شهدای ایران: محسن حاجی بابا در محله نیروی هوایی تهران به دنیا آمد. هوش بالای او باعث شد تا به عنوان شاگرد اول مدارس زبانزد خاص و عام باشد. وی فعالیتهای خود را در قبل از انقلاب از مسجد قدس و زیر نظر آیتالله امامی کاشانی آغاز کرد و جزو اولین سربازانی بود که به دستور امام خمینی از پادگان فرار کرد. پس از پیروزی انقلاب و در سال 58 از بین 400 نفر داوطلب کنکور پزشکی رتبه 4 را کسب می کند، اما به پدرش میگوید که میخواهد پاسدار شود. بعد از شروع جنگ تحمیلی حاجی بابا برای دفاع از دین و وطن خود وارد مناطق عملیاتی میشود و فرماندهی محور سرپل ذهاب را برعهده میگیرد.
اما آرزوی حاجی بابا چیزی نبود جز شهادت. این را سرهنگ بهرامیان راوی دفاعمقدس از قول دوست شهید میگوید.او ادامه میدهد:«شهید حاجی بابا وقتی میبیند که دوستانش شهید شدهاند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهید بشویم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم میتوانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.»
مرندی از دیگر همرزمان شهید حاجی بابا میگوید: « انس و الفتی مثال زدنی با قرآن داشت. همیشه زیارت عاشورا میخواند. تنها چیزی که به هیچ کس هدیه نمیداد انگشتری بود که از مادرش به یادگار گرفته بود. و به من میگفت میخواهم به گونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمعآوری کنند.»
فتح بازیدراز به روایت شهید
او در فتح ارتفاعات بازیدراز اوج ایثار، فداکاری و شهامت را به نمایش میگذارد. حاجی بابا درباره این عملیات، طی مصاحبهای با مجله پیام انقلاب گفته بود: "برای فتح ارتفاعات بازی دراز، به اتفاق چند تن دیگر از فرماندهان سپاه، طرح همه جانبه و گستردهای تهیه کردیم که لازمه آن، فداکاری و ایثار در سختترین و کمترین امکانات بود. در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات بازی دراز عکس و فیلم تهیه کنیم که به شناساییهای بعدی کمک کرد. این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محورها با یکدیگر بود که دشمن هیچ فکر نمیکرد بتوانیم از این ارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم. جالب این است که اگر به ارتفاعات دقیق نگاه کنیم، صخرهها طوری است که حتی کوهنوردها هم نمیتوانستند ظرف مدتی که ما رفتیم،بالا بروند و این امر محقق نشد، مگر به مدد غیبی الهی که ما را به آن ارتفاعات کشاند. این امدادهای غیبی محسوس به نیروهای عمل کننده روحیه میداد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا میبرد که در سخت ترین شرایط، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند. امداد نیروهای غیبی و فرماندهی امام زمان(عج ) در عملیات کاملاً محسوس بود."
حاجی بابا در مرحله دوم شناسایی منطقه به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی توسط دشمن دیده میشوند و مورد هجوم قرار میگیرند. در نهایت با گلوله توپ 130 خودروی آنها مورد اصابت قرار گرفته و پیکرشان در آتش میسوزد.
پیکر شهید حاجی بابا را به تهران بر میگردانند و در قطعه 26 بهشت زهرا(س) دفن میکنند. اما وقتی حسین خدابخش میخواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه میشود تکهای از بدن شهید حاجی بابا در خودروی سوخته جامانده است. تکه دیگر بدن شهید را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز، یعنی مشهد شهید دفن میکنند تا شهید حاجی بابا برای همیشه در غرب کشور ماندنی شود. وقتی که از منطقه بازی دراز به سمت پادگان ابوذر حرکت میکنیم به روستای مشکنار میرسیم. روستایی که به یادگار دارد تکهای از بدن شهید محسن حاجی بابا.
وصیت نامه شهید
این شهید والامقام در بخشی از وصیت نامهاش مینویسد: «این وصیت نامه بنده سرا پا تقصیر محسن حاجی بابا است. امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا برای امت بازگو میکنند مو به مو به اجرا درآورند. من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را حلال نمایند و از امام امت میخواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی دعا کند. به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم.»
*ایسنا