او در گفتوگو با «فرهیختگان» میگوید: «من بورسیه رشته معماری در دانشگاه فلورانس ایتالیا بودم. شهریورماه سال ۹۴ باید به دانشگاه میرفتم. قبل از رفتنم ولی دوست داشتم برای یک قشر خاصی کاری انجام دهم؛ برای قشری که اگر آن هنر یا توانایی را نمیدانند و اگر من کنارشان نباشم، مشکلی نداشته باشند.» این تفکر با شعله بود تا در کلاس آشپزی با یکی از زندانبانهای زندان قائمشهر آشنا میشود. همین آشنایی، بهانه کمک به زندانیان را فراهم میکند: «از طریق ایشان برای آموزش قالیبافی به رئیس زندان قائمشهر مراجعه کردم. رئیس زندان استقبال کرد و در مرداد ماه سال ۹۴، یک ماه قبل از رفتنم، کار را شروع کردیم.»
مهدیزاده البته در ایران میماند، در رشته معماری ادامهتحصیل میدهد و با معدل 19 هم فارغالتحصیل میشود. مهمترین اقدام او البته آموزش زنان زندانی است. او درباره ماندن در ایران و آموزش قالیبافی به زنان زندانی میگوید: «به قول مولانا که میگوید: «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بایدت گفت که چون باید کرد» من هم وارد مسیری شدم که از دیدگاه خودم، مسیر درستی بود.»
زنان زندانی در کارگاهم کار میکنند
حالا سه سال و نیم است که از شروع کار او با بنیاد حمایت از زندانیان میگذرد. شعله با اشاره به شروع کارش توضیح میدهد: «اولین زندانی که آموزش را با آنها شروع کردم، زندان شهر خودم، قائمشهر بود. کارگاه قالیبافی زندان در 12 آبان ۹۴ افتتاح شد. اشتغالزایی برای 13 خانمی که دوران حبس خودشان را میگذراندند، شروع شد.» نتیجه کار قالیبافی اینقدر خوب بود که بنیاد حمایت از زندانیان تصمیم میگیرد، آموزش در زندانهای دیگر را هم شروع کند: «ما آموزش در زندان شهر ساری را هم شروع کردیم. بعد از پیشرفت هنرجوها، رئیس کل زندانهای استان تصمیم گرفت که آموزش در تمام زندانهای استان را برعهده بگیرم.» تصمیمی که البته مهدیزاده به خاطر حجم کاری بالا قبول نکرد و درنهایت به آموزش در سه زندان، یعنی زندانهای شهر قائمشهر، ساری و بابل ختم شد. آموزش به زنان زندانی تنها کاری نیست که شعله انجام میدهد.
او از قالیبافانی که به آنها آموزش داده است، حمایت هم میکند. برای این کار هم از راه قانونی استفاده کرده است: «پنج نفر از زندانیهای خانمی که در زندان قائمشهر هستند، با استناد به رأی کار، در کارگاه من مشغول به کارند. طبق قانون رأی کار زندانیان میتوانند در خارج از زندان درآمدی را کسب کنند؛ یعنی صبحها از زندان خارج میشوند و در کارگاه من که در خارج از زندان است، کار میکنند و دوباره شب، نیمساعت قبل از اذان مغرب به زندان برمیگردند.» برای این کار البته او جواز کسبش را بهعنوان ضامن به امانت گذاشته است.
بعضیها همچنان خلاف میکنند
شعله معتقد است یکی از معضلات مهم زندانیان، نبود درآمد کافی و نداشن شغل است: «در بسیاری از موارد، تنها راه جلوی پای زنی که در زندان است، فقط فروختن مواد مخدر است. ما یک راه دیگری را هم به او نشان دادیم؛ راهی را که اشتغال و درآمدی برای آنها ایجاد میکند. زنان زندانی حرفه و شغلی را بلد نیستند. باید به مقوله اشتغال این قشر فکر کرد.» اگر قرار باشد جامعه سالمی داشته باشیم، باید از زندان شهرمان شروع کنیم. اگر میخواهیم شهری آباد شود، باید زندان آن شهر آباد شود. مهدیزاده هوای هنرجوهایش را دارد. او توضیح میدهد: «زندانی هیچ دغدغهای برای فروش کارهایش ندارد و به محض اینکه کارش را تمام کرد مزدش را دریافت میکند. من آنها را بیمه هم میکنم. بارها شده زندانی آزاد شده و شرایط این را نداشته که در کارگاه برایم کار کند، خودم دار قالی را به خانه آنها میبرم و بعد از تحویل کار مزدشان را دریافت میکنند.»
هنر دست قالیبافان به کشورهای دیگر هم صادر میشود. فرشهای دستباف به کشورهای ژاپن و ترکیه صادر میشوند. درست است که استاد قالیبافی به زنان زندانی آموزش قالیبافی میدهد اما چندان هم خودش را موفق نمیداند: «حدود ۷۰درصد خودم را موفق میدانم. کسانی هستند که بعد از یادگیری قالیبافی جرم را کنار گذاشتهاند. من نمیگویم که همه آنها جرم را کنار میگذارند. افرادی در کارگاهم مشغول به کار هستند که همچنان خلاف میکنند؛ اما خانمهایی هم بودند که از این طریق امرارمعاش میکنند. درمجموع از هر ۱۰ نفر، شاید چهار نفر از آنها اصلاح شوند. این آمار، آمار کمی است.»
روستاها را آباد میکنم
مهدیزاده معتقد است اگر خلأ قانونی حل شود، بسیاری از مشکلات حل خواهند شد. او مثال میزند: «مددجویی را دارم که در کارگاهم کار میکند. چند وقت پش تصادف کرد. این خانم یک دختر ۹ساله و یک دختر ۱۴ساله دارد. بنا به هر دلیلی او جرمی مرتکب میشود و به زندان میافتد. ایشان هیچ سرپناهی ندارد. مستاجر است و جز اینکه پیش من کار کند هم چاره دیگری ندارد. آیا گرسنگی بچه را میتواند تحمل کند؟ اگر نتواند نیازهای بچه را تامین کند، چه راهی به ذهنش میرسد؟ ما تنها کسی که مرتکب جرم شده را به زندان میاندازیم، صبحانه و ناهارش را بهموقع میدهیم و کلاسش را برگزار میکنیم اما نمیدانیم که چه آسیبی به او، خانواده و بچههایش میزنیم. دخترکوچک این خانم حالا شبادراری دارد و دختر بزرگترش هم غش میکند. به خاطر اینکه او را تنبیه کنیم، خانوادهای را هم درگیر کردهایم.» کار با زندانیان و آموزش به آنها تنها فعالیتهای خانم قالیباف نیست، او به قشر دیگری از جامعه هم آموزش قالیبافی میدهد: «طبق فرمایش مقام معظم رهبری که باید ۱۵۰۰ روستا آباد شود، من هم دست بهکار شدم. درحال حاضر یک روستایی به نام مالخواست را انتخاب کردم و به آنها قالیبافی آموزش میدهم.»
روستای مالخواست در 100کیلومتری جنوب شهرستان ساری قرار دارد؛ روستایی از دهستان «پشتکوه» که به طبیعت بکر و آبوهوای کوهستانی مشهور است. همین آبوهوای کوهستانی باعث میشود در فصل زمستان مشکلاتی برای اهالی که شغل اغلبشان هم دامداری است، پیش بیاید: «در فصل زمستان برف آنقدر زیاد میشود که حتی اهالی روستا نمیتوانند تا چندین ماه از خانه خارج شوند. به خاطر همین ما به دنبال شغلی میگشتیم که آنها در منازل هم بتوانند در فصل سرما کسب درآمد داشته باشند.» مهدیزاده آموزش قالیبافی به اهالی ده را از تیرماه شروع کرده و تا چند ماه دیگر هم آموزشهایش را به بهرهبرداری خواهد رساند.
فرش ایرانی نماد و هویت ایرانی است. نماد هویت ایرانی میتواند به زنان زندانی، زندگی دوباره دهد.