خبر ناپدید شدن «جمال خاشقجی»، روزنامهنگار ۵۹ ساله سعودی و مسئله قتل وی در کنسولگری ریاض در ترکیه، در حالی به تیتر رسانهها و محافل خبری–سیاسی دنیا تبدیلشده است که عربستان پیشازاین نیز در مظان انبوهی از انتقادات و اعتراضات حقوق بشری قرارگرفته بود. نکته عجیب و قابلتامل در میان طوفان خبرهایی که از این ماجرا منتشر میشود، حمله و هجمه مسئولین بلندپایه و برجسته آمریکایی و انگلیسی به عربستان و تهدید ضمنی ریاض در صورت اثبات قتل خاشقجی است.
از باب مثال، «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا از شنیدن این خبر ابراز نگرانی کرد و گفت که مایل به شنیدن این موضوع نبوده است. «مایک پنس»، معاون اول ترامپ نیز با انتشار یادداشتی تصریح کرد: «اگر خبرها درباره کشته شدن خاشقجی صحت داشته باشد، امنیت روزنامهنگاران، آزادی بیان و حقوق بشر را به خطر میاندازد. جهان خواستار پاسخگویی روشن در زمینه سرنوشت وی است.»
«مایک پمئو»، وزیر امور خارجه آمریکا هم از سعودیها خواست تا درباره سرنوشت این روزنامهنگار شفافسازی کنند. سه سناتور بلندپایه آمریکایی - «لیندزی گراهام»، «باب کورکر» و «بن کاردین» نیز اعلام کردند چنانچه ادعاها در خصوص عاملیت دولت سعودی در قتل خاشقجی صحیح باشد، تاثیر ویرانکنندهای بر مناسبات آمریکا و عربستان سعودی خواهد داشت و بهای سنگینی چه ازنظر اقتصادی و چه در زمینههای دیگر باید پرداخت شود.
«جرمی هانت»، رئیس دستگاه دیپلماسی انگلیس نیز در توییتر خود نوشت: «بهتازگی با سفیر عربستان دیدار کردم و خواستار پاسخهای فوری درباره جمال خاشقجی شدم.»
باآنهمه روابط گرم ریاض با کشورهای غربی بهخصوص با لندن و واشنگتن، طرح این سوال طبیعی است که چرا انگلیس و آمریکا پا روی خرخره متحد راهبردی خود گذاشته و بدون پردهپوشی و به شکل علنی، لحن مواضع خود را به سمت تهدید پیش بردهاند؟! مگر عربستان، پیشازاین یک بانوی خبرنگار منتقد را نه بهصورت مخفیانه بلکه در روز روشن گردن نزد و فیلم آن منتشر نشد؟ پس چرا در آن زمان، این دو کشور مدعی حقوق بشر، واکنش نشان ندادند و برای اعدام آن خبرنگار و اعدام فعالان حقوق بشر در این کشور، رگ گردنشان بیرون نزد؟ این سوال مهمی است که باید به آن پاسخ داد.
دراینباره گفتنیهایی هست.
۱- اولین دلیل جاروجنجال غرب در این خصوص را میتوان بر موجسواری و فرصتطلبی آنها حمل کرد زیرا بهطورقطع، آمریکا و انگلیس از این سناریو نهایت بهره را خواهند برد. روشن است که واشنگتن و لندن، همیشه چشمان خود را بر روی جنایتهای ضد حقوق بشری عربستان در داخل و در جنگ یمن بستهاند و فقط قراردادهای میلیاردی نظامی و تسلیحاتی برای آنها در اولویت است.
میدانیم که رسانههای غربی نیز مانند دولتمردان خود نمیتوانند جنایتهای سعودی را به تصویر بکشند و از استقلال لازم در این زمینه برخوردار نیستند اما در این حادثه ماجرا فرق میکند. آمریکا و انگلیس بهترین فرصت را برای دوشیدن بن سلمان یافتهاند.
به هر میزان که ابعاد ماجرا بزرگتر شده و زوایای بیشتری از آن روشن شود، برای بن سلمان و دیگر قارونهای عربستان، گرانتر تمام خواهد شد و باید هزینههای بیشتری برای فیصله دادن به آن پرداخت کنند. دقیقاً بر همین اساس است که حامیان سنتی عربستان طی این چند روز، بهشدت روشنگری عربستان پیرامون این واقعه را مطالبه میکنند.
آمریکاییها میتوانند با تحتفشار قرار دادن عربستان، علاوه بر دوشیدن بن سلمان، از وی در پرونده معامله قرن و دیگر طرحهای خود در منطقه استفاده کنند و از سعودیها سواری بگیرند.
در حال حاضر، تمام شواهد و قرائن از تشدید مبارزه فلسطینیها، برگزاری هفتگی راهپیمایی بازگشت، حساسیت فوقالعاده جهان اسلام به مسئله فلسطین، عدم همراهی برخی از کشورهای منطقه در معامله قرن و درنتیجه، شکست این توطئه شوم حکایت دارد و اسپانسرهای تلآویو تصمیم دارند تا از نفوذ عربستان در برخی از کشورهای مسلمان و حاکمان منطقه، بهعنوان پیشران سیاستهای عقیم مانده خود در غرب آسیا استفاده کنند.
۲- سناریوی بعدی اینکه غرب از این رهگذر بهنوعی سیاست تطهیر و برائت جستن از این اقدام ضد حقوق بشری را پی گرفته است. این سناریو بهخصوص به کار ترامپ و جمهوری خواهان بسیار میآید چون موعد انتخابات میاندورهای کنگره (15 آبان) نزدیک است و کاخ سفید میتواند از این حربه برای مبرا کردن خود از جنایتهای حقوق بشری عربستان سوءاستفاده کند.
دموکراتها برای پیروزی در این رقابت تنگاتنگ، از مدتها قبل، موضوع حمایت ترامپ از قبیله سعودی را در بوق و کرنا کرده بودند و ترامپ اکنون میتواند در یک فرایند تهاجمی، اینگونه وانمود کند که نهتنها با سبعیت سعودیها در یمن و ماجرای خاشقجی مخالف است، بلکه تا آستانه تجدیدنظر در روابط دوجانبه و پاسخگو کردن مقامات سعودی پیش رفته است.
۳- نکته قابلتاملی که رویکردها و مواضع حقوق بشری غرب را به چالش میکشد و استانداردهای بیشرمانه این جماعت را بیشازپیش عریان میکند، به تفاوت فاحش برخورد با سعودیها در ماجرای به شهادت رسیدن عالم مجاهد، شیخ «نمر باقر النمر» و ناپدید شدن خاشقجی، روزنامهنگار منتقد بازمیگردد.
سبعیت سفاکان سعودی در به قتل رساندن عالمی در تراز شیخ نمر در حالی با سکوت مرگبار مدعیان حقوق بشر روبهرو شد و معیارهای نخنما شده آنها در دادگاه قضاوت جهانیان رنگ باخت که مسئله قتل خاشقجی را به گونه ای دیگر مورد بهره برداری قرار داده اند! افزون بر این، در حال حاضر بیش از ۶۰۰نفر از علمای عربستان و هزاران نفر از منتقدین این رژیم قرونوسطایی در حبس به سر میبرند و صرفاً به این دلیل که نمیخواهند بله قربان گوی حاکمان ریاض باشند، در یکقدمی اعدام یا حبسهای طویلالمدت قرار دارند.
شیخ نمر، شخصیتی منتقد داشت و انتقادات تندی علیه مقامات این کشور مطرح میکرد؛ خاشقجی هم منتقد سیاستهای حقوق بشری و منطقهای عربستان بود. آن، پس از شکنجه به شهادت رسید و سرنوشت این، هنوز در هالهای ابهام قرار دارد، اما برخورد دوگانه و مزورانه با این دو موضوع، تشت رسوایی غرب را از بام به زمین انداخته و رسوایی آنها را به صدا درآورده است.
وبالاخره باید گفت که بن سلمان از هزینه بالای قتل خاشقچی مطلع است و در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات دستش به خون یک خبرنگار منتقد آلودهشده اما سودای پادشاهی وی را واداشته تا هزینههای سنگینی همچون این قتل را بپردازد.
قطعاً این آخرین ترور بن سلمان نخواهد بود چون اگر بخواهد بر کرسی پادشاهی جلوس کند، هنوز راه زیادی در پیش دارد و باید پسرعموهایش، منابع مالی شاهزادگان و منابع اطلاعاتی آنها را از بین برده و جعبههای سیاه حاکمان سعودی را نابود کند؛ اتفاقی که بهطور حتم، به هرجومرج داخلی و نابودی کاخ آرزوهای وی منجر خواهد شد.