به گزارش شهدای ایران،آزاده جانباز سردار سید علیاکبر مصطفوی از شاخصترین ارتشیهای انقلابی بود که سال ۱۳۹۸ پس از تحمل سالها درد و رنج ناشی از مجروحیتهای مختلف و همین طور ۱۰ سالی که در اردوگاههای رژیم بعث عراق گذرانده بود، به دوستان شهیدش پیوست. مصطفوی عضو نیروهای گارد شاهنشاهی بود، اما از همان زمان با افسران انقلابی در ارتش ارتباط گرفت و همین امر باعث شد به رغم حضور در کاخ پهلوی به عنوان یکی از محافظان شاه، همزمان فعالیتهای انقلابی نیز انجام دهد. مصطفوی بعد از انقلاب به سپاه مأمور شد و به آموزش پاسدارهای جوان پرداخت. سپس در سپاه ماند و به کردستان آشوب زده رفت. او دو روز پس از شروع جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و پس از آزادی تا زمان بازنشستگی، رخت پاسداری به تن داشت. در ایام الله دهه فجر گفتوگویی با امیر غلامحسین دربندی از همرزمان مرحوم مصطفوی انجام دادیم که ماحصلش را پیشرو دارید.
صدای انقلاب در نیاوران
یکی از جالبترین و در عین حال عجیبترین خاطراتی که مربوط به دوران فعالیتهای انقلابی مرحوم مصطفوی میشود، ماجرای پخش سرود «خمینیای امام» از سوی وی در کاخ نیاوران است. امیر غلامحسین دربندی از همرزمان مرحوم مصطفوی که از راویان دفاع مقدس نیز است، در این خصوص میگوید: «یک نکته خیلی خاص در زندگی مرحوم سردار سید علیاکبر مصطفوی وجود دارد و آن هم اجرای سرود «خمینیای امام» از سوی ایشان در کاخ نیاوران است. در واقع او با این اقدام صدای انقلاب را در کاخ شاه منتشر کرد. خود مرحوم مصطفوی تعریف میکرد: «سرود خمینیای امام تازه منتشر شده بود. آن زمان هنوز شاه از ایران نرفته بود و خانوادهاش نیز در ایران حضور داشت. من در آن مقطع مسئول حفاظت از کاخ همسر شاه (فرح دیبا) بودم. تقریباً حول و حوش دی ۱۳۵۷ میشد. شاه اواخر همان ماه (۲۶ دی) ایران را برای همیشه ترک کرد. خلاصه در یک ضبط صوتی نوار کاست گذاشتم و از قبل هم سرود خمینیای امام را به صورت تکرار ضبط کرده بودم. شبی که قرار بود این سرود را پخش کنم، افسر نگهبان کاخ نیاوران و مسئول حفاظت از کاخ فرح بودم. ضبط را با یک طناب از یک درخت آویزان کردم و دکمه روشن آن را زدم. ناگهان در تاریکی نیمهشب، صدای بلند خمینیای امام، خمینیای امام!... پخش شد.»
مرحوم مصطفوی آن زمان افسر گارد بود و اگر دستگیر میشد، معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند، اما او مصداقی از یک ارتشی مؤمن و انقلابی بود که دست از جان شسته و خودش را آماده هر خطری کرده بود. واقعاً شجاعت میخواهد یک نفر بخواهد سرودی مربوط به حضرت امام را در زمانی پخش کند که رژیم شاه صدها نفر از مردم را به خاطر تظاهرات به شهادت رسانده بود، اما بچههای انقلاب چه در ارتش و چه در خیابانها و بین مردم، از جان خود گذشته بودند تا هر طور شده ظلم و ستم را از میان بردارند.»
امان الله و توکل
امیر دربندی در باره انگیزههای مرحوم مصطفوی برای پخش سرود خمینیای امام در کاخ شاه میگوید: «مرحوم مصطفوی به اهمیت ماندگاری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس واقف بود و خودش هم سعی میکرد در ثبت و ضبط این خاطرات کمک کند. ایشان در یکی از مصاحبههایی که با رسانهها داشت، در مورد انگیزههای اقدام انقلابیاش در کاخ شاه گفته بود: «من و شهید امان الله حاجیان و مرحوم مهدی توکل در اجرای سرود خمینیای امام در کاخ نیاوران با هم مشارکت داشتیم. این دو نفر دوستان سالهای دور من بودند و به هم اعتماد داشتیم. قصد ما هم این بود که روحیه ایادی رژیم را تضعیف کنیم و به آنها بفهمانیم که حتی در کاخهای خودشان هم در امان نیستند و انقلابیها تا اینجا آمدهاند. واقعاً هم وقتی شاه و خانوادهاش متوجه شدند که سرودی مرتبط با حضرت امام در محوطه کاخ پخش شده است، خیلی چیزها دستگیرشان شد. شاه همان اواخر دی ماه از ایران رفت، چون دیگر متوجه شده بود در بدنه ارتش کسی او را نمیخواهد و خواهی نخواهی انقلاب به پیروزی میرسد. دوستانم امانالله حاجیان و مهدی توکل بعدها از دنیا رفتند. امان الله سال ۵۸ در منطقه عملیاتی کردستان در منطقه سردشت همراه تعدادی از رزمندگان سپاه به شهادت رسید. مهدی توکل هم سال ۱۳۸۶ مرحوم شد.»
محافظت از حضرت امام
امیر دربندی همچنین میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب نیاز بود تا جوانها خصوصاً پاسدارهای جوان که تجربه لازم را نداشتند، آموزشهای نظامی را پشت سربگذارند، بنابراین از ارتش تعدادی از افسران نخبه و به قول معروف کارکشته مأمور شدند به سپاه بروند و پاسدارها و داوطلبان مردمی را آموزش بدهند. مرحوم مصطفوی یکی از همین افسرهای زبده بود. ایشان نیروی گارد بود و آموزشهای مختلف را پشت سرگذاشته بود. به هرحال رفته و در سپاه مشغول کار شده بود. همچنین ایشان با گروه شهید محمد منتظری که در ادغام با دیگر گروههای انقلابی، سپاه را پایه گذاری کردند، مرتبط شده بود و ۲۷ بهمن ۵۷ اولین حکم خودش را از دست شهید منتظری گرفته و به عنوان مأمور محافظ اقامتگاه امام خمینی (ره) مشغول شده بود.
خود مرحوم مصطفوی میگفت یکی از دلایل انتخاب شدنش به عنوان محافظ اقامتگاه حضرت امام، آشنایی و ارتباطی بود که با چهرههای انقلابی مثل شهید منتظری داشت. ایشان میگفت: «بعد از پیروزی انقلاب با شهید منتظری کار میکردم. چون قبلاً نیروی گارد بودم و در بعضی از کاخهای شاه هم به عنوان محافظ حضور داشتم، بچهها تصمیم گرفتند از من و تعداد دیگری از دوستانی که تجربه حفاظت از شخصیتها را داشتند برای محافظت از حضرت امام استفاده کنند. به این ترتیب من از طرف شهید منتظری اولین حکم خودم را تنها پنج روز بعد از پیروزی انقلاب گرفتم و محافظ امام شدم.»
مصطفوی ۶۰ نفر از افسران زبده ارتش را انتخاب کرده بود و همگی به پاسدارهای جوان آموزش میدادند. بعد هم که قضیه کردستان جدی شد، ایشان آنجا رفت و ماهها در خطه کردستان علیه ضد انقلاب جنگید.»
سوره نصر در مریوان
نام مرحوم مصطفوی و رشادتهایی که در خطه کردستان انجام داده بود، در برخی کتابهای منتشر شده درباره جنگ در کردستان آمده است. امیر دربندی میگوید: «کردستان محیطی کوهستانی دارد. جنگ آنجا لاجرم به نبردهای چریکی و پارتیزانی سوق داده میشود. مرحوم مصطفوی هم از نیروهای نخبه ارتش بود و از تواناییهایش در این خطه استفاده میکرد. در یک مورد ایشان همراه تعدادی از رزمندگان مأمور میشوند تا شهر مریوان را از لوث وجود گروهکها و ضد انقلاب پاک کنند. بعد از آزادی این شهر اولین کسی که وارد مریوان شد، خود مرحوم مصطفوی بود. ایشان هنگام ورود به شهر روی یک نفربر ایستاده بود تا اگر دشمن بخواهد تیراندازی کند، اول او را بزند و همرزمانش در امان بمانند. در همین حین با صدای بلند سوره نصر را قرائت میکند. پشت سرش هم یگان رزمندهها وارد مریوان میشوند و این شهر به دست نیروهای انقلاب میافتد.
ایشان در بیان خاطرات دوران حضور در کردستان گفته بود بعد از مریوان قضیه پاوه پیش آمد و عازم این شهر شدیم. البته زمانی که فرمان تاریخی امام (ره) برای آزادسازی پاوه منتشر شد، من که در روانسر بودم به همراه گروهی از رزمندههای ارتش با سلاحهای سنگین ستونی تشکیل دادیم و به سمت پاوه رفتیم. همزمان با اجرای دقیق آتش توپ و خمپاره و تیربارهای سنگین، دشمن را متواری کرده و با کمک هوانیروز، دشمن را از پاوه فراری دادیم. قضیه پاوه مرداد سال ۵۸ بود. تا آبان ماه همین سال، اغلب نقاط کردستان از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد.»
اسارت دو روز بعد از جنگ
همرزم مرحوم سید علیاکبر مصطفوی میگوید: «آقای مصطفوی به محض اینکه میشنود دشمن بعثی به مرزهای ما حمله کرده است، به جبهه قصر شیرین میرود. گویا ستون پنجم خیانت میکنند و بر اثر خیانت همین عناصر نفوذی، روز دوم مهر ۵۹ به اسارت دشمن درمیآید. تا مرداد ۶۹ که اسرا مبادله شدند، ایشان نزدیک ۱۰ سال را در اردوگاههای دشمن سپری میکند. بعد از آزادی هم یکی از کارهای ارزشمندی که انجام داد، ارتباط مؤثر با رسانهها و نقل خاطرات دوران انقلاب و جنگ و اسارت بود. ضمناً با کاروانهای راهیان نور همراه میشد و آنجا هم روایتگری میکرد. مصطفوی هم انقلابی بود، هم مرد میدان بود و هم کار فرهنگی میکرد و در یک کلام یک رزمنده مکتبی بود که تا پایان عمر دست از جهاد و مجاهدت برنداشت. در پرونده جهادی ایشان همه جور افتخاراتی را میبینیم. از مجروحیت گرفته که حدود ۷۰ درصد جانبازی داشت تا آزادگی که ۱۰ سال اسیر اردوگاههای دشمن بود و انقلابیگری و... سردار سید علی اکبر مصطفوی در فروردین ۹۸ به دوستان شهیدش پیوست و نامش در تاریخ مجاهدتهای انقلاب به ثبت رسید.»
منبع: روزنامه جوان
∎