سعید اصغرزاده روزنامهنگار
این روزها از هنگکنگ، فرانسه، لبنان و عراق گرفته تا اکوادور، شیلی و بولیوی صحنه اعتراضات مردمی است که از نابرابری اجتماعی، فساد و تباهی به تنگ آمدهاند و خیابانها را به تسخیر خود درآوردهاند. تولد دوباره «جوکر» در زمانه نا آرامیها ترسیمی از بهروزبودن و پیشروبودن صنعت سینماست، چراکه جوکر کالبدشکافانه به زایش خشونت میپردازد. مردمی که به جوشوخروش آمدهاند و البته صدای برخیشان شنیده میشود و آنها که صدایشان شنیده نمیشود، در دم آخر به صورتی اجتنابناپذیر، جوکر میشوند. برای همین هم آشوبستان جوکر روی پرده نقرهای، نقبی است به چرایی اینکه ما چرا جوکر میشویم؛ دلقکهایی انتقامجو. یک زمان با نقاب «گای فاکس»، یک زمان با دماغ قرمز و دهان خندان از خشم و یک زمان با قیافه خودمان که ابر شرور شدهایم. ما چگونه خشن شدیم؟ رسیدن تا مرحله خشونت گامهایی متعادل ندارد، یکباره هم نیست؛ این تبیین سیاستهای ناکارا است که کار دست ما میدهد. درست آن هنگام که پول دوا و درمان نداریم. درست آن موقع که عدالت آموزشی کور میشود. درست آن موقع که دود ماشینهای از ما بهتران را میبلعیم و مانند بیماری عفونی به خود میپیچیم، نطفه جوکر در دل و ذهنمان منعقد میشود. ما پدر و مادر جوکریم. ما فرزند جوکریم. ما جوکریم.
با آمدن جوکر عصر ضدقهرمانان از راه رسیده است. مردم دیگر به دنبال قهرمانی نمیگردند که تصویرآنان را در خودشان تکرار کند، آنان تصویر ضدقهرمانشان را بر خود میگذارند تا جنبشی با هزار سر داشته باشند. این چیزی است که در جنبش وال استریت دیدیم. حتی در عراق و لبنان. در هکهای اینترنتی و این دست آخری سینما! جوکر خندان، از درد به خود میپیچد، مورد تعدی و ضرب و شتم قرار میگیرد، اما مردم همین را میخواهند، کسی که جان به لبش رسیده است، اما میخندد. شاید زمانی برسد که جوکر از مردمانی از این دست هم انتقام بگیرد که میگیرد. باید گفت جوکر بودن خیلی سخت است؛ موعظهکنندهای که پانتومیموار فرمان به غارت و انتقام و سلب آسایش میدهد. جوکر از رسانه و تلویزیون و شوهای مسخره هم انتقام میگیرد، حتی انتقام از پدری که ناپدری است. انگار قاتلان بالفطره دوباره به روی صحنه آمدهاند، آنهم با رقصی موزون که حکایت از درون تاریک یکایک ما دارد. درون ما از کی تاریک شد؟ این را در تاریکخانه سینما میشود آموخت؟
در این سوی عالم متاسفانه اما این روزها، فیلمساز وطنی آنچه را به غیر از جوکر بودن، مهم مییابد «خاطرات یک پورن استار» آمریکایی است. آنونسش را دیدم، تصاویری از جیمی هندریکس، میک جگر و خانمی که خودش را هنرپیشه فیلمهای مبتذل معرفی میکند و فیلم را بهعنوان رویداد حماسی در تاریخ دیپلماسی بین دو کشور ایران و آمریکا میداند. واقعا مزخرف است، شاید اشتباه کردم که نام فیلمساز بر سازنده این شعبده گذاشتم. البته ما پیشتر از اینها «پرویز» مجید برزگر را دیده بودیم. جوکر ایرانی این سالها وقتی که دریچهای برای گفتوگو بین آدمها وجود ندارد و همه مسخ شدهاند.پرویز مانند جوکر در استحاله خانههای کبریتی در شهرکهای اقماری پرورش مییابد، بیآنکه کسی تاریکی درونش را ببیند. فربهای ایرانی که فربه نیست، بادکنکی است که به خودش سوزن میزند تا بترکد و میترکد و تنها معجزهاش ترساندن است. حرف زدنش با ما اما میماند برای بعد از تیتراژ فیلم. جوکر ایرانی اینگونه است؛ حرفهایش را ما باید در خاطر خیالمان لبخوانی کنیم. او باید درها را قفل کند و با گذاشتن صندلی در مقابلمان به ما بگوید که بیایید حالا با هم حرف بزنیم و صد البته که ما اهل حرف زدن و منطق نیستیم. برای همین هم از این پس جوکر را از پرویز بیشتر خواهیم ستود.
∎