به بهانه پاسداشت بیش از نیم قرن مجاهدت تبلیغی خطیب اخلاق و انقلاب، حجتالاسلام والمسلمین محمدكاظم راشد یزدی سراغ حجتالاسلام سید علی موسوی، نخستین دادستان قضایی یزد رفتیم. كسی كه اكنون بر صندلی بازنشستگی نشسته است و به قول خودش هملباس و همحوزهای حاج آقا راشد یزدی بوده و ایشان را خَش و گَلِ دل توصیف میكند.
اخلاق نیکو، یکی از عنایات خداوندی
صحبتها از این سؤال آغاز میشود كه چرا شخصیت حاج آقا راشد یزدی را همه دوست دارند و ایشان توانسته در میان مردم تأثیرگذار و مبلغ خوبی برای اسلام باشند. حاج آقا سید علی موسوی با آیههای قرآن پاسخ میدهد. آیههایی كه نشان میدهد خداوند از روزی كه انسان را آفریده، از نظر جامعیت علم و دانش، اخلاق، فكر و اندیشه، استعداد و... مثل حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام نیافریده و تا قیامت نخواهد آفرید. عنایت ویژهای كه خداوند به پیامبر(ص) روا داشته اخلاق نیكو و رفتار محبتآمیز و ملایم با مردم است، بهطوریكه خود خداوند به پیامبر(ص) میفرماید اگر با مردم اخلاق خوبی نداشتی، نمیتوانستی مردم را هدایت كنی. با همه علم و امتیازاتی كه پیامبر اسلام(ص) داشت اگر آدم تلخ و تندی بود، كسی دور ایشان نمیرفت. به نظرم یكی از عنایاتی كه خدا به حجتالاسلام راشد یزدی نیز داده اخلاق نیكو است. خوشرفتاری امتیاز بالایی است. بیت شعری از ملکالشعرای بهار وجود دارد كه میگوید اقوام روزگار به اخلاق زندهاند، قومی كه گشت فاقد اخلاق مردنی است.
اگر صدها نفر پای منبرشان باشند، هر 100 نفر كیف میكنند
حجتالاسلام موسوی ادامه میدهد: اگر بخواهم برایتان منبر بروم و از سجایای اخلاقی و شخصیت حاج آقا راشد بگویم صدها صفحه خواهد شد. بهطور خلاصه میتوانم به این موضوع اشاره كنم كه ایشان آینه تمامقد حجتالاسلام والمسلمین سید علی محمد وزیری هستند. حاج آقا وزیری خدای اخلاق، خدای محبت، خدای برخورد عالی و خوب بودند و حاج آقا راشد یزدی پا جای پای آن مرحوم گذاشتند. در بذلهگویی حرف اول را میزنند، عجیب حاضر جواب هستند، مجلسداری بلدند و اگر صدها نفر پای منبرشان باشند هر 100نفر كیف میكنند و پای منبرشان تكان نمیخورند. در تبیین اخلاق در خانواده و نقش زن و شوهر در خانه بهقدری عالی سخنرانی میكنند كه هر خانوادهای فكر میكند حاج آقا راشد، استاد اخلاق است و درس اخلاق را یاد میدهد. تمام حركات، گفتمان و برخوردشان ممتاز است و من را یاد این بیت شعر میاندازد: حسن یوسف، دم عیسی، ید بیضا داری/ آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری.
حاج آقا سید علی موسوی از نخستین دیدارش با حاج آقا راشد یزدی نیز حرف میزند. از دوران سربازی كه آن موقع در سپاه دانش میگذشت: «یادم میآید اولین بار در روستای شمسی از توابع یزد ایشان را دیدم كه كت بلندی داشتند و عمامه میگذاشتند و نماز جماعت میخواندند. با من طوری رفتار كردند انگار سالها در یک خانه زندگی كردهایم و سر یک سفره نشستهایم. با همه چنان برخورد میكنند انگار سالهاست طرف را میشناسند و من با خودم میگفتم اگر كسی از پشت كوه قاف هم بیاید حاج آقا راشد یزدی با او طوری خوشرفتاری میكنند كه انگار او را هم میشناسند» و میخندد.
منبرهایی مسرتبخش، دلپسند و دلپذیر
از شیوه تبلیغ و سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین راشد یزدی سخن به میان میآید و همكار و دوست قدیمی باز هم به اخلاق اشاره میكند و در این باره میگوید: رأس همه سخنرانیهای حاج آقا راشد، اخلاق است، بهخصوص اخلاق در خانواده بین زن و شوهر و فرزندان. مسائل اخلاقی برایشان مهم بوده و هست و یادم است سخنرانی میكردند كه خانه اسمش مسكن است، مسكن جایگاه آرامش است. آرامش یعنی مكانی كه صدای بلند در آن نیاید، اگر صدای بلند در خانه باشد آنجا دیگر خانه نیست از خرابه شام بدتر است. همیشه توصیه ایشان انس و الفت میان اعضای خانواده است. به شهرها و كشورهای مختلفی سفر کرده و مبلغ دین بودند. سخنرانیهایشان فوقالعاده مسرتبخش، دلپسند و دلپذیر بود. یادم میآید پیش از انقلاب در تظاهرات خیابانی و جلسات و سخنرانیها شركت میكردند و دهم فروردین 1357 یعنی 10ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان در مسجد حظیره كه آن زمان شهید صدوقی مراسم چهلم شهدای تبریز را گرفته بودند، ایستادند و سخنرانی خیلی خوبی كردند و خطاب به رژیم طاغوت گفتند شما خودتان را طرفدار ملت میدانید و روحانیت را جدای از ملت میخوانید و وقتی مردم قیام میكنند و حق، آزادی و عدالت را میخواهند خونشان را میریزید. پس از این سخنرانی، حاج آقا راشد را دستگیر و به ایرانشهر تبعید كردند. ایشان پس از پیروزی انقلاب نیز فعالیتهای خود را ادامه دادند و پس از مدتی مشهد را برای اقامت انتخاب و نزدیک به 20سال است آنجا زندگی میكنند.
دنیای غم روی دلم بود، برداشته شد
در ادامه حاج سید علی موسوی در پاسخ به این پرسش كه حاج آقا راشد یزدی اگر حالشان خوب نبود یا مسئلهای داشتند چطور با آن كنار میآمدند یا حالشان را چه چیزی خوب میكرد؛ میگوید:
«به حضرت بقیهالله(عج) متوسل شده و از ایشان كمک میخواستند و اگر موردی بود كه به مردم مربوط میشد و یا كسی گرهی از كار مردم باز میكرد، میگفتند اگر دنیای غم روی دلم بود، برداشته شد. اندازه چهار منبر برایتان حرف زدم» میخندد.
از حاج آقا در پایان میپرسم: «اگر حاج آقا راشد همین الان از در وارد شوند به ایشان چه میگویید؟» پاسخ میدهد: «خوش آمدی که خوش آمد مرا ز آمدنت، هزار جان گرامی فدای هر قدمت، گر از آمدنت خبر همی داشتمی، در هر قدمت سبزه و گل کاشتمی» و سپس میگویم: «و اگر ایشان را در مشهد ملاقات كنید چطور؟» و همحوزهای قدیمی، سخنش را درباره دوست اینطور به پایان میرساند: «میگویم حال هیچ آشنا نمیپرسی؟ یا فقط حال ما نمیپرسی...».
خبرنگار: سمانه ملازینلی