شناسهٔ خبر: 70367632 - سرویس سیاسی
منبع: عصر ایران | لینک خبر

دبیر شورای عالی امنیت ملی : برخی با نیت مخرب سؤال می کنند وعده‌ صادق 3 چه شد؟ الان می‌زنی یا فردا می‌زنی؟ بعد بزرگان ما را متهم می کنند ترسو هستند

ایران تلاش کرد میان دولت سوریه و معارضین وساطت کند/ ایران هیچ گاه بنای مقابله با معارضین (مخالفان) را در سوریه نداشتیم.

صاحب‌خبر -
دبیر شورای عالی امنیت ملی درباره حوادث سوریه گفت: فکر نمی‌کردند فروپاشی‌ در ارتش سوریه وجود داشته باشد ... ایران قرار نبود به جای ارتش سوریه بجنگد ... ما اصلاً سوریه نبودیم که بخواهیم رها کنیم ... از هزینه‌ای که در سوریه کردیم هیچ پشیمان نیستیم ... برخی هم با نیت مخرب و بعضی هم با اهداف خاص سؤالاتی مطرح میکنند که مثلاً وعده‌ی صادق سه چه شد  الان می‌زنی یا فردا می‌زنی! 

 یکی از بازی‌های جنگ روانی دشمن این است که فشار بگذارند: «آقا اگر نمی‌زنید، حتماً ترسیده‌اید»! بعد، عدّه‌ای از خود ما شروع کنند بزرگان ما در داخل کشور را متّهم کنند به اینکه ترسو هستند!
 
علی اکبر احمدیان دبیر شورای عالی امنیت ملی در گفتگو با وب سایت دفتر رهبری khamenei.ir به نکاتی درباره ارتباط ایران و سوریه پرداخت.
بخش های مهم این مصاحبه به این شرح است:

-  دولت سوریه را ما بالا نیاوردیم؛ دولت خاندان اسد قبل از ما بود، محکم هم بود و به دلیل وجه اشتراک بزرگ و ستودنی در سازش‌ناپذیری با رژیم صهیونیستی و مقاومت در برابر آمریکا و اسرائیل، یک تعاملاتی با هم داشتیم و حمایت متقابل داشتیم.

- نکته‌ی مهم که ما رعایت می‌کنیم، نظریّه‌ی رهبر معظّم انقلاب مبنی بر «آرمان‌گرایی واقع‌بینانه» است. ایشان در برابر دوگانه‌ی رایج «آرمان‌گرایی» یا «واقع‌بینی»، این نظریّه را مطرح فرمودند و تأکید کردند که آرمان‌گرایی بدون واقع‌بینی توهّم است و واقع‌بینی بدون آرمان هم روزمرّگی است.

- حضور جمهوری اسلامی ایران در هر جایی، حتّی آنجا که این حضور منشأ آرمانی داشته است، تابع یک اصولی بوده است. استثنائاً ممکن است یک جایی خطایی هم شده باشد، امّا مبنا همواره این اصولی بوده که ذکر می‌کنم: اصل اوّل دفاع قاطعانه از کشور، مردم و منافع ملّی، در برابر بیگانه است. اصل مهمّ دیگر اینکه آغازگر تهاجم به هیچ کس نبوده است. رهبر معظّم انقلاب واقعاً به این اصل مقیّد بوده‌اند. خیلی اوقات، دیگران موردی را تا پای تصمیم آورده‌اند امّا وقتی به سطح رهبری رسیده است، ایشان مانع شده‌اند و کم‌کم به سایر مسئولان هم این را آموخته‌اند.

اصل سوّم عدم دخالت در امور سایر کشورها است. انقلاب اسلامی با همه‌ی شعارهای آرمان‌گرایانه‌ و بعضاً دارای جنبه‌ی جهان‌وطنی‌ای که دارد، امّا در هیچ کشوری به واسطه‌ی آن آرمان‌ها یا حتّی به خاطر منافع ملّی دخالت نکرده است ــ که این مصداق همان واقع‌بینی است ــ مگر با سه شرط:
اوّل اینکه باید دولت رسمی آنجا رسماً درخواست کرده باشد. هم در سوریه، هم در عراق، ما برای حضور، درخواست رسمی دولت وقت این دو کشور را داشتیم. به عنوان نمونه، اگر یادتان باشد، در ماجرای ترور و شهادت شهید سلیمانی، نخست‌وزیر عراق گفت که ایشان را من به عراق دعوت کرده بودم. در زمان حضور ما در مقابله با فتنه داعش، آقای مالکی (نخست‌وزیر وقت این کشور) از ما برای مقابله با داعش درخواست کرد. بنابراین، درخواست رسمی حتماً از لوازم بوده است.
دوّم، عدم تقابل با مردم است. هر کسی ما را دعوت کند که امروز برویم آنجا مثلاً به نفع او با مردمِ آنجا درگیر بشویم، حتماً چنین کاری نخواهیم کرد و این از اصولی است که به آن دقّت می‌شود.

سوّم، وجود منافع یا آرمان قطعی است. در آنجا، ما یا باید یک منافع ملّی قطعی داشته باشیم یا یک آرمان قاطع؛ مثلاً «دفاع از مظلوم» که از آرمان‌ها و اصول ما است. اگر یک ملّتی مورد ظلم قرار بگیرد و در کنارش دو شرط دیگری که عرض کردم وجود داشته باشد، دلیلی ندارد ما ورود نکنیم، چون تکلیف دینی و انسانی بر گردن ما می‌آید. البتّه یک وقت دفاع از مظلوم ممکن نیست، که در این صورت کاری نمی‌توانیم بکنیم و تنها با زبانمان برائت می‌جوییم؛ امّا یک وقت شرایط فراهم است و مردم مورد ظلم قرار گرفته‌اند و دولتش هم کمک می‌خواهد در اینجا دلیلی وجود ندارد که ما کمک نکنیم، آن‌هم با رعایت اصل کمک، نه جایگزینی؛ یعنی باید خود آن ملّت مبارزه کند و در میدان باشد تا ما هم به آن‌ها کمک کنیم.
 
- نظام حکمرانی در سوریه مثل بقیّه‌ی نظام‌های عربی منطقه بود.

وجه مثبت و متمایز خاندان اسد این بود که از مسئله‌ی مقاومت در برابر اسرائیل و دفاع از حقوق مردم فلسطین کوتاه نیامدند. اگر اندکی کوتاه آمده بودند، با هیچ کدام از این حوادث مواجه نمی‌شدند و لذا همه‌ی آنچه اتّفاق افتاد تاوان آن مقاومت بود.
 
- نظام حکمرانی در سوریه  ضمن ضدّصهیونیستی بودن، رفتارهای ناپسندیده‌ای در بخشی از سیستم موجود در دولت سوریه با مردم آن کشور به چشم می‌خورد و این‌ها یک شکافی را بین دولت و بخشی از مردم سوریه به وجود آورده بود. بخشی از مردم، واقعاً نظام را می‌خواستند، امّا بخش‌هایی هم نه؛ نظراتی داشتند، مخالفت‌هایی داشتند که این‌هم باز از دوره‌ی حضور جمهوری اسلامی ایران شروع نشده. از طرفی، بین دولت حافظ‌اسد با بعضی جریانات فکری موجود در جهان اسلام، از جمله اخوان‌المسلمین، یک چالش بسیار قدیمی وجود داشت و مجادلاتی با هم داشتند. جمهوری اسلامی ایران از ابتدا، از زمان حافظ‌اسد، مرتّباً توصیه و تلاشش این بود که آنجا را به سمت همگرایی اجتماعی و مردمی هدایت کند. دلیلش هم این بود که اعتقاد به اینکه مردم یک کشور تعیین‌کننده‌اند، در جمهوری اسلامی همواره وجود داشته.

بعداً یک پدیده‌ی سوّمی آنجا پیش آمد و آن ظهور داعش بود؛ فتنه‌ی داعش. ما باید رفتار جمهوری اسلامی ایران در دوره‌ی داعش را با دوره‌ی قبل از آن، کلّاً از هم تفکیک کنیم. بله، ما با داعش قاطعانه وارد جنگ شدیم، همان‌طور که در سوریه و عراق با داعش جنگیدیم.

جریان داعش که پیدا شد، دیگر جای تأمّل نبود. البتّه بعضی از همان معارضین دولت سوریه به ظهور یک چنین جریانی به نوعی کمک کردند یا بعداً با پیوستن به آن، این جریان را تقویت کردند که ما با آن‌ها هم بالاجبار درگیر شدیم.
 
در این داستان البته ما از اوّل، مرز بین داعش و معارضین را تفکیک کردیم. الحمدللّه داعش با عملیّات‌های پی‌درپی و متربه‌متر، هم در عراق و هم در سوریه برچیده شد؛ امّا در مورد سایر معارضین ــ که در قضایای حلب، در دمشق، در غوطه‌ی شرقی و غربی، در درعا و سویدا در جنوب، عمدتاً همین گروه‌های معارض بودند ــ جمهوری اسلامی ایران سعی کرد که بین دولت و آن‌ها وساطت کند. البتّه اگر جایی به ما حمله می‌شد، از خودمان دفاع می‌کردیم.

در همین جاهایی که برای مقابله با داعش حضور داشتیم، مثلاً ما آن موقع فرودگاه حلب یا مسیرهایی مثل اتوبان حلب ـ دمشق را نیاز داشتیم، آنجا خطّ دفاعی داشتیم، اگر کسی به ما حمله می‌کرد، بالاجبار باید دفاع می‌کردیم یا حتّی گاهی کمی آن‌ها را عقب می‌راندیم. امّا اینکه بنای ما این باشد که این‌ها را مثل داعش ریشه‌کن کنیم، هیچ‌گاه چنین نبود. حتّی وقتی در محاصره بودند و قرار شد تخلیه شوند، امنیّت آن‌ها را تأمین کردیم که از این نقاط مختلف به ادلب منتقل شوند. در حلب، بعضی از دوستان ما جان خودشان را گذاشتند که خانواده‌ی همین معارضین را که در بخشی از حلب بودند، منتقل کنند به همین منطقه‌ی ادلب. بعد هم در همه‌ی توافقات سیاسی، ما از این موضوع حمایت کردیم که این‌ها یک جایی داشته باشند برای خودشان، مستقر بشوند، آنجا منطقه‌ی رفع تنش باشد و کسی با آن‌ها برخورد نکند.

با پایان یافتن قضیه داعش، منطقه به ارتش سوریه سپرده شد و دیگر حضور کامل ما موضوعیّت نداشت. البتّه، دولت بشّار‌اسد هم به خاطر حضور ایرانی‌ها تحت فشار شدیدی قرار داشت؛ هم از جانب عرب‌ها، هم اسرائیل، هم آمریکا. شانتاژ می‌کردند که ایران سوریه را فتح کرده است و مانند این حرف‌ها! خب نتیجه این شد که تقریباً عمده‌ی قوای ما از آنجا برگشت و فقط آن بخشی باقی ماند که برای مقاومت نیاز بود یا برای کمک‌هایی که به ارتش سوریه یا دولت سوریه می‌شد.
 
- ( در پاسخ به سوال تحلیل‌هایی هست که گروه‌های مختلفی که در شمال غرب سوریه بودند، قبل از هجوم اخیر، تحرّکاتی داشتند. آیا ایران اطّلاعاتی از این تحرّکات به سوریه نداده بود؟ ):  هر کدام از این گروه‌ها خاستگاه‌های مختلفی دارند، نظرات مختلفی هم نسبت به ترکیه، سوریه، ایران، شیعه و اسرائیل دارند؛ پس مواضع مختلفی دارند. از این نظر، یک جمعِ به‌هم‌ریخته‌ای‌ هستند امّا با هم در حال توافق بودند که چنین اقدامی را انجام بدهند. این تحرّکات به دولت سوریه مکرّر گفته شد، خود آن‌ها هم توان اطّلاعاتی بدی نداشتند، آن‌ها هم می‌دانستند. امّا اینجا دو نکته وجود داشت. اوّل اینکه دولتمردان و ارتش سوریه باور نداشتند این‌ها بتوانند یک حرکت عمده‌ای را انجام بدهند. دوّم اینکه به ارتششان و دستگاه امنیّتی‌شان متّکی بودند؛ فکر می‌کردند این‌ها اگر تحرّکی هم بکنند، اوضاع یک کمی بالا‌وپایین می‌شود، امّا نهایتاً آن را سد می‌کنند؛ لذا خطر این‌ها هیچ‌گاه از سوی دولت سوریه به طور جدّی ادراک نشد. البته فکر هم نمی‌کردند چنین ظرفیّت فروپاشی‌ای در ارتش سوریه وجود داشته باشد!

در نهایت، عملیّات این‌ها آغاز شد و باز هم مرتّباً به ارتش سوریه گفته شد که در اینجاها می‌توانی بِایستی و راهشان را سد کنی ــ چون ما معتقد بودیم حتّی اگر بخواهد با این‌ها گفت‌وگو هم بکند، بالاخره باید یک موضعی را تثبیت کند ــ امّا اراده‌ی جنگ و میل به مقاومت در ارتش سوریه وجود نداشت؛ لذا مناطق سوریه یکی‌یکی سقوط کرد و نهایتاً رسید به دمشق. گفت‌وگوهایی را هم در این مدّت با بشّار‌اسد و با ارتشی‌هایشان داشتیم، مشاوره‌هایی به آن‌ها دادیم و باز هم تلاش کردیم که روند سیاسی فعّال شود. سفر ترکیه‌ی آقای عراقچی برای همین بود، سفر دوحه برای همین بود، موفّقیّت‌هایی هم داشت. «بیانیّه‌ی هشت کشور» به نظرم بیانیّه‌ی خوبی بود که بالاخره پنج کشور عرب منطقه هم به آن پیوستند و اظهار نگرانی کردند، درخواست حلّ سیاسی کردند، امّا سرعت فروپاشی به این تلاش هم فرصت نداد.

- ایران هیچ‌گاه قرار نبود که به جای ارتش سوریه بجنگد، آن‌هم در برابر جریانی که تهدید قاطعی برای جمهوری اسلامی نیست. اگر توان آماده‌ای وجود داشت یا فرصت و امکان انتقال نیرو و تجهیزات بود و فروپاشی به‌سرعت اتّفاق نمی‌افتاد، به شرطی که مردم و ارتش سوریه می‌ایستادند، حتماً ما هم می‌ایستادیم؛ ضمن اینکه دولت سوریه تا روزهای آخر اصلاً چنین درخواستی از ما نکرد.

نکته‌ی مهمّ دیگر این است که ما بعد از اتمام حکومت داعش، با تمایل دولت سوریه قوای خود را تخلیه کرده بودیم و در منطقه حضور عملیّاتی نداشتیم که تصمیم بگیریم همراهی بکنیم یا نه. امکان تقویت سریع نیز وجود نداشت، مگر آنکه ارتش سوریه مقاومت می‌کرد. بنابراین، در مورد اینکه میگویند ایران عرصه را رها کرد، ما اصلاً آنجا نبودیم که بخواهیم رها کنیم.

- ما از هزینه‌ای که (در سوریه) کردیم هیچ پشیمان نیستیم. این حرف را به شکل تبلیغاتی عرض نمی‌کنم؛ پشیمان نیستیم، زیرا حضور و هزینه‌ی ما برای امنیّت خودمان بود و دستاوردهای مورد انتظار هم به دست آمد. اگر داعش در سوریه و عراق تمام نشده بود، امروز ما باید با ده‌ها برابر هزینه در داخل کشور با داعش می‌جنگیدیم. فکر نمی‌کنم کسی باشد که این را باور نداشته باشد که اگر دولت داعش در عراق و سوریه مستقر شده بود، ما مجبور بودیم امروز در مرز و داخل کشور و لبه‌های مرز عراق با او بجنگیم. خود آن‌ها رسماً این را می‌گفتند که هدف ما ایران است! خب این هدف که نابودی داعش بود محقّق شد و دستاورد بزرگی بود که نقشه و طرح آمریکایی‌ها را کلّاً بر باد داد و سرمایه‌گذاری چندساله‌شان را بی‌نتیجه گذاشت. دوستان شاید جزئیّات را ندانند. آن‌ها واقعاً یک ارتش درست کردند! به قول خودشان، در برابر انقلاب اسلامی دولت‌سازی کردند، جامعه‌سازی کردند و فکر می‌کردند موضوع را تمام کرده‌اند. با اقدام جمهوری اسلامی ایران، این نقشه جمع شد و همین یک دستاورد برای هزینه‌ی آن حضور کافی است.

ضمن اینکه ما بالاخره توانستیم فلسطین و حزب‌اللّه را تقویت کنیم و دست آن‌ها را عمیقاً پُر کنیم، به نحوی که دیگر به ما وابسته نباشند. امروز حزب‌اللّه یک گروه کاملاً مستقل و متّکی به خود است. در مورد غزّه، شما می‌بینید که در داخل تونل، مثلاً دارند راکت و موشک برای خودشان تولید می‌کنند. حتماً حزب‌اللّه که سرزمین وسیع‌تری دارد، از این جهت قدرت بیشتری دارد و مجهّزتر شده است. حزب‌اللّه قدرت سیاسی پیدا کرد، قدرت فرهنگی پیدا کرد. می‌بینید که امروز با همه‌ی این تخریب‌ها، چه استقبالی از حزب‌اللّه در داخل لبنان می‌شود! مردمی که ضربات سنگین به زندگی‌شان خورده است، همه با پرچم حزب‌اللّه برمی‌گردند. این‌ها برکات و عمق راهبردی و فرهنگی انقلاب اسلامی است. حزب‌اللّه این‌چنین وضعی در لبنان دارد. کسی نمیتواند حماس و جهاد و حزب‌اللّه را حذف کند، کسی نمیتواند انصاراللّه را حذف کند. این‌ها به متن مردم تبدیل شده‌اند؛ مردمی که مجهّز و بالغ شده‌اند و صاحب دانش و فنّاوری برای ساخت تجهیزات مورد نیاز برای دفاع از خود هستند.

( سوال: با شرایط فعلی، به نظر می‌رسد که حمایت از مقاومت سخت‌تر می‌شود؛ این‌طور نیست؟ ) بله، سخت‌تر می‌شود. البتّه در خیلی از مقاطع، کار ما سخت‌تر شده، در بعضی مقاطع هم راحت‌تر شده؛ این مسئله طبیعی است، از اوّل تا حالا هم همین‌طور بوده است. امّا نکته‌ی اوّل این است که حزب‌اللّه، حماس و جهاد، امروز به پشتیبانی مستقیم و فیزیکی ما خیلی وابسته نیستند. ببینید! مگر ما در طول این مدّت، با حماس در غزّه ارتباط مستقیم داشتیم؟ هیچ‌گاه نداشتیم، همیشه هم حاجزهای اسرائیلی و هم‌پیمانان وی داشتند اوضاع را کنترل می‌کردند. مگر ما الان با یمن ارتباط ارضی مستقیم داریم؟ مسیر دریایی‌اش هم که محاصره است. امّا خود مردم یمن هر روز یک چیزی رو می‌کنند و موشک‌هایی با برد هزار کیلومتر می‌سازند! این واقعاً از عجایب است. خود ما یک دوره‌ی طولانی را طی کردیم و مدّت‌ها طول کشید تا موشک‌ساز شدیم، امّا یمنی‌ها ظرف مدّت کوتاهی به اینجا رسیدند که این‌هم از برکات و افتخارات انقلاب اسلامی است.

سوریه قبل از ما چند سال با شوروی سابق متّحد بود؟ دوره‌ی طولانی‌ای بود، امّا حتّی فنّاوری ساخت یک قطعه‌ی تانک را هم به او نداده بودند تا خودش بتواند بسازد! امّا به برکت ارتباط با انقلاب اسلامی، موشک‌ساز شد. به‌هر‌حال، مقاومت برای ادامه‌ی حیاتش به ما وابسته نیست. ضمن اینکه ارتباط ایران با مقاومت و حزب‌اللّه هم هیچ وقت قطع نخواهد شد.

- برخی هم با نیت مخرب و بعضی هم با اهداف خاص سؤالاتی مطرح میکنند که مثلاً وعده‌ی صادق سه چه شد، الان می‌زنی یا فردا می‌زنی! خب مسئله روشن است؛ این موضوع، منطق نظامی دارد؛ هر وقت که لازم و مناسب باشد می‌زنیم، هر وقت که دشمن بیشتر دردش بیاید می‌زنیم، هر وقت که به منافع ملّی ما کمک کند می‌زنیم. با احساسات که نمی‌شود و نباید عملیّات کرد. در فاصله‌ی بین وعده‌ی صادق یک و دو، ضعف‌های ضربه‌ی اوّلمان تجزیه و تحلیل شد؛ یک تجزیه و تحلیلی هم از ظرفیّت‌های دشمن شد که در نتیجه، دفعه‌ی دوّم بهتر شد. این‌ها تابع عقل و تدبیر و منطق و همان واقع‌بینی‌ای است که به آن اشاره شد.

- یکی از بازی‌های جنگ روانی دشمن این است که فشار بگذارند: «آقا اگر نمی‌زنید، حتماً ترسیده‌اید»! بعد، عدّه‌ای از خود ما شروع کنند بزرگان ما در داخل کشور را ــ کسانی را که دیروز در میدان شهادت بودند، امروز هم هر روز در معرض شهادت هستند و پشت‌سر‌هم دارند شهید می‌شوند ــ متّهم کنند به اینکه ترسو هستند!

این مطالبه‌گری نیست؛ این افتادن ناخواسته در بازی عملیّات روانی دشمن است، زیرا نتیجه‌اش تحقّق همان خواسته‌ی دشمن، یعنی القاء ضعف و ترس است. ما اگر می‌ترسیدیم، مثل همه‌ی دیگران، در برابر اسرائیل و آمریکا نمی‌ایستادیم و آرمان‌ها و منافع ملّت خودمان را به آن‌ها می‌فروختیم. در هر برهه‌ای، شرایط فرق می‌کند، وضعیّت‌ها فرق می‌کند؛ باید این‌ها را دید و تصمیم گرفت.

بنظرم اولاً ما امروز در میدان عملیّات روانی و رسانه‌ای، به جای پدافند و دفاع، باید در موضع تهاجم باشیم. واقعیات این را میگوید که امروز اگر تجاوزی به ما بشود، حتّی خیلی از آن‌هایی که به‌اصطلاح مخالف نظام هستند و یا زاویه دارند، به میدان می‌آیند و از کشورشان دفاع می‌کنند.