شناسهٔ خبر: 67616592 - سرویس فرهنگی
منبع: گیمفا | لینک خبر

چگونه با الهام از بازی های ویدیویی می‌توان زندگی لذت‌بخش‌تری داشت؟

صاحب‌خبر -

یکی از دلایل مهم سرگرم کننده بودن بازی های ویدیویی به حس پیشرفت آن‌ها بازمی‌گردد؛ حسی که در زندگی روزمره کمتر از آن برخورداریم. اگرچه در دنیای واقعی به سختی می‌توان به یک موفقیت بزرگ دست یافت، اما در دنیای بازی‌ها به راحتی می‌توانیم بر دنیا حکمرانی کنیم. در دنیای واقعی با ابتذال روزمره مواجهیم؛ با تکرار، با مسائل بسیار پیچیده و دشوار که گاهی نفس کشیدن را بر ما سخت می‌کنند. بسیاری از امور دنیای واقعی از دامنه اختیار ما خارج‌اند. در دنیای بازی‌ها اما همه چیز قابل فهم‌تر است و ساده‌تر می‌توان مسائل را حرکت داد و مهم‌تر از همه، پاداشی درخور و مناسب دریافت خواهیم کرد؛ چیزی که در دنیای واقعی به هیچ عنوان حتمی و قطعی نیست. با این اوصاف ممکن است این سوال پیش بیاید که پس چرا اصلا بازی می‌کنیم؟ آیا بازی‌ها ما را نسبت به زندگی واقعی بدعادت نمی‌کنند؟ آیا بازی‌ها ما را تنبل بار نمی‌آورند؟ چطور می‌توانیم از آن‌ها ایده بگیریم تا زندگی‌مان نیز لذت‌بخش شود؟ در این مقاله خواهم کوشید به این سوالات پاسخ دهم و راجع به اثربخشی و الهام از بازی‌های ویدیویی بر زندگی روزمره صحبت کنم.

اگر از گیمرهای مختلف بخواهیم تا یک بازی ویدیویی لذت‌بخش و به یادماندنی عمرشان را نام ببرند، به احتمال قوی به عناوین داستانی یا تک نفره اشاره خواهند کرد. بازی‌هایی مانند Read Dead Redemption 2 و Skyrim و Elden Ring یا Dark Souls و Half Life 2 و Max Payne و بسیاری عناوین دیگر نام برده خواهند شد. اما چه چیزی به واقع این بازی‌ها را لذت‌بخش می‌کند؟

گیمیفای کردن زندگی

به بازی Red Dead Redemption 2 توجه کنید. واقعیت امر این است که همه ما به داستان‌ علاقه داریم. زندگی بدون داستان غیرقابل تحمل می‌شود. داستان هم یعنی فراز و نشیب؛ یعنی داشتن یا یافتن یک هدف و تلاش برای رسیدن به آن و غلبه بر مشکلات و موانع. RDR2 به خوبی می‌تواند داستان جذابی بگوید. ما همراه با آرتور می‌شویم و پله به پله با او و یاران همراه خود پیش می‌رویم. نکته اصلی این است که در واقع آرتور هیچ‌گاه شکست نمی‌خورد. حتی می‌توان گفت بیماری او، بزرگترین پیروزی او در زندگی است. بیماری است که او را با خود واقعی‌اش؛ با آنچه که به واقع می‌خواهد باشد، آشتی می‌دهد و مرزهای جدید اخلاقی او را ترسیم می‌کند.

یا به بازی‌ای مانند The Walking Dead توجه کنیم و فصل آخر آن را به یاد بیاوریم. درست در فصل آخر بازی است که هسته مرکزی این بازی را می‌بینیم و آنجاست که همه قسمت‌های بازی به خصوص فصل اول، به یکدیگر متصل می‌شوند. در این فصل با یک پرسش بنیادین رو به رو هستیم: آیا زامبی‌ها همچنان زنده هستند؟ آیا هنوز جایی در کورسو، انسانیت آن‌ها باقی مانده است؟ اینجاست که تازه پی می‌بریم مرگ لی آنقدر هم بیهوده نبوده؛ می‌فهمیم که هنوز امیدی هست و هنوز آینده‌ای در پیش است؛ حتی در این پایان دنیا…

گیمیفای کردن زندگی

بازی‌ها هم به مانند آثار هنری، واقعیتی نو خلق می‌کنند که گاهی به ستیز و جدال با واقعیت می‌پردازند و گاهی آن را تکمیل می‌کنند. با غرق شدن در واقعیت آن‌هاست که می‌توانیم معنای واقعیت خود را پیدا کنیم. گاهی چاره در جنگیدن است؛ گاهی چاره‌ای جز آزمون و خطاهای دیوانه‌وار به مانند سری Souls نیست. اما اگر این‌ها تنها به فلسفه زندگی کردن مربوط می‌شوند بهتر نیست کتاب‌های فلسفی بخوانیم و چهره‌ای متفکرانه‌تر به خود بگیریم؟ پاسخ اینجاست که راز زندگی در جزییات است؛ در چیزهای کوچک، در حرف‌های کوچک، حتی در امورات بی‌اهمیت. و گاهی چنان زندگی بی‌رحم است که بدون زندگی در جهان‌های موازی و اکتساب دانش آن‌ها نمی‌توان ادامه داد. این جهان‌های موازی، آثار هنری‌اند. بازی‌ها اما بسیار جدی‌تر و عینی‌تر از هر مدیوم هنری دیگری، ما را درگیر جهان خود می‌کنند. ما در بازی‌ها به حل مسائل می‌پردازیم. البته؛ حتی در بازی‌ها هم گاهی تقلب می‌کنیم. اما با این حال، به جرئت می‌توان گفت کسی که به انجام بازی‌ها یا مطالعه رمان‌ها یا دیدن فیلم‌ها مشغول باشد – و البته نه زیاده از حد! – توانایی بهتری در مواجهه با مسائل پیچیده زندگی دارد.

چگونه با الهام از بازی های ویدیویی می‌توان زندگی لذت‌بخش‌تری داشت؟

گاهی مسائل زندگی ساده‌اند اما بیش از اندازه، روی هم تلنبار شده‌اند و گاهی باید تصمیم سختی بگیریم که زندگی‌مان از آنجا به بعد، به دو راه مختلف خواهد گرایید. گاهی نیاز است تا زندگی‌های گذشته خود – بازی‌ها – را به یاد بیاوریم و حتی با جوگیری بسیار، تصور کنیم که در حال انجام یک ماموریت بسیار مهم هستیم! منظورم این است که شاید انجام یک پروژه درسی یا درست کردن کولر یا تدارک دیدن یک قرار کاری یا غیرکاری، مثل نجات الیزابت در بازی Bioshock Infinite یا نجات الی در فصل زمستان The Last of Us نباشد؛ اما با تقلید از حس اهمیت و اضطرار آن‌ها، می‌توانیم راحت‌تر به انجام کار خود بپردازیم.

در واقع چیزی که این زندگی‌های پیشین به ما یاد داده‌اند این است که معمولا خطرها از بیخ گوشمان می‌گذرند؛ مثل سری بازی‌های Uncharted که هر لحظه انگار مرگ کمین کرده و ما او را به سخره می‌گیریم.

یکی از راه‌هایی که خیلی بهتر می‌توانیم زندگی کنیم و از زیر بار شکننده روزمرگی فرار کنیم، این است که با زندگی به مانند یک بازی برخورد کنیم؛ یعنی آنکه طوری زندگی کنیم انگار که وسط یک بازی بسیار مهم هستیم؛ بازی‌ای که هیچ‌گاه دیگر تکرار نخواهد شد.

حتی بابرنامه‌ترین افراد هم اذعان دارند که حس حل کردن مسائل در دقیقه آخر با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. آن حس اضطرار و تمرکزی که در طول انجام کار داریم، نتیجه تحت فشار بودن ناشی از به پایان رسیدن زمان است. پس قدم نخست در گیمیفای کردن زندگی این است که ذهنمان را طوری برنامه ریزی کنیم که علیرغم آنکه وقت زیادی برای انجام یک کار داریم، اما گمان کنیم که بر لبه ایستاده‌ایم و فرصت بسیار اندکی باقی مانده است.

اپلیکیشن‌های مختلفی در این رابطه وجود دارند و بعضا جذاب‌اند. برخی از آن‌ها به مانند یک بازی نقش آفرینی، مهارت‌های ما را سطح بندی می‌کنند و می‌توانیم با انجام کارهای مشخصی، برخی از این مهارت‌ها را ارتقاء دهیم. همچنین بازه انجام کارها را نیز می‌توان در آن‌ها تعریف کرد. در واقع با این روش می‌توان جای خالی انگیزه‌ها و هیجانات را پر کرد. حتی در فرم‌های رزومه‌نویسی جدید هم می‌توان دید که با سطح بندی و گرافیکی کردن مهارت‌ها، سابقه ، تحصیلات و پروژه‌ها، به این روش نزدیک شده‌اند.

گیمیفای کردن زندگی اپلیکیشن Habitica

اما یک روش بسیار بهتر برای این مورد وجود دارد: خودمان بازی زندگی‌مان را بنویسیم! ممکن است به نظر برخی افراد این روش مضحک و بچگانه به نظر برسد. اما در واقع این روش بیان می‌کند که زندگی خالی نیست و می‌تواند از هر بازی ویدیویی جذاب‌تر باشد. برای این کار، باید قلم به دست بگیرید و ماموریت‌های زندگی خود را در دو دسته اصلی و فرعی جای دهید. سپس نقشه راهی برای آن درست کنید و پس از انجام هر ماموریت روی نقشه علامت تیک بزنید. یک ژورنال داشته باشید و در آن از اتفاقات روزمره بنویسید. مهارت‌های خود را بنویسید و شرح دهید برای انجام هر کار، به چه میزان مهارت نیاز دارید و پس از انجام آن کار، چه میزان بر مهارت شما افزوده خواهد شد. از درآمد خود بنویسید و منابع درآمد خود را لیست کنید. وزن خود را بنوسید. حتی خلق و خوی خود را بنویسید. طوری بنویسید انگار که در حال خلق یک بازی کامل هستید. در انتها می‌بینید که به یک خودشناسی خوب رسیده‌اید و انگیزه بیشتری برای انجام کارها دارید. البته! اشتباه نکنید. این بازی، قرار نیست اصلا سرگرم کننده باشد. چرا که زندگی پر است از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی که اکثرا ضدحال ما هستند. پس باید چه کرد؟ باید شمشیرها را تیز کرد و دون کیشوت‌وار به جنگ رفت. باید مانند ابلهان جنگید و امید داشت. مانند آدمی که آنقدر زندگی‌اش خالی است که مجبور می‌شود با یک بازی زندگی‌اش را پر کند. اما این بازی حالا دیگر جدی است. کسی نمی‌تواند بگوید دارد وقتش را تلف می‌کند چرا که این بازی، زندگی اوست.

AMIR 007unknownGamersnowgirlNostalgic Player