شناسهٔ خبر: 62556532 - سرویس فرهنگی
منبع: عصر ایران | لینک خبر

با سعدی در گلستان؛ باب اول/ حکایت دهم: بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی (+صدا)

آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

صاحب‌خبر -

عصر ایران؛ بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست

حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید

 

درویش و غنی بنده این خاک درند

و آنان که غنی ترند محتاج ترند

 

آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

 

به بازوان توانا و قوت سر دست

خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

 

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید

که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

 

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت

دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

 

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده

وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

 

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

 

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی