سران بيست كشور صنعتي و در حال توسعه سه روز گذشته را در شهر هانگژو چين گذراندند. گردهمايياي كه سالانه يك بار برگزار ميشود و اينبار براي نخستينبار قرعه به نام چين افتاد. روساي جمهور و نخست وزيران كشورهاي عضو يك به يك خود را به هانگژو رساندند تا هم از راهكارهاي اقتصادي براي عبور جهان از بحرانهاي رنگارنگ مالي و اقتصادي بگويند و هم از پروندههاي سياسي بيشماري كه بازيگران مختلف را درگير خود كرده است. گروه 20 ابتدا براي تجديد ديدارهاي سالانه وزراي اقتصاد و دارايي كشورها و روساي بانكهاي مركزي آنها راهاندازي شد اما اندك اندك به نشستي براي گپوگفت سران كشورهاي عضو بدل شد؛ كشورهايي كه گفته ميشود ورود برخي از آنها به گردونه گروه 20 هم با زد و بندهاي سياسي صورت گرفته است. در جهان پرالتهاب امروز با تضارب منافع بازيگران مختلف و تنوع تعريف از امنيت ملي و جهاني گروههايي مانند 20 چه كارايي دارند؟ پردهاي براي نمايش سياسي هستند يا نقش گره گشايي نيز برعهده دارند؟ تصميمهاي اتخاذ شده در اين گروه تا چه اندازه از بازوي اجرايي كافي برخوردار است؟ چرا ايران حلقه مفقوده در اين زنجيره است؟ پرسشهايي از اين دست را با علي اكبر فرازي، مديركل پيشين همكاريهاي اقتصادي چندجانبه وزارت امور خارجه در ميان گذاشتيم. متن اين گفتوگو به شرح زير است:
كارايي گروه 20 در جهان امروز چيست؟
در جهان معاصر، گروهبنديهاي مختلفي در عرصه منطقهاي و بينالمللي تشكيل شده است كه هر كدام به دليل ماهيت مختلفشان، از تاثيرگذاري متفاوتي در صحنه جهاني برخودار هستند. يكي از گروههاي با اهميت در صحنه بينالمللي، گروه 20 است كه شامل كشورهاي توسعهيافته و در حال توسعه در عرصه جهاني است. البته ميزان توسعهيافتگي هر كدام از اعضا متفاوت است. اين گروه در شرايطي تشكيل شد كه شاخصههاي عمده رفاه اقتصادي و حركت به سمت توسعه از مولفههاي اصلي عضويت در آن بود. بر اين اساس، اعضاي گروه 20 در امر كمك به يكديگر جهت رشد اقتصادي ملزم هستند. كشورهاي
گروه 20 سهم عمدهاي را در توليد ناخالص داخلي دنيا به خود اختصاص دادهاند و اين موجب ميشود تا آنها بتوانند نقش عمدهاي را در توسعه مناسبات دوجانبه و روند توسعه جهاني داشته باشند. البته اين مساله به معناي آن نيست كه تا بهحال، اين گروه به شكل يكجا و با اقدامي مشترك حركتي را انجام داده باشند. به عبارت ديگر، اعضاي اين گروه بيش از آنكه اهداف و برنامه مشتركي براي پيشبرد امور داشته باشند، تلاش ميكنند تا در همكاري يا همفكري با طرف مقابل، استانداردهاي خود را افزايش دهد.
در شرايط كنوني صحنه بينالمللي، شاهد هستيم كه تضارب آرا در پروندههاي مختلف ميان بازيگران متفاوت زياد شده است. چگونه ميتوان به اتخاذ سياستهاي واحد از سوي گروههايي مانند گروه 20 و اجماعگرايي در آنها اميدوار بود؟
تا زماني كه اعضاي گروه 20 در مسائل سياسي و بينالمللي نظر واحدي با يكديگر نداشته باشند و تا زماني كه در برنامهريزي با يكديگر تضاد منافع داشته باشند، شاهد ايجاد اجماع ميان آنها در خصوص مسائل مهم بينالمللي هم نخواهيم بود. هماينك شاهد هستيم اعضاي گروه 20 هر كدام براساس گرايشات سياسي خود گام برميدارند. هر عضو نيز گرايش متفاوتي دارد، پس اينكه آنها به اجماع و برداشت واحدي نسبت به يك مساله برسند، امري كاملا محال است. به اعتقاد من، اعضاي اين گروه فقط ميتواند در پروندهها و پروژههاي مشخص مقطعي با يكديگر همكاري داشته باشند ولي اثرگذاري استراتژيك و بلندمدت ميان آنها به ذهن هيچ سياستمداري خطور نميكند كه به دليل تضاد منافع و بلوكبنديهاي مختلف و گاه متضاد است.
20كشور توسعهيافته و در حال توسعه جهاني عضو گروه 20 هستند. آيا تصميمگيريهاي انجامشده در اين نشست الزامآور است يا تنها يك نمايش سياسي است؟
تصميمات گروه 20 الزامآور نيست و بيش از هر چيز نشاندهنده نمايش قدرت از سوي اين كشورهاست كه ميخواهند بگويند ما كشورهاي تاثيرگذار و قدرتمندي در صحنه اقتصاد بينالملل هستيم ولي همانطور كه گفتم تصميماتشان براي كشورهاي ديگر الزامآور نيست و حتي برخي از اعضا آن را به صورت مقطعي و براساس منافع خود عمل ميكند.
تاثيرگذاري تصميمات آنها تا چه اندازهاي است؟
نبايد فراموش كرد كه اعضاي گروه 20، شامل كشورهاي قدرتمندي است كه 85 درصد از قدرت اقتصاد بينالمللي برخوردار هستند و اين ميتواند عامل تعيينكنندهاي در ارزيابي نسبت به اين گروه باشد ولي اين مساله موجب رفع اختلافنظر آنها در خصوص مسائل جهاني و راهحلها نشده است كما آنكه در اجلاس اخير گروه 20 كه در چين در حال برگزاري است، با آنكه چينيها تلاش بسياري كردند تا اجلاس بدون هيچ مشكل و حاشيهاي برگزار شود ولي شاهد بروز اختلافنظر ميان اعضا بوديم. بهطور مثال، اگرچه سوريه يكي از مسائل جانبي اجلاس امسال بود و روسيه و امريكا هم در اين باره دخيل هستند ولي اختلاف آنها در نرسيدن به توافقي واحد، در اين اجلاس نمايان شد. من ميخواهم بگويم اعضاي گروه 20 براي رسيدن به يك راهحل واحد كه متناسب با آن قدرت 85 درصديشان در مسائل اقتصادي است، نرسيدهاند. از طرفي، در حالي كه اعضاي گروه 20 براي اين اجلاس رقم دو درصدي براي رشد توليد ناخالص داخلي تعيين كرده بودند ولي مشخص شد اعضا به اين هدف نيز نرسيدهاند و بالاترين ميزان نرخ رشد براي اعضاي اروپايي با 6/1 درصد رشد مثبت و ژاپن با 3/0 درصد رشد مثبت بوده است. حتي چين به عنوان ميزبان اين اجلاس، با وجود آنكه در سال 2015 حدود 9/6 درصد رشد مثبت داشته ولي نسبت به سال 2014 رشد منفي داشته است.
به جناحبنديها و بلوكهاي مختلف و متضاد در درون گروه 20 اشاره كرديد. اين بلوكها كدامند؟ كدام بلوك به بلوك ديگر نزديكتر و كدام بلوك به بلوك ديگر دورتر است؟
كشورهاي غربي يك بلوك را تشكيل ميدهند كه در راس آنها، امريكاست. يكي ديگر از بلوكها، گروه بريكس است كه رشد خوبي را تجربه كردهاند. از آن طرف، روسيه قرار دارد كه گرفتار مشكلات ناشي از تحريم به خاطر بحران اوكراين است و تلاش ميكند خود را از اين مخصمه برهاند. چين را هم مدنظر بگيريد كه اختلافاتش با امريكا در حال اوج گرفتن است. در درون اين گروه، اختلاف ديدگاههاي سياسي از يكسو و بنيادهاي اقتصادي متفاوتي وجود دارد. با آنكه اين كشورها در يك گروه هستند ولي رقابتهاي زيادي با يكديگر دارند. با اين حال، اعضا تلاش ميكنند تا رشد اقتصاديشان را افزايش داده و همانطور كه رييسجمهور چين گفت عوامل كاهنده رشد اقتصادي را از بين ببرند ولي به دليل اختلافات سياسي با يكديگر و منافع متضاد اقتصادي بعيد است در كوتاهمدت به اين هدف دست يابند. در كنار اين مساله، بايد خروج بريتانيا از اتحاديه اروپايي، مشاجرات چين و امريكا به خاطر افزايش حضور ناتو در درياي جنوب چين و اختلافات چين با ژاپن و كره را هم مدنظر داشت. كشورهايي مانند امريكا، روسيه و فرانسه درگير مسائل خاورميانه و بهويژه سوريه هستند و هر كدام از اين مساله منافع مختلفي دارند.
اصليترين بحران امروز جامعه جهاني مهاجرت و پناهندگان است. گروه 20 تاكنون چه سهمي در مهار اين بحران ايفا كرده و از چه پتانسيلهايي براي نقشآفريني بيشتر برخوردار است؟
گروه 20 بهتنهايي نقشآفرينياي در حل بحرانها نداشته است ولي برخي از اعضاي آن با يكديگر در رابطه با مسائل مختلف در حال رايزني و تبادلنظر هستند و ممكن است همكاريهايي با يكديگر داشته باشند. هركدام از اين كشورها، در حاشيه اين اجلاس، تبادل ديدگاههايي در خصوص مسائل مبتلابه خود داشتهاند ولي همه اعضا مساله مشتركي ندارند. به عبارتي، علايق اعضا با يكديگر متقاوت است. در مساله آوارگان، بيشتر كشورهاي اروپايي درگير هستند و براي همين بيشتر از هر عضو ديگري به آن توجه ميكنند. امريكا و روسيه نيز براي حل بحران در حال تلاش هستند. من ميخواهيم بگويم كه هر يك از كشورهاي عضو گروه 20 ميتوانند به صورت جداگانه يا در همكاري مشترك با يكديگر اقداماتي را درباره سوريه و بحران آوارگان ايفاي نقش كنند ولي نبايد انتظار اقدامي از سوي گروه 20 باشيم.
كشوري مانند عربستانسعودي عضو اين گروه است و همچنين تركيه. چرا ايران عضويتي در گروه 20 ندارد؟
ايران همه شاخصههاي لازم را براي عضويت در گروه 20 داراست به غير از لابيگري. برخي اعضاي كنوني، با لابيگري به اين گروه راه يافتهاند و از قضا، لابيگريهايشان هم موجب عدم حضور ايران شده است. ايران نسبت به برخي كشورها مانند عربستان به مراتب شاخصههاي بهتري جهت عضويت در اين گروه دارد. از سويي، مساله تحريمها نيز در عدم ورود ما به گروههاي اينچيني موثر بوده است.
فكر ميكنيد چه زماني ميتوان به عضويت ايران در اين گروه اميدوار بود؟
زمان ورود ايران به گروههايي مانند گروه 20 در پسابرجام فرارسيده است و لازم است ما آن را از گروه 20 به گروه 21 تبديل كنيم. من اميدوارم اين كار صورت بگيرد. با رفع مشكلات فني پيشروي برجام و از بين بردن بدعهديهاي امريكا در اجراي برجام و همچنين حضور يكپارچه در عرصه بينالمللي اين كار شدني است. البته اين امر نيازمند برنامهاي عملي است كه بايد همه دستگاهها در اين باره با يكديگر اتفاقنظر داشته باشند.
چين ميزبان نشست گروه 20 است و اين در حالي است كه باراك اوباما براي آخرينبار در كسوت رييسجمهور امريكا به چين آمده است. تنشهاي ميان پكن و واشنگتن در هشت سال گذشته نهتنها كاهشنيافته كه فزوني هم يافته است. رابطه امروز چين و امريكا به عنوان دو قطب نشست گروه 20 با چه چالشهايي روبهرو است؟
من فكر ميكنم جرقههاي اختلافات عميق ميان امريكا و چين شعلهور شده است. اجلاس گروه 20 در چين محلي براي بارز شدن و نشان دادن اختلافات ميان اين دو قدرت بود. جالب آنجاست كه چينيهايي كه به ميانهروي و محافظهكاري شهره هستند، از هيچ عملي براي نشان دادن اختلافاتشان با امريكا، فروگذاري نكردند؛ از نحوه پذيرش هواپيماي رييسجمهور امريكا تا نحوه استقرار هيات امريكايي و نحوه استقبال از اوباما. در اين اجلاس ديديم كه به مراتب از ولاديمير پوتين و نارندرا مودي استقبال بهتري نسبت به باراك اوباما از سوي چينيها صورت گرفت. چين براي آنها فرش قرمز پهن كرد و براي اوباما نه. تحقير و استهزاي امريكا از سوي چين رفتار عجيبي بود و نشان ميدهد كار از آتش زير خاكستر گذشته است. به عبارتي، ميتوان گفت كه اجلاس گروه 20 نقطه آغازين آشكار شدن تنش ميان امريكا و چين است. قبلا تنشهاي اقتصادي وجود داشت كه طرفين سعي ميكردند آن را آشكار نكنند يا از طريق مذاكره حل كنند ولي هماينك اختلافات سياسي نيز به اين تنشها افزوده شده است. چين از افزايش حضور ناتو در درياي چينجنوبي ناخشنود است. ما بايد از امروز شاهد مواضع جديدي از سوي طرفين درباره يكديگر باشيم؛ نه تنها درباره مساله درياي چين بلكه در همه مسائل جهاني. من فكر نميكنم به راحتي و بهزودي نيز اين اختلافات حل شود.
بحث مبارزه با تروريسم از بحثهاي اصلي اين دور رايزنيهاي گروه 20 است. تا چه اندازه اعضاي اين گروه نظر واحدي دارند و تا چه اندازه اختلاف ميان روسيه و امريكا و ساير بازيگران در پرونده سوريه امكان حصول نتيجه از رايزنيهاي گروه 20 را ضعيف كرده است؟
تروريسم از مسائل مشترك همه كشورهاي عضو گروه20 است ولي هركدام درباره تروريسم و راهكار مبارزه با آن تفسير مختلفي دارند. نگاه روسيه با امريكا متفاوت است. امريكا بدش نميآيد از نامها و راههاي ديگري از تروريسم در حوزههاي پيراموني روسيه امتيازگيري كند. روسيه هم نميخواهد اشتباهش را در ليبي تكرار كند و براي همين در سوريه حضوري جدي دارد. تركيه هم سعي ميكند از اختلاف ميان اين دو بازيگر نمدي براي خود ببافد. با آنكه قدرتها در گفتن مبارزه با تروريسم جدي هستند ولي هركدام تروريسم را به تروريسم خوب و بد تقسيم ميكنند. با توجه به مدت زمان اندك رياستجمهوري اوباما، دولت امريكا تلاش ميكند تا بحث سوريه را در نقطهاي تمام كند ولي بايد ديد در آن نقطه منافع تركيه و روسيه تامين ميشود يا خير. من بعيد ميدانم مسكو در اين مقطع با واشنگتن در يك نقطه قرار بگيرد چراكه آنها تلاش ميكنند بيشترين امتياز را بگيرند.