرسروصداست. ساعت شش که میشود، میهمانان یکییکی از راه میرسند. یک پیادهروی 10دقیقهای از پایین دره، آنها را به سرپناه میرساند. مرتضی، مدیر اجرایی است و هرشب، 25 تا 30نفر را سروسامان میدهد. تا همین چندسال پیش، او هم همدرد سایهها بود، مصرف موادمخدر داشت و حالا بهبود یافته تا به مصرفکنندهها کمک کند.
فقط مردان میتوانند اینجا بمانند؟
- بله، متأسفانه نمیتوانیم به زنان خدمات بدهیم.
مردان میهمان هر شباند، 18 تخت فلزی دو طبقه شانه به شانه هم در خانه 80متری چیده شده، گاهی وقتها که جمعیت زیاد میشود، روی زمین برایشان تشک پهن میکنند. زنانِ پاتوق فرحزاد کم نیستند اما اینجا سرپناهشان نیست. هیچ جای فرحزاد، جایی برای ماندن ندارند؛ با این حال مرتضی میگوید که هرکس آن پایین (دره فرحزاد) است، میتواند بیاید اینجا غذا بخورد و پتو بگیرد، حتی زنان. به زنان گاهی اجازه استفاده از حمام را هم میدهند. مرتضی میگوید که قبلا برنامه این بود که سرپناه یا گرمخانهای برای زنان دره فرحزاد در منطقه دو ساخته شود. مردم اما اعتراض کردند و همین هم شد تا مسئولان دست نگه دارند. درحالی که این زنان درهاند که سرپناه میخواهند. (چندی پیش در نزدیکی دره فرحزاد، یک گرمخانه برای زنان راهاندازی شد، اما به دلیل مخالفت شهروندان، به تعویق افتاد. وجود یک گرمخانه در این محدوده میتواند از خطرات احتمالی برای زنانی که در این دره مستقرند، پیشگیری کند؛ 3 دی. منبع: معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران.)
«مجتبی» که مسئول آشپزخانه است، دوشنبهشب 26 ظرف غذا را داخل سینی چید و دستشان داد؛ دست آدمهای پژمردهای که حالا کاپشنهای دودگرفتهشان را درآورده و دستها و صورتهای سیاهشان را آبی زده بودند. صدای شُرشُر آب از گوشه اتاق سمت راستی، قطع نمیشود. حمام پر و خالی میشود و بخاری از لای شیشه شکسته سرک میکشد. هرکس سینیاش را برمیدارد و میرود گوشهای مشغول میشود به خوردن. یک شب شام خوراک لوبیاست، یک شب عدسی و یک شب ماکارونی. پنجشنبهشبها هم، کباب کوبیده میدهند. بعضی غذا را در کیسهای میپیچند و میبرند برای اهالی دره. مثل سمیرا که دوشنبهشب اصغر را گذاشته پای بساطش، گفته یکربعه برمیگردد، حالا شده نیمساعت. دیرش شده است.
چه کارهای؟
- بساط دارم.
چی میفروشی؟
- هرچیزی که مصرفکننده بخواهد؛ زرورق، گاز فندک، سیگار.
«سمیرا» از یکسال پیش خودش را بساطدار بزرگ دره فرحزاد میداند با روزی 150هزار تومان درآمد؛ کمی از سود را برمیدارد برای خورد و خوراک و بقیه را میدهد پای عمل (مصرف موادمخدر)؛ هر گرم دوا (هرویین) 25هزار تومان و هر گرم شیشه 50هزار تومان. 47سال را رد کرده، با پسرش داخل پاتوق مصرفکننده و کاسب است. رد 27سال اعتیاد در گودی چشمها، خط کنار لبها، صورت تکیده و فرورفته و جای خالی دندانها پیداست.
چی شد سر از پاتوق فرحزاد درآوردی؟
- گفتند اینجا خوب است، ما هم آمدیم.
شب یلدا را که پلیس وارد پاتوق شد، خوب یادش است؛ در یکی از سوراخسنبهها قایم شدند تا پلیس برود. (در طرح پاکسازی دره فرحزاد در سهروز حدود 646نفر دستگیر شدند. 429نفر به مراکز ترک اعتیاد بهزیستی منتقل شدند. تعدادی هم قابل پذیرش نبودند. 12 دی. منبع: سرپرست معاونت توسعه پیشگیری و درمان بهزیستی استان تهران.)
دستشویی و حمام را چه میکنید؟
- میرویم حمام چاردیواری؛ 20هزار تومان میگیرد برای یکساعت. دستشویی هم صحرایی. دره سه چشمه دارد، یک بطری نوشابه برمیداریم و میرویم آن پشت مشتها. هرکسی یک دستشویی برای خودش دارد.
در شلتر هرکس جای خودش را دارد، مثل «محمود» که کتاب 1984 جورج اورول را روی تخت گذاشته، لای کاغذ صفحه 173 را تاکرده و رفته. ساعت از 9شب گذشته و هنوز پیدایش نیست. اینجا کسی حق مصرف ندارد. به هرکس که فشار آمده، بیرون میرود، مصرف میکند و دوباره برمیگردد.
اینجا چه فرقی با گرمخانه دارد؟
- گرمخانه مال شهرداری است، شلتر را بهزیستی اداره میکند. گرمخانه برای همه است، برای هرکسی که جایی برای شبمانی ندارد، شلتر برای مصرفکننده موادمخدر است.
سرپناه، نزدیکترین مکان به پاتوق است، سازمان بهزیستی این سرپناهها را راه میاندازد تا به مصرفکنندهها خدماتِ کاهشِ آسیب بدهد. آنها کاری ندارند کسی که وارد میشود، چه کاره است؛ چون زمستان است، به همه خدمات میدهند. شلتر، دو وعده غذا میدهد، صبحانه و شام. مراکز گذری کاهش آسیب اعتیاد، (DIC)، اما خدمات دیگری هم میدهند، مثل متادون. مرتضی میگوید قرار است سرپناههای بهزیستی با کمترین هزینه اداره شوند، پول غذا را هم خَیِّران میدهند. دره فرحزاد را خطرناکترین پاتوق مواد میشناسند. خود مصرفکنندهها میگویند اینجا آخرش است. اواخر پاییز که پلیس برای چندمین بار به سراغشان رفت، تعداد زیادی دستگیر شدند و تعدادی هم جانشان را برداشتند و فرار کردند.
در پاتوق چه خبر است که اینقدر از خطرناکبودنش میگویند؟
- قبل از دستگیری 110، 120نفری داخل پاتوق بودند، 7، 8 تا زن هم بینشان بود، پاتوق 24ساعته است، صبح تا شب، پر و خالی میشود. هرساعتی که بروید، جنس پیدا میکنید.
مرتضی میگوید، گروهی از مصرفکنندگان در پاتوق زندگی میکنند. آنها چادر زدهاند و صبح تا شبشان همانجا میگذرد، کسبوکارشان از همانجاست. برخی بساط دارند، مثل سمیرا و سودابه. بعضی «به پای» پاتوقاند، مثل عباس. تعدادی ترازو دارند و چند نفری هم صاحب پاتوق و صاحب جنس و صاحب زمین. بهپا، همان دیدهبان است، به او چوبدار هم میگویند. او مراقب است مأموری نیاید. ترازودار، کسی است که جنس را به مصرفکنندهها میفروشد. صاحب پاتوق هم یک آدم مشخص است که معمولا پاتوق، اسم او را یدک میکشد؛ پاتوق ممددراز، پاتوق خرازی، پاتوق چنگیز و پاتوق رحمت.
پاتوق چه شکلی است؟
- خطرناک است، هرکسی نزدیک شود، چوبدار خبر میدهد، در پاتوق اسلحه پیدا میشود، کلاشینکف، کلت، چاقو و قمه. هرکسی را به پاتوق راه نمیدهند، پاتوق قانون دارد، نظم دارد، هیچکس حق دعوا ندارد. هرکس درگیر شود، از پاتوق بیرونش میاندازند.
پاتوق جای امنی برای مصرفکننده است. همه همدردها دور هم مینشینند، جنس روز به روز وارد پاتوق میشود، صاحب جنس را کسی نمیشناسد، وقتی دست ترازودار میافتد، به مصرفکنندهها فروخته میشود. یک روز جنس خوب است و یک روز خوب نیست. اینجا در پاتوقهای فرحزاد، شیشه و دوا (هرویین) خریدوفروش میشود. کسی که به قول خودشان پیداکنندگی ندارد، یعنی درآمدی ندارد تا خرج موادش را بدهد و راهی ندارد جز کاسبی در پاتوق. از بین همینها بهپا و ترازودار و بساطدار و مسئول چوب و آتش بیرون میآید. هرکس درآمد خودش را دارد. مثلا عباس که یکی از چوبدارهای پاتوق است، هر شیفت روزی 100هزار تومان درآمد دارد؛ یا مواد میگیرد یا پول. شیفتش از پنج صبح شروع میشود تا پنج بعدازظهر. عباس میگوید هرکس در پاتوق پول بیشتری بدهد، عزت و احترامش بیشتر است. اینجا هم اختلاف طبقاتی هست.
صاحب پاتوق کیست؟
- کسی است که خانه و زندگیاش خارج از پاتوق است، او پاتوق را اجاره داده به کاسبها. مصرفکنندهها معمولا او را نمیبینند، صاحب پاتوقها، پاتوق را بین خودشان اجاره میدهند.
صاحب پاتوق، چندوقت یکبار میآید پولش را میگیرد و میرود. جایی به بزرگی دره فرحزاد که یک سمتش به منطقه پنج میرسد و یک سمتش به منطقه دو و چندین پاتوق با آدمهای خودش را دارد. مصرفکنندهها میگویند پاتوق برای صاحب پاتوق تجارت پرسودی است. تا جایی که در همین روزهای بگیر و ببند، روزی سهمیلیون و 500هزار تومان درآمد دارند که دومیلیون تومانش سود است. (34 پاتوقدار در طرح پاکسازی دره فرحزاد، دستگیر شدند. 25 دی. منبع: رئیسپلیس مبارزه با موادمخدر تهران بزرگ.)
پس صاحب پاتوق آدم پولداری است؟
بله، اما خب، کارش هم خیلی خطرناک است، اگر دستگیرش کنند، یا اعدام است یا حبس ابد. معمولا پاتوقدارها، مسلحاند.
ترازودار، دومین شغل خطرناک پاتوق است. او اولین کسی است که پلیس به سراغش میرود، او توزیعکننده مواد است، مواد کم بیاید، صاحب جنس یقه او را میگیرد.
هرروز جنس با کیفیت متفاوت از روز قبل وارد پاتوقها میشود و همین هم شده تا سودابه دلپیچه بگیرد. از آخرینبار که هرویین کشیده، دلش پیچ میخورد. دستان سیاهش از روی پالتوی دودیاش به شکم چسبیده. خم شده و به خود میپیچد: «مال این مواداس.» انگشتانش آنقدر ورم کردهاند که جا برای چهار انگشتر بدلی کدر، تنگ شده. «سودابه»، 52ساله است و چروکهای عمیق روی صورت، خیلی بیشتر از اینها را نشان میدهد. او بساطدار پاتوق چلپله است و بساط را صبح از سمیرا تحویل میگیرد: «میگویند چلپله، چون چهل تا پله دارد.» و دندانهای سیاهش را نشانم میدهد به نشانه خنده. آن روز صبح خواب مانده و شیفت بساط را از دست داده: «پارسال کمپ ترک اعتیاد بودم، مدارکم دست یکنفر بود، آمدم مدارکم را بگیرم، لغزش کردم. همینجا ماندم تا امروز.» سودابه از 17سالگی کارتنخواب است؛ از هرندی و دروازه غار تا بابایی و سرخهحصار و مصلی: «اینجا زن زیاد رفتوآمد میکند. زنان درست و حسابی. میآیند مواد میخرند و میروند.»
«سودابه» شبها در خوابگاهِ یکی از پاتوقدارها میخوابد، یک خوابگاه عمومی برای مصرفکنندهها. آدرس میدهد: روبهروی پاتوق ممددراز. سمیرا شبیه «مهری» است؛ زن خلافکار یکی از پاتوقها. تا بهحال چندینبار سمیرا را با مهری اشتباه گرفتهاند، بردهاند آگاهی: «من آسیب اجتماعیم، میدونی آسیب اجتماعی یعنی چی؟ به ما میگویند معتاد متجاهر. کشورهای دیگر چطور از معتادانش حمایت میکند، اینجا چطور؟»
دلت نمیخواهد از این شرایط بیرون بیایی؟
- دوست دارم ترک کنم. اما ما که سالها کارتنخوابی کردیم، دیگر نمیتوانیم در فضای بسته زندگی کنیم، باید در فضای باز باشیم، درطبیعت. دیگر از سرخهحصار سردتر؟ من شبهای زمستان آنجا بودم، دیگر برایم فرقی نمیکند.
آن شب که پلیس وارد پاتوق شد، سودابه با علامتی که عباس داد، توانست خودش را یکجایی قایم کند تا دست پلیس به او نرسد. عباس 15سال است در همین پاتوق، چوبدار است. 52ساله است و 34سالی میشود که عمل دارد: «یک شب آمدم اینجا مواد بخرم، 15سال ماندگار شدم.»
چوبدار را چه کسی انتخاب میکند؟
- صاحب پاتوق و ترازودار. چوبدار باید یک آدم مورد اعتماد باشد که دل و جرأت زیادی دارد، چون خیلی وقتها باید تا نزدیک مأمورها هم برود و کل پاتوق را نجات دهد
آدمهای عادی نمیتوانند وارد پاتوق شوند، هرکس برای اولینبار میآید، همان اول پاتوق جلویش را میگیرند، اگر جنس بخواهد برایش جور میکنند.
تو که چوبدار پاتوقی، آن روز که پلیس آمد، کجا بودی؟
- من خبر دادم دیگر. اگر نداده بودم که الان همه را گرفته بودند.
عباس میگوید تا چند روز بعد از اجرای طرح، مأموران رفتوآمد میکنند و پاتوق جای امنی نیست، هرچند که پاتوقها نفوذی زیادی دارند، مثل راننده صاحب یکی از پاتوقها که 6سال با او کار میکرد و آخر سر معلوم شد خودش مأمور است، خود همان راننده هم به صاحب پاتوق، دستبند زد: «وقتی ترازودار عوض میشود، قبل از اینکه ما بفهمیم، پلیس موادمخدر خبردار میشود.» حساب دفعههایی که پلیس عباس را گرفته، از دستش خارج است. او به این زندگی عادت دارد. (درحال حاضر 30 تا 40درصد دره فرحزاد پاکسازی شده و مابقی به زودی انجام میشود. 25 دی. منبع: فرمانده انتظامی تهران بزرگ.)
دره فرحزاد، موضوع بحث محلیهاست، هم برای میهمانانی که دارد و هم به دلیل ساختوسازهایی که در همان دره درحال انجام است. شهرداری منطقه دو میخواهد در آن محدوده، اکوپارک بسازد، اهالی محله اما مخالفند؛ آنها میگویند که اجرای این طرح، مالکیت ساکنان را نادیده گرفته است. اهالی از حضور معتادان و رفتوآمدهای شبانهشان هم گلایه فراوان دارند. (طرح راهسازی و بهسازی مسیر دره فرحزاد آغاز میشود. قرار است ساختوسازهای غیرمجاز تخریب شوند و یک پارک طبیعی ساخته شود. 23 آذر. منبع: رئیسپلیس پیشگیری پایتخت.)
گزارش «شهروند» از سرپناهی در نزدیکی دره فرحزاد که به آسیبدیدگان موادمخدر، غذا، پتو و رختخواب گرم میدهد
سایههای هیچ
زنانِ پاتوق فرحزاد کم نیستند اما اینجا سرپناهشان نیست. هیچ جای فرحزاد، جایی برای ماندن ندارند؛ با این حال مرتضی میگوید که هرکس آن پایین (دره فرحزاد) است، میتواند بیاید اینجا غذا بخورد و پتو بگیرد، حتی زنان. به زنان گاهی اجازه استفاده از حمام را هم میدهند. مرتضی میگوید که قبلا برنامه این بود که سرپناه یا گرمخانهای برای زنان دره فرحزاد در منطقه دو ساخته شود. مردم اما اعتراض کردند و همین هم شد تا مسئولان دست نگه دارند. درحالی که این زنان درهاند که سرپناه میخواهند
صاحبخبر -