شناسهٔ خبر: 68079707 - سرویس سیاسی
منبع: نامه‌نیوز | لینک خبر

آیا شیخ فضل‌الله نوری آزادی‌خواه مخالف انحراف بود؟ | نظر شیخ درباره آزادی، عدالت و قانون چه بود؟

همزمان با سالگرد انقلاب مشروطه، جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان انقلاب تهران با تصویری از شیخ فضل‌الله نوری منقش شده و در کنار تصویر وی شعاری با این عنوان به نگارش درآمده: «آزادی‌خواه و مخالف انحراف»! در این نوشته به اینکه چرا در سالگرد انقلاب مشروطه تصویر یکی از مخالفان اصلی مشروطیت در میدان اصلی پایتخت به نمایش درآمده، نمی‌پردازیم. تمرکز این نوشته شعاری است که برای وصف شیخ فضل‌الله استفاده شده.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

«ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩی ﺍﯾﻦ «ﺁﺯﺍﺩﯼ» ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪی‌ ﻗﺒﯿﺤﻪ‌ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ. ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ... چرا خواستند اساس مشروطیت را بر مساوات و حریت [آزادی] قرار دهند؟ که هر یک از این دو اصل موذی، خراب نمایند...اما قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی، و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات.»

از بیانیه شیخ فضل‌الله نوری علیه مشروطه

«میرزای نایینی ورقه‌ای با امضای شیخ فضل‌الله را پیش آخوند خراسانی می‌خواند که در آن نوشته شده بود: بر کسانی که داخل مشروطه شده‌اند، باید احکام مرتدّ فطری را جاری کرد. مرحوم آخوند پس از شنیدن این مطلب می‌گوید: من وقتی خبر کشته شدن شیخ فضل‌الله را شنیدم، متأثر شدم؛ ولی اکنون از تأثرم متأثرم!».

آیت‌الله بهجت، کتاب زمزم عرفان، صفحه ۳۳۴

همزمان با سالگرد انقلاب مشروطه، جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان انقلاب تهران با تصویری از شیخ فضل‌الله نوری منقش شده و در کنار تصویر وی شعاری با این عنوان به نگارش درآمده: «آزادی‌خواه و مخالف انحراف»! در این نوشته به اینکه چرا در سالگرد انقلاب مشروطه تصویر یکی از مخالفان اصلی مشروطیت در میدان اصلی پایتخت به نمایش درآمده، نمی‌پردازیم. تمرکز این نوشته شعاری است که برای وصف شیخ فضل‌الله استفاده شده.

 درباره‌ی وصف «مخالف انحراف»، جالب اینجاست که در دوران انقلاب مشروطه دقیقا خلاف چنین صفتی به شیخ فضل‌الله نسبت داده می‌شد؛ آنهم، اکثرا، توسط مراجع تقلید وقت. آزادی‌خواه توصیف کردن شیخ فضل‌الله نیز مانند این است که، برای مثال، آدولف هیتلر را «مدافع حقوق یهودیان» خطاب کنیم. گفتار و عقاید و رفتار شیخ فضل‌الله جملگی بر ضدیت و دشمنی او با آزادی دلالت دارند. قطعا اگر خود شیخ فضل‌الله می‌دانست که پیروانش در آینده آزادی‌خواه خطابش خواهند کرد، پیش از اعدام شدن، از غصه دق می‌کرد. البته این قبیل کارها را بسیار دیده‌ایم.

نسبت شیخ فضل‌الله نوری با آزادی

آرمان آزادی در معنی مدرن آن، که به معنی حق انتخاب و تعیین سرنوشت است، در دوران ناصرالدین شاه و توسط روشنفکرانی همچون آخوندزاده رواج پیدا کرد و طبعا از همان دوران نیز مخالفانی یافت. حاج ملا علی کنی، مجتهد معروف عصر ناصرالدین شاه، نخستین مخالف جدی آزادی بود و در نقد حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار) و در مذمت آزادی در نامه‌ای به شاه نوشت: «کلمه قبیحه‌ی آزادی... به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب؛ و در باطل سراپا نقص است و عیوب. این مسئله برخلاف جمیع احکام رُسُل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است».

شیخ فضل‌الله نوری نیز با رویکردی مشابه، در عصر مشروطه، کمر به دشمنی با اندیشه «آزادی» بست. البته شیخ فضل‌الله از لفظ «کلمه‌ی مشئومه‌ی آزادی» استفاده می‌کرد (مشئوم به معنی بدیُمن و نامبارک است).  وی باورمندان به آزادی را در زمره‌ی «شیاطین» می‌دانست و خطاب به نمایندگان مردم چنین می‌گفت: «یک مشت خس و خاشاک و معدودی بی‌‌پدرهای ناپاک را ملّت غیور نامیده»‌اند. سپس با تمسخر مجلس شورا را مخاطب قرار داده، می‌نویسد این «فرقه ضاله‌ی مضّله از بهارستان (محل استقرار مجلس)، حرّیت (آزادی) و شورویت (مجلس مشورت) برای ما فرستاده‌اند.» به باور این شیخ فایده «آزادی قلم و زبان» آن است که فرقه‌های ملاحده و زنادقه نشر کُفر کنند.»

شیخ فضل‌الله در نوشته‌های خود دلایلی برای مخالفت با آزادی بیان می‌کند که از این جمله اند: آزادی به گناه و زشتی‌ها و کارهای نادرست می‌انجامد؛ آزادی در دین وجود ندارد؛ و نهایتا اینکه آزادی موجب سستی در باورهای مردم می‌شود. وی آزادی را موجب وهن اسلام می‌دانست: «آه از نفهمی مردم، ای عزیز اگر اعطاء حریت نشده بود، آن خبیث در محضر عمومی این همه افکار ضروری نمی‌کرد و از جمله آنکه نمی‌گفت مردم حق خود را بگیرید و آن مرتد نمی‌نوشت که توسل بهر اسم و رسم شرک است... و اگر حریت نبود در مجامع مسلمین آن رباخوار را که قاتل نفس خود و غیر خود می‌گفتند شهید نمی‌خواند و در مجلس از آن کفریات را نمی‌گفتند تعرض به علماء سلف نمی‌کردند و توهینات ظاهر به شعائر اسلام نمی‌کردند.» (به نقل از ترکمان، رسائل، اعلامیه‌ها، مکتوبات، جلد 2، صفحه 64 )

احساس خطر شیخ از گسترش آزادی را در این جملات می‌توان به روشنی دید: «چیزی نگذرد که حریت مطلقه، رواج، منکرات مجاز و مسکرات، مباح و محذرات، مکشوف و شریعت منسوخ.» وی در مورد آزادی مطبوعات نیز می‌نویسد: «حواله به قانون مطبوعات شد و این هم غلط و بدعت است زیرا که مجازات مالی در شرعیات در ارتکاب منهیات نداریم و در آنجا برای این کار مجازات مالی معینی نموده... تمام این مزخرفات و خرافات برای هدم اساس دین است.»  در واقع شیخ فضل‌الله بر آن بود که آزادی بیان با «قانون الهی» منافات دارد و می‌نویسد: «آزادی قلم و زبان، از جهات کثیره، منافی با قانون الهی است».(به نقل از ویژه‌نامه روزنامه‌ی جمهوری اسلامی درباره شیخ فضل‌الله، در تاریخ هشتم خردادماه سال 1359)

شیخ فضل‌الله در سخنرانی‌های خود نیز همین سخنان را می‌گفت و خطاب به هوادارانش چنین فریاد می‌زد: «ای خداپرستان این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطه حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند... می‌خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.»

عدالت و برابری

شیخ فضل‌الله علاوه بر آزادی، با عدالت و برابری نیز -که در آن دوران «اصل مساوات» خوانده می‌شد- مخالف بود. وی درباره این مسئله می‌نویسد: «یکی از موارد آن ضلالت‌نامه (قانون اساسی) این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند... ای بی‌شرف، ای بی‌غیرت ببین صاحب شرع برای اینکه تو منتحل به اسلامی برای تو شرف مقرر فرمود و امتیاز داد تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز می‌کنی و می‌گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم.»

خطابه‌‌های شیخ فضل‌الله نیز مملو از این سخنان بود و وی در سخنرانی‌های خود از پیروانش می‌خواست که اجازه ندهند میان شهروندان مساوات برقرار شود، زیرا «قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق اختلافات» بسیاری دارد و «قانون مملکتی» را نمی‌رسد که این احکام را تغییر دهد. شیخ فضل‌الله خطاب به هموطنان غیرمسلمان خود نیز چنین می‌نوشت: «به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی»!

آیت‌الله سیداحمد مددی، که خود هوادار شیخ فضل‌الله است، کتابی درباره جنبش مشروطه نوشته که «نگاهی به دریا» نام دارد. وی دلیل مخالفت شیخ فضل‌الله با «اصل مساوات» را چنین بیان می‌کند: «پذیرش اصل مساوات، بدین معنا بود که بالاترین مقام های سیاسی و دینی کشور، همگی در برابر قانون با رعایا، برابر خواهند بود. به طور طبیعی، فقهای محافظه‌کاری چون شیخ‌ فضل‌الله نمی‌توانستند آن را بپذیرند. علاوه بر این‌ها، شیخ نوری از منظری فقهی گفت که «مساوات» در اسلام محال است. او، بخصوص به برابری میان «مسلمان» و «غیر مسلمان» اعتراض داشت.»

نوکری شاه و سلطان

آیت‌الله نائینی مدافع حکومت مشروطه بود و آن را دربرابر «دو شعبه‌ی استبداد»، یعنی استبداد سیاسی (سلطان) و استبداد دینی (علمای دین)، قرار می‌داد. اما از نظر شیخ فضل‌الله نوری، حکومت حق سلطان است و سلطان و علمای دین در پناهگاه یکدیگر هستند و سلطان فرد اول ممکلت است. (رساله سئوال و جواب، صفحه 108)

شیخ فضل‌الله رساله‌ای به نام «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» نوشته است که در آن ابتدا علیه مشروطه، آزادی، برابری و دیگر ارزش‌های انسانی دلایل خود را می‌آورد و در پایان آن نیز ضمن دعای به جان محمدعلی شاه از علما می‌خواهد که «وظیفه‌ی نوکری» خود را فراموش نکنند. این عین عبارات شیخ است: «‌‌ای علمای امامیه! به وظیفه نوکری خود رفتار کنید. پادشاها، مَلکا، خسروا! حفظ ناموس شرع و نشر عدالت اسلامی را تکمیل فرما!»

پیوند او با سلطنت و شاه و دربار در آن دوره خوب بود. از کارهای شاه در مخالفت با مشروطه جانبداری می‌کرد و علماء را نیز به پشتیبانی از شاه فرا می‌خواند. برای نمونه در بیانیه شیخ بر تمام علمای شهرستانی در سال 1325 جمادی‌الاول می‌نویسد: «علی‌التقدیرین بر شماها ای نواب امام و ای حصون اسلام که خود را عندالله و عندالرسول موقوف و مسئول می‌شناسید واجب است که پادشاه را از عاقبت این فتنه تحذیر بکنید.» در جای دیگری همراه سیدین تمکین از مقام سلطنت را وظیفه شرعی و تکلیف دینی می‌داند.

ارادت و نوکری شیخ فضل‌الله نسبت به محمدعلی شاه قاجار به حدی بود که پس از به توپ بستن مجلس، شاه را «پاسدار دین» نام نهاد و چنین نوشت: «بحمدالله که شاهنشاه ما مسلمانان هم به حکم اسلام، صبر را به کنار گذاشته و در کمال متانت مطالبه معدود قلیلی از مفسدین معلوم‌الحال را فرمودند... مناره‌های مدرسه را سنگر نمودند و آلات حرب زیادی در سنگرهاشان جمع کردند چون حضرت شاهنشاه مطلع به تمام این وقایع بودند و فساد عمومی عافیت این امر شاهدشان بود بعد از آنکه خارج از قدر مترقب تاکید فرمودند که شاید بدون غضب و مقاتله دست این ملاحده و مفسدین از این اساس کوتاه شود نشد لذا با کمال ملاحظه دماء مسلمین بحمدالله به تائید ولی مسلمین آن کفرخانه (منظور مجلس است) را که ملاحده‌ی حرز و منشاء ضرار بر مسلمین و اسلام قرار داده بودند، خراب کردند و اهل آن را متفرق نمود و مفسدین را دستگیر کرده و خانه‌نشین فرمودند.»

پس از آنکه مجلس را به کفرخانه و مبارزین مشروطه‌خواه را به مفسدین و ملاحده همانند می‌کند شاه را پاسدار دین نام نهاد و چنین می‌نویسد: «الحمدالله قبل از آنکه شما متمکن شوید که این کتاب‌ها (کتاب علماء) را متروک کنید سید و مولای شیعیان به ید قدرت سلطان اسلام ارکان شما را در هم شکست و جمع شما را متفرق نمود.»  حتی زمانی که مجلس اول به توپ بسته شد او گلوله‌های شلیک شده بسوی مجلس را به اصحاب فیل تشبیه کرد. (حرمت مشروطه، صفحه‌ی 157)

شریف کاشانی ارادت شدید شیخ فضل‌الله نوری به محمدعلی شاه را چنین توضیح می‌دهد: او در مخالفت با مشروطه، هم عهد و پیمان محمدعلی شاه بود و تمام حرکاتش از تحریکات او بود، شاه هم پول می‌داد و هم دستور می‌داد. (شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، جلد اول، صفحه ۱۵۶)

مخالف انحراف؟

در ابتدای نوشته به این اشاره کردیم که در دوران انقلاب مشروطه صفتاتی برخلاف صفت «مخالف انحراف»، به شیخ فضل‌الله نسبت داده می‌شد. نمونه‌های چنین موردی فراوانند و نیازی به تکرار آنها نیست. اما علت آن چه بود؟

علاوه بر مخالفت با مشروطیت و هم‌پیمانی با حاکم ظالم و خونخواری چون محمدعلی شاه، دو مسئله‌ی دیگر نیز عامل این ماجرا بودند: یکی کمک به روس‌ها برای تاسیس بانک استقراضی، و دیگری طلاق غیرشرعی دختر مظفرالدین شاه و عقد وی برای امام جمعه‌ی تهران.

درباره مورد اول، ماجرا از این قرار بود که روس‌ها قصد داشتند که یک بانک استقراضی یا شعبه‌ای از آن را در بازار تهران دایر نمایند و برای ساختمان بانک محلی را در اراضی موقوفه سید ولی در نظر گرفتند که واقع در خرابه‌های قبرستان مسلمین بود. از آنجایی که این زمین موقوفه بود کسی از روحانیون حاضر نشد آن را به روس‌ها اجاره دهد. به حاج شیخ فضل‌الله که رجوع کردند و او حاضر شد و اراضی مزبور را جهت ساختمان بانک به مبلغ هفتصد و پنجاه تومان به ملاحظه تبدیل به احسن به روس‌ها فروخت و پس از این عمل وجهه‌ی وی در افکار و انظار مردم شدیدا تخریب شد. (به نقل از کتاب حیات یحیی، جلد دوم، صفحه هشت)

مورد دوم را نیز عینا از کتاب تاریخ رجال ایران، نوشته‌ی مهدی بامداد (جلد سوم، صفحه‌ی 96) نقل می‌کنیم: شاه یا ولیعهد خواستند که به اجبار طلاق شکوه‌الدوله (دختر مظفرالدین شاه) را از شوهرش، موقر‌السلطنه، که به دلیل مخالفت با حکومت زندانی شده بود، بگیرند ولی موقرالسلطنه راضی نبود. برای انجام این عمل ابتدا به حاج سید علی‌اکبر تفرشی و بعد به سید عبدالله بهبهانی مراجعه شد و چون موقرالسلطنه گرفتار بود، هر دو نفر گفتند که باید شوهر آزاد باشد و شخصا رضایت بدهد و در غیر این صورت به هیچ وجه امکان ندارد و برخلاف شرع است. پس از مایوس شدن از این دو نفر از طرف دربار به حاج شیخ فضل‌الله مراجعه شد و او بدون رضایت شوهر صیغه طلاق را جاری نمود و شکوه‌الدوله را به زوجیت (میرزا ابوالقاسم) امام جمعه درآورد.» این عمل شیخ فضل‌الله مزید بر عمل سابقش، او را خیلی منفور کرد و از آن توجه و علاقه که عامه در سابق نسبت به وی اظهار و ابراز می‌داشتند خیلی کاسته شد و مردم اشعاری در این باب ساخته و می‌خواندند و از آن جمله این شعر بود: «حقا امام جمعه در دین یقین ندارد، این کار کار عشق است ربطی به دین ندارد.»

منبع: رویداد 24