صاحبخبر - قرار بود سرمقاله امروز بر عدم پیگیری مطالبات پلاسکو و سکوت و ابهام در فرآیند گزارشهای ارائه شده و ارائه نشده از آن تمرکز داشته باشد. قرار بود بار دیگر به ابعاد فاجعهبار این حادثه پرداخته شده و خواستار تغییر در روند پاسخگویی مدیریت کلان کشور در بحرانهایی از این دست شد.
بیشک اتفاقات و رخدادهای پساپلاسکو و عدم مسئولیتپذیری مدیریت بحران شهری در خصوص این مسئله، بسیار اسفبارتر از خودِ واقعه بود.
گزارشهای مخدوش شهرداری تهران در مورد پلاسکو و عدم عذرخواهی ساده شهردار تهران در مورد آن، پرده از معضلی جدی در ساختار مدیریت کشور برداشت. این اتفاقات و البته رویدادهای دیگری از این جنس طی 40 روز گذشته کام ایرانیان را بیش از پیش تلخ کرده و زمینهساز فضایی کسالتبار در محافل عمومی شده است. با این احوال شاید مردم بیش از هر چیز به خبری خوش، امیدوارکننده و شادیآفرین نیاز داشتند.
انتخاب فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در آخرین فستیوال اسکار را میتوان از جمله همین خبرهای خوش، امیدوارکننده و شادیآفرین دانست. فرهادی بار دیگر توانست با تکیه بر توان و قدرت کمنظیرش در فیلمسازی و استفاده از تمامی ظرفیتهای موجود در سینمای ایران، موجی از شعف را در جامعه پدید آورد.
اینبار اما موفقیت فرهادی محدود به سینما و یک فستیوال هنری ـ هرچند بزرگ ـ نبود. او با نرفتن به جشن اسکار، انتخاب نمایندگانی ایرانیتبار جهت دریافت تندیس و تنظیم بیانیهای کارآمد، معقول و منطقی به عرصهای تازه در دیپلماسی عمومی و فرهنگی ورود کرد.
دومین اسکار فرهادی رنگ و بویی فراتر و وسیعتر از یک جایزه سینمایی مهم دارد. این اسکار به همگان ثابت کرد توان و قدرت فرهنگ و هنر میتواند در بسیاری مواقع بر اراده سیاستمداران غلبه کرده و مسیری تازه را فراروی جامعه جهانی قرار دهد.
پیام کوتاه فرهادی که انوشه انصاری آن را قرائت کرد، بیش از آنکه در حوزه سینما قابل تعریف باشد، مختصاتی دیپلماتیک و جهانی داشت. رسمی که در میان سینماگران و اصحاب هنر چندان معمول و مرسوم نیست. چه اینکه این گروه در غالب موارد حرفشان را از طریق آثار و آفریدههای هنری خود بیان میکنند. فرهادی اما علاوه بر خلق اثری مانا و اثرگذار، در قامت یک سیاستمدار کارآزموده ظاهر شده و بیانیهای رسا در مخالفت با جنگ، مرزبندیهای قراردادی و سیاستبازیهای جنگطلبانه نوشت.
فارغ از وجوه بینالمللی و عمومی حرف فرهادی در مراسم اسکار، شالوده این بیانیه از ظرفیتهایی برخوردار است که میتواند مورد توجه بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی در داخل کشور هم قرار گیرد. از قضا شاید بتوان ابعادی از آن را در موضوع کاهش پیامدهای حادثه پلاسکو به کار بست. در جایی از نوشته او آمده است «تقسیم دنیا به الگوی ما و دشمنان ما ترسناک و یک توجیه فریبکارانه برای خشونت و جنگ است.» حال پرسش اینجاست که آیا این تقسیمبندی «ما» و «دشمنان ما» تنها در جامعه جهانی معنادار میشود؟ مگر نه این است که شهردار تهران در توضیح نقص عملکردی مجموعه متبوع خود بارها منتقدان و مطالبگران اجتماعی را به سیاسیکاری و دشمنی با خود و نهاد شهرداری متهم کرد؟ مگر نه این است که هر انتقادی را با دشمنی یکسان فرض کرده و اجازه هیچ انتقادی را نمیدهد؟ و مگر این نیست که از همه امکانات رسانهای خود برای تغییر ذائقه جامعه و انحراف افکار عمومی از مطالبات پلاسکو استفاده میکند؟
پرسشهایی از این دست طی 40 روز گذشته فراوان مطرح شدهاند. پرسشهایی که هرگز پاسخ روشن و شفافی به آنها داده نشده است. به نظر میرسد فرهادی در بیانیه خود راهبردی تازه را فراروی فعالان در عرصه سیاست و مدیریت کشور گشوده است و موضوع فاجعه پلاسکو میتواند تمرینی برای تحقق اهداف این راهبرد تازه باشد. شاید لازم باشد تا مدیران شهری تهران شهروندان خود را فارغ از دوقطبی «ما» و «دشمنان ما» بنگرند و توجه داشته باشند که میتوانند «دوربینشان را برای ثبت خصوصیات مشترک بشری و شکستن کلیشهها» به کار اندازند.
پیام روشن فرهادی به اسکار و پیروزی دیپلماسی عمومی و فرهنگی او بر سیاستهای نژادپرستانه رئیس جمهوری تازه آمریکا، که به طور قطع مایه سربلندی و مباهات هر ایرانی است، میتواند وجوه درسآموز و عبرتآفرینی برای سیاستورزان عرصه داخلی هم داشته باشد. چه اینکه میشود حتی برای یکبار حل و فصل بحرانهای کشور را در بستری غیر از سیاسیکاریهای مرسوم و معمول به بحث و تحلیل نشست و از هزینه سربار اجتماعی و روانی بر جامعه کاست.∎