جوان آنلاین: دکتر علیرضا رحیمی، نویسنده و پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت میگوید: برای محترم بودن و حفظ جایگاه معلم لازم است به کارکرد و نقش او توجه شود. در این مورد هم معلم، هم نظام آموزشی و هم خانواده باید این نقش و کارکرد را درست تعریف و مطالبه کنند. نکته مهمتر گفتمان معلمان است که باید گفتمانی فرهیخته و با عزت نفس باشد و احترام با وادادگی، حقوق و دستمزد بالا به دست نمیآید. گفتگو با این تربیت پژوه را میخوانید.
از همان شروع مدرسه سفارش میشود باید احترام معلم را نگه داشت و حرمت او را حفظ کرد. از نظر جنابعالی جایگاه معلم در نظام آموزشی و جامعه ما چقدر حائز اهمیت است و چرا باید احترام او را نگه داشت؟
در پاسخ به این سؤال باید درباره نقش و کارکرد معلم بحث کرد و بیشتر از اینکه به جایگاه معلم توجه کنیم باید به نقش معلم توجه داشته باشیم. به طور مثال اگر مادری نقش مادری نداشته باشد جایگاهی برای او تعریف نمیشود. نقش معلم برای شاگردان امکان و فرصتی را ایجاد میکند که شاگرد اولاً نیاز به رشد و یادگیری را در خود احساس کند. سپس برای آنکه نیازش را برطرف کند تلاش میکند. این مهمترین کارکرد معلم است تا در خود احساس و بعد برای آن تلاش کند. در واقع مربی بودن مهمترین رکن تربیت است. معلم و مربی باید یک محیط تربیتی ایجاد کند تا شاگرد در جایگاه تربیت بنشیند و نیاز به آموختن در وی ایجاد شود. تدارک تربیت هم از طریق شکل دهی به این محیط آموزشی و کنترل و هدایت این محیط آموزشی است که شکل میگیرد. چنین کاری، کار بسیار بزرگی است و کسی که چنین وظیفهای دارد در واقع شخصیت انسان را میسازد و شکل میدهد. همین ویژگیهاست که کمک میکند تا معلم مورد احترام واقعی و عملی باشد.
پس اینکه جایگاه معلم در گذر زمان دچار تغییر شده است را باید در نقش او جستوجو کرد؟
بله. وقتی جایگاه معلم خدشهدار میشود، باید علت را در نقش او دید که آیا خدشهای به نقش معلم از سوی خود معلم یا عناصری که اطراف او هست وارد شده است یا خیر. حالا این سؤالات مطرح است که وظیفه معلم چیست؟ او چه ویژگیهایی دارد و چه کاری باید انجام دهد؟ چراکه اگر کاری انجام نمیدهد نباید منتظر جایگاه بالاتری باشد، بنابراین اگر به جایگاه معلم خدشه وارد شده به این دلیل است که نقش معلم به خوبی ایفا نشده است.
آیا این نقش را صرفاً خود معلم ایفا نکرده است یا عوامل بیرونی مقصرند؟
در پاسخ به این سؤال، باید چند ویژگی معلم را بررسی کنیم که اگر این چند ویژگی در او نباشد معلم نیست. اول اینکه معلم حقیقی، معلمی است که انسان را محترم میشمارد. کسی که در رفتار، عمل، اندیشه، تفکر، شیوه تدریس و حتی در محتوایی که آموزش میدهد احترام گذاشتن به انسانها را نبیند مورد احترام نیست و فقط اسم معلم را یدک میکشد. دوم اینکه معلم باید به شخصیت و تشخص انسانها احترام بگذارد. به طور مثال ما کودک را کودک میدانیم ولی به بهانه کودک بودن نباید طوری برخورد کنیم که به او بیاحترامی شود. تربیت، ساختن شیء نیست، شکلگیری یک انسان مستقل و آزاد است. معلمی که به استقلال و آزادی انسانها احترام نگذارد، خودش نیز مورد احترام نیست. نکته بعدی اینکه معلم باید به شخص و مشخصات شاگردانش احترام بگذارد. بعضی از معلمان میخواهند شاگردان کپی خودشان باشند و این بیاحترامی به استقلال آنهاست، در حالیکه او باید به مشخصات شاگردانش احترام بگذارد، چراکه هر کسی برای خودش ویژگیهایی دارد و باید مورد احترام باشد. این یعنی احترام به تفرد و تشخص افراد. این باعث میشود تربیت کارخانهای نشود، چراکه همانطور که گفتیم تربیت ساختن شیء یا شخص نیست. وقتی بخواهیم افراد را یکسان سازی، دست آموز و مصنوع کنیم آن وقت به تفاوتهایشان توجه نمیکنیم و اگر به تشخص، شخصیت، مشخصات و شخص شان احترام نگذاریم خود به خود بیاحترام میشویم. پس ترسیم تابلوی معلمی باید بهگونهای باشد که باعث احترام شود.
فرمودید عوامل دیگری هم در خدشهدار کردن جایگاه معلم مؤثر است، اشاره کنیم به بحثی که این روزها داغ است و آن هم حقوق معلمان است. آیا این موضوع در میزان احترام و شأن معلمان در نگاه خود و جامعه مؤثر است؟
شاید عدهای از این پاسخ گلهمند شوند ولی واقعیت این است که اگر حقوق معلمی صد برابر شود این میزان از حقوق او را محترمتر نمیکند. البته شرایط اقتصادی به گونهای است که این موضوع باید حل شود ولی احترام به معلم به شرط و شروطی است که در پاسخ سؤال قبل آمد. خیلی از افراد معلم شدند، اما صلاحیت معلم شدن را نداشتند. بخشی از این مشکل به وزارتخانه آموزش و پرورش نیز برمیگردد. وقتی این وزارتخانه صلاحیت نداشته باشد، معلم هم صلاحیت پیدا نمیکند.
گاهی دیده میشود نگاه افرادی مثل مدیر و در کل نظام آموزشی نسبت به جایگاه معلمان متفاوت است. به طور مثال معلم فیزیک و شیمی در جایگاه جدیتری دیده میشوند ولی این نگاه به معلمان پرورشی نیست. در این باره چه پاسخی دارید؟
این مشکل هم علتهای مختلفی دارد و یکی از آنها به همان نقش معلمان برمیگردد. به طور مثال نقش معلمان ریاضی مشخص است و یاد میدهند دو ضربدر دو میشود چهار ولی هنوز نقش معلمان پرورشی معلوم نیست. اصلاً نمیدانیم آنها چه کار میکنند! به همین دلیل جایگاهشان زیر سؤال میرود. علت دیگر هم باز به نظام آموزشی برمیگردد. در این نظام معلمانی مانند ادبیات کمتر احترام دارند، چون در این نظام رشته ادبیات آخر رشتههاست و این تعریف خودمان بوده است. کاری کردهایم که بعضی رشتهها مهمتر شدهاند و این باعث میشود نقش معلمان این رشته به خاطر تعریف بد در نظام آموزشی، طور دیگری شکل بگیرد. خود معلمان هم مقصرند. گاهی دیده میشود خودشان به خودشان احترام نمیگذارند. طوری حرف میزنند که خودشان را حقیر و بیچاره نشان میدهند. در جواب آنها باید گفت این شغل انتخاب خودتان بوده، پس چرا باید خود را حقیر نشان دهید؟! در واقع گفتمان حاکم بر ذهن بعضی معلمان، گفتمان فرهیختگی و بالانشینی نیست. بعضی از آنها خود را افرادی فقیر و بیچاره نشان میدهند. در جواب باید گفت مگر بعضی علمای بزرگ در فقر به سر نمیبردند ولی چقدر مقامشان در ذهن مردم بالا بود. چرا؟ چون خودشان، خودشان را با عزت نفس نگه میداشتند تا نگاه فقیرانه به آنها نباشد.
بیتردید صمیمیت بین شاگرد و معلم فواید خودش را دارد. حد و مرز آن را چگونه تعریف میکنید؟
همه انسانها روابطشان باید بر مبنای مرزهای اخلاقی، قانونی و شرعی باشد. رابطه با همسر، فرزند، دوست، نامحرم و رئیس باید در فضای عرف باشد. حال باید بدانیم آیا روابط معلم و شاگرد هم باید محدودیت داشته باشد یا خیر؟ که در جواب باید گفت قطعاً باید باشد، چراکه این روابط پیچیده است و اگر رعایت نشود خطرآفرین است. در توضیح بیشتر باید گفت، بین معلم و شاگرد یک ناهمترازی وجود دارد که اگر این ناهمترازی نباشد رابطه تربیتی شکل نمیگیرد، یعنی معلم در یک مقام و جایگاهی از فرهیختگی است و به همین دلیل شاگرد میگوید، چون تو بلد هستی من از تو تبعیت میکنم نه به حکم معلم بودن. پس این ناهمترازی بین معلم و شاگرد است که باعث میشود جریان فرهنگ فرهیختگی، دانش بین معلم و شاگرد از بالا به پایین شکل بگیرد. حال اگر این روابط شکل عاطفی و غیرعقلانی پیدا کند خراب میشود. البته این بدان معنا هم نیست که رابطه انسانی، صمیمیت، دوستی و برادری شکل نگیرد. تنها باید این روابط حد و مرز داشته باشد.
روابط تنگاتنگ خانواده و مدارس برای تربیت صحیح دانشآموزان لازم و ضروری است ولی گاهی دیده میشود منجر به دخالت در بعضی امور تربیتی و در نهایت دوگانگی تربیتی در دانشآموز میشود. مرز و حدود این روابط را بیان کنید.
این روابط اگر از جنس مشارکت باشد خوب است ولی اگر از جنس وادادگی باشد واویلاست! به عنوان مثال بعضی مدارس میگویند از خانوادهها پول میگیریم که آموزش دهیم پس همانطور که میخواهند باید بپوشیم و حرف بزنیم. این همان وادادگی است و این مسئولان تنها میخواهند کسبشان بچرخد. نظام آموزشی هم مقصر است، چراکه برنامه درستی ندارند که اگر داشتند مانند دیگر کشورها که در یک مدرسه بیش از ۵۰ نفر از والدین حضور فعال دارند، ما هم میداشتیم. ما نتوانستیم این مشارکت را ایجاد کنیم، چراکه برای بخشی از مدیریت آموزشی که به مشارکت والدین در امور تربیتی برمیگردد برنامهای نداشتیم و کاری نکردیم.
تکروی در امر تربیت دانشآموزان باعث دوگانگی تربیتی دانشآموزان میشود. این دوگانگی چه اثراتی دارد؟
به جد باید گفت دانشآموز را بیچاره میکند. نظام آموزشی صحیح، نظامی است که بتواند این ارتباط معقول را برای عناصری که دارند تربیت میشوند ایجاد کند و اگر نتواند ضعف اوست. ما باید بتوانیم به گونهای عمل کنیم تا فلسفه، روش، نگاه و نقطه فشار را عوض کنیم. به عنوان مثال اگر بخواهیم مسئله پوشش را که این روزها خیلی روی آن بحث است با زور اعمال کنیم و آن طرف والدین دانشآموز نسبت به این مسئله واکنشی نداشته باشند، آن وقت او مقاومت میکند، آنگاه این روش اثر مثبتی ندارد. ما باید برای شکلگیری بینش صحیح دانشآموزان تلاش کنیم تا او والدینش را هم اصلاح کند. اولی به دانشآموز میگوید چادر سر کن وگرنه کتک میخوری. دومی فعالیت تربیتی میکند تا خود دانشآموز به حجاب برسد. ما در این بخش از تربیت ضعف داریم که باید اصلاح شود.