شناسهٔ خبر: 60912637 - سرویس فرهنگی
منبع: مهر | لینک خبر

چهارم تیر در تقویم دفاع مقدس؛

ماجرای شناسایی هور برای باز پس‌گیری جزایر مجنون

شناسایی‌های خود را با دشداشه‌های عربی و لباس‌های محلی انجام می‌دادند و با همکاری نیروهای بومی، توانستند به عمق مواضع دشمن نفوذ کنند.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ الناز رحمت نژاد: جزیره مجنون جزیره‌ای در جنوب عراق، در استان بصره است که در نزدیکی میدان نفتی مجنون و شهر قرنه قرار دارد. دو رود دجله و فرات در نزدیکی این منطقه به هم می‌پیوندند و سرچشمه اروندرود را پدیدمی‌آورند. جزیرهٔ مجنون، به‌عنوان یک زیربنا برای احداث خط لوله انتقال نفت، با استفاده از ماسه و خاک، ساخته شده‌است.

این منطقه در فاصلهٔ یک کیلومتری مرز ایران و عراق قرار دارد. در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۲ این منطقه در پی عملیات خیبر به دست نیروهای ایرانی افتاد و ایران بر اتوبان العماره مسلط شد.

جزایر مجنون تا سال پایانی جنگ در دست نیروهای ایرانی باقی ماند. پس از نبرد دوم فاو که منجر به پس گرفتن جزیره فاو شد، عراق یک ماه پیش از پایان جنگ، در تیرماه ۱۳۶۷ سلسله عملیات توکلنا علی‌الله را برای بازپس‌گیری جزیره مجنون آغاز نمود. صدها تانک، علیه نیروهای ایرانی به‌کار گرفته شدند به‌طوری‌که نیروهای عراقی با نسبت ۲۰ به یک به ایرانی‌ها برتری عددی داشتند. این حمله با یکی از بزرگ‌ترین گلوله‌باران‌ها در تاریخ که با استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی به ویژه گاز خردل همراه بود آغاز شد. که در نتیجه آن بسیاری از مدافعان ایرانی جزیره توان دفاع را از دست دادند و این جزیره به سرعت سقوط کرد.

خبرنگار مهر با توجه به سالروز باز پس گیری جزایر مجنون به مرور سلسله عملیات‌هایی که منجر به آزادسازی این جزیره شد، پرداخته است که مشروح آن در ادامه می‌آید؛

مجنون شمالی و جنوبی، دو جزیره مصنوعی بودند که عراق آن‌ها را برای اکتشافات نفتی در هورالعظیم به وجود آورده بود. این دو جزیره نسبتاً کم‌وسعت در منطقه‌ای حساس واقع شده بودند. چنانچه می‌توانستند جای پایی برای عبور رزمنده‌ها از دجله فراهم کنند. به همین دلیل پس از ناکامی در دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر ۱، فرمانده سپاه تصمیم گرفت از یک منطقه صعب‌العبور برای ضربه زدن به نیروهای دشمن استفاده کند. عراق در مناطق دیگر استحکامات بسیاری پدید آورده بود و هرگز تصور نمی‌کرد ایران بخواهد از پوشش جغرافیایی هور که مملو از نیزارها و همچنین آبراه‌های فصلی بود عبور کند.

شهیدعلی هاشمی که از رزمندگان با سابقه اهوازی بود و به همراه تعدادی از دوستان و همرزمانش به زبان عربی تسلط داشتند، گزینه خوبی برای شناسایی در منطقه هور به شمار می‌رفتند. آن‌ها شناسایی‌های خود را با دشداشه‌های عربی و لباس‌های محلی انجام می‌دادند و با همکاری نیروهای بومی، توانستند به عمق مواضع دشمن نفوذ کنند. یکی از دلایل این امر، کمبود موانع و سنگرهای کمین دشمن در منطقه هور بود. چنانچه دو تن از نیروهای قرارگاه سری نصرت توانستند تا کربلا و نجف پیش بروند و به زیارت عتبات عالیات نائل آیند.

عملیات خیبر با شناسایی‌های گسترده در اسفندماه ۱۳۶۲ آغاز شد و در گام اول، رزمنده‌ها خیبر را به تصرف درآوردند، اما آن عده از نیروهایی که قرار بود از طلائیه وارد عمل شوند، با مقاومت سخت و عجیب عراقی‌ها مواجه شده و کم‌کم فرماندهان به ماندن در مجنون راضی شدند. از سوی دیگر نقل قولی از امام به جبهه‌ها رسید به این مضمون که ایشان از رزمنده‌ها خواسته بودند جزایر را حفظ کنند.

در این زمان هر کدام از لشکرهای حاضر در عملیات به دلیل وسعت کم جزایر مجنون تنها چند ده متر خط روی جزیره تشکیل دادند و به دلیل کوچک بودن منطقه عملیاتی، دشمن وجب به وجب جزیره را در هم کوبید و شهدای بسیاری از نیروهای ایرانی گرفت.

ماجرای شناسایی هور برای باز پس‌گیری جزایر مجنون

در این عملیات حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله شهید و حمید باکری، جانشین لشکر ۳۱ عاشورا شهید و مفقود شد. حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین هم به شدت مجروح شد چنانچه یکی از دست‌های وی قطع شد در این عملیات، جزیره مجنون علاوه بر اینکه شاهد بمباران شدید بعثی‌ها و شهادت تعداد قابل‌توجهی از نیروها بود، برای اولین‌بار در تاریخ جنگ نیز پیکر زخمی‌اش را میزبان بمباران گسترده و وحشیانه شیمیایی از سوی بعثی‌ها دید. عراق پیش از خیبر هم از بمب‌های شیمیایی استفاده کرده بود، ولی در خیبر به صورت افسارگسیخته از گازهای سمی بهره برد که نشان می‌داد تصرف جزایر مجنون از طرف ایرانی‌ها بسیار برای او گران آمده بود.

سال بعد در اسفندماه ۱۳۶۳، جزایر مجنون و منطقه هور شاهد عملیات بزرگ دیگری به نام بدر بودند که آن هم به دلیل هوشیاری دشمن با عدم الفتح روبه‌رو شد. مجنون پس از عملیات بدر تا حدی روی آرامش به خود دید، اما همواره از محورهای عملیاتی به شمار می‌رفت و در دیگر عملیات بزرگ همانند والفجر ۸ و کربلای ۴ و ۵ از محورهای عملیات ایذایی به شمار می‌رفت. از طرف دیگر به دلیل نزدیکی خط خودی با دشمن در جزایر مجنون، در روزهای عادی سال نیز مجنون شاهد درگیری‌های پراکنده و شهادت رزمندگان بود.

نهایتاً در سال ۱۳۶۷ که عراق ارتش خود را بازسازی کرده بود، به مجنون حمله کرد و در چهار تیرماه آن را پس گرفت. در اواخر همین تیرماه بود که قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران پذیرفته شد و هرچند درگیری‌ها تا ۱۵ مردادماه ادامه یافت، اما منطقه هور و جزایر مجنون تا حدی از کانون اصلی این درگیری‌ها دور بودند.

محسن رفیقدوست؛ وزیر وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در این مورد گفته است:

«… وقتی که طی عملیات خیبر جزایر مجنون فتح شد و بعد با فشارهای سنگین دشمن نگهداشتن آن هم مشکل شد، دریافتیم که پشتیبانی از نیروهای مستقر در جزیره با اتکا به ترابری قایق‌ها، سخت است. چون دشمن در آن طرف، پایش روی زمین و ما در این طرف، پایمان روی آب بود. بنابراین؛ طراحی پُل خیبر انجام گرفت. طرح این پله‌ای شناور، توسط بچّه های ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد سازندگی به آقای هاشمی رفسنجانی داده شده بود تا در هیأت دولت مطرح شود. بعد از آنکه طرح در هیأت دولت به تصویب رسید، وزارت سپاه مسؤولیت اجرای آن را تقبّل کرد.

ما آن طرح اولیه را در معاونت صنایع وزارت سپاه تغییر دادیم. یعنی طرح را سبک و سنگین و ابعادش را عوض کردیم.

این پل در قطعات شش متری به هم وصل می‌شد. هر چه قدر هم که از این قطعات وصل می‌شدند، باز هم روی آب شناور بود و می‌شد از روی آن عبور کرد. نکته‌ی مهمی که در ارتباط با این پل لازم است در تاریخ ثبت شود، آن است که این پل، به رغم آنکه به «پل جهاد» معروف است، اما هیچ ارتباطی با جهاد ندارد. البته همانطور که عرض کردم، ایده‌ی اولیه آن، از طرف برادران جهاد سازندگی داده شد، ولی طراحی، ساخت و حمل آن را، معاونت صنایع وزارت سپاه و نصب آن را هم، معاونت مهندسی وزارت سپاه انجام دادند.

یکی از خاطرات من از نصب پل خیبر این است که ما هر چه در آب‌های هور جلوتر می‌رفتیم، نیزارها هم انبوه‌تر می‌شدند. هر کاری می‌کردیم تا این نیزارها را با دست بِبُریم، موفق نمی‌شدیم. همان موقع؛ اطلاع پیدا کردیم که یک ماشین نیکوب آلمانی؛ متعلق به عراقی‌ها در جزیره جنوبی مجنون افتاده، که نیاز به تعمیر دارد.

اندازه این دستگاه نیکوب، از بولدوزر هم بزرگ‌تر بود. ما فوراً آن را به کارخانه ماشین سازی اراک انتقال دادیم، تا از روی آن بسازند.

آنها هم خیلی ضربتی برای کپی سازی آن ماشین اقدام کردند و خود ماشین را هم به موقع به ما برگرداندند.

با هر مصیبتی که بود، با چنگ و دندان توانستیم راه را باز کنیم و نی‌ها را از سرِ راه برداریم.

پنج، شش کیلومتر از پل را نصب کرده بودیم، که یک روز حاج همّت؛ فرمانده لشکر ۲۷ به نزد من آمد و گفت:

«حاج محسن؛ شما هر یک ساعتی که زودتر این پُل را نصب کنید، ما یک شهید کمتر می‌دهیم و بهتر پشتیبانی می‌شویم.»

همّت به محض اطمینان یافتن از استمرار روند نصب پل شناور، بار دیگر به خط مقدم نبرد در جزیره جنوبی مجنون بازگشت. فرمانده بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسول الله اندک نیروهای باقی‌مانده‌اش را پشت خاکریزی جمع کرد و در زیر بارش شدید آتش گلوله‌های دشمن، با جملاتی که از اعماق دل و جان او نشأت می‌گرفت، برای واپسین بار با آنان اتمام حجّت کرد. او گفت: «امام عزیزمان فرمودند: جزایر باید حفظ شود.»

ما باید به دستورات امام، که همان دستور ولایت است، عمل کنیم. برای این کار دو راه بیشتر نداریم؛ یا اینکه پرچم سرخ را به دست می‌گیریم و همگی می‌رویم و تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خونمان در مقابل دشمن مقاومت می‌کنیم و می‌ایستیم، یا اینکه پرچم سفید به دست می‌گیریم و ذلّت و خواری و ننگ ابدی را، برای اسلام و مسلمین به ارمغان می‌آوریم.»

سخنان شورآفرین فرمانده لشکر ۲۷، چنان بر دل‌های بسیجیان نشست، که آنان با روحیه‌ای مضاعف و در مظلومیتی مطلق، با او همراه شدند، تا خط دفاعی خود در جزیره را حفظ نمایند. همزمان؛ فرمانده لشکر ۲۷، کماکان تلاش می‌کرد تا با درخواست اعزام نیروهای کمکی از دوکوهه و حتّی قرض گرفتن نفرات از یگان‌های دیگر، کمبود نیروی انسانی خط دفاعی یگان متلاشی شده خود را جبران نماید.»

* کتاب شناسی عملیات‌های صورت گرفته در جزیره مجنون

کتاب عملیات خیبر که توسط مرکز مطالعات و تحقیقات‌جنگ و مدیریت بهروه‌وری تألیف و انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در ۶۲ صفحه وارد بازار نشر شده شده است.

این کتاب شرحی است درباره عملیات خیبر که به آزادسازی جزایر مجنون و طلائیه منجر شد. کتاب حاوی اطلاعاتی است درباره اوضاع قبل از عملیات خیبر، موقعیت جغرافیایی منطقه، وضعیت دشمن، طراحی عملیات، شرح عملیات، نتایج و دستاوردهای عملیات، بازتاب عملیات و اوضاع پس از عملیات، که با ضمیمه‌ای مشتمل بر یادی از شهید حمید باکری و سرانجام نقشه عملیات خیبر به پایان می‌رسد.

کتاب مجنون در جزیره به قلم مهرداد علیجانی بخشی از زندگی معلم شهید دماوندی را روایت می‌کند. این کتاب در قالب مستند و به صورت خاطره‌نویسی با زبانی ساده و روان و گیرا و به دور از سخنان پر طمطراق و بدون هیچ‌گونه بازی زبانی، داستان زندگی و خاطره‌های شهید را از نوجوانی تا زمان شهادت روایت کرده است.

کتاب مجنون در جزیره به قلم مهرداد علیجانی با ۴۰ داستان که لابه‌لای داستان‌ها، شعری در قالب مثنوی توسط امین قلیخانی سروده شده است، نگاه جدیدی به زندگی شهدا و همچنین جزیره مجنون و عملیات خیبر داشته است.

کتاب خورشید خیبر تألیف عبدالرحیم سعیدی‌راد و علی پاک خاطراتی از زندگی سردار شهید محمدابراهیم همت می‌باشد که در ۲۸ صفحه اتوسط نتشارات کتاب مسافر روانه بازار نشر شده است. شهید محمدابراهیم همت در ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهر رضا اصفهان به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب، کمیته انقلاب اسلامی و هسته اولیه سپاه شهر را تشکیل داد و پس از شروع جنگ به صحنه کارزار وارد شد و طی سالیان حضور در جبهه‌های نبرد، خدمات شایان توجهی از خویش برجای گذاشت و افتخارها آفرید. وی سرانجام در عملیات خیبر، در جزیره مجنون و در ۱۷ اسفند ۱۳۶۲، با ترکشی که بر پیکرش نشست شهد شهادت نوشید. کتاب حاضر مجموعه‌ای است از خاطرات وی که در بخش‌های به روایت دیگران، به روایت همسر، و زندگی‌نامه تنظیم شده است.

کتاب مالک خیبر تألیف رحیم مخدومی مروری مستند و داستانی به زندگی سردار شهید محمدرضا کارور، فرمانده گردان مالک اشتر، از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) می‌باشد که توسط انتشارات کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و ۳۶ هزار شهید استان تهران در ۱۵۰ صفحه منتشر شده است.

کتاب پایی که جا ماند یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان‌های مخفی عراق است. او این کتاب را به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت، که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است.

سید ناصر چهارده ساله است که به جبهه می‌رود و شانزده ساله است که در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقی‌ها در می‌آید؛ درحالی که دیده بان است و در واحد اطلاعات فعالیت می‌کند. وقتی اسیر می‌شود یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم می‌گیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیده بان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دکل.

فصل اول کتاب با عنوان «جزیره مجنون- جاده خندق» (جایی که به اسارت نیروهای بعثی درآمد) در روز جمعه ۳ تیر ۱۳۶۷ آغاز می‌شود و با آخرین یادداشت روزانه راوی در روز سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۶۹ (زمان حضور در شهر و دیار خود یاسوج- گچساران- باشت) به پایان می‌رسد. وی در فصل نخست کتاب، خاطرات کوتاه خود را از روزهای حضور در جبهه و اتفاقات شیرین و تلخی که در کنار دوستان، همرزمان و همسالانش افتاده را روایت می‌کند.

خاطراتی چون دیده بانی در دکل‌های جزیره مجنون، شهادت برادرش هدایت الله حسینی پور، خریدن دوربین عکاسی کداک ۱۱۰ آمریکایی که ظرف دو روز یک فیلم ۲۴ تایی را عکس می‌گرفت، انتقال او از واحد تخریب به واحد اطلاعات، گفتن از عمر دوستی‌های کوتاه در جبهه، صحنه شهادت بهترین دوستانش و… نوشته است.

سید ناصر در چهارم تیر ماه سال ۶۷ در حالی که بعد از پاتک عراقی‌ها به عنوان راهنمای گردان ۱۸ شهدا، برای پشتیبانی از رزمندگان گردان قاسم بن الحسن (ع) در جزیره مجنون – جاده خندق از ناحیه پا مجروح شده به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد و بسیاری از همرزمان و دوستانش به شهادت رسیدند، زمانی که عراقی‌ها او را به اسارت می‌گیرند، وی در این جاده شاهد و ناظر وحشی گری های بسیاری است و به چشم خود می‌بیند که عراقی‌ها بر سر پیکر شهدا چه می‌آوردند: «همه آنچه در جاده می‌دیدم، به یک عقده تبدیل شده بود.

هیچ صحنه‌ای به اندازه نصب پرچم عراق روی شکم این زجرم نمی‌داد. در زندگی ام یاد ندارم جماعتی را این‌طور با سوز درون نفرین کرده باشم. از ته قلبم گفتم: «خدایا! به مظلومیت این شهدا قسم خودت انتقام این کار عراقی‌ها رو از شون بگیر!»

وی با استفاده از یک دفترچه ۲۴ صفحه‌ای کتابی ۷۶۰ صفحه‌ای را به نگارش درآورد. بعد از آزادی نوشتن این کتاب را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد و مدت نگارش و بازبینی آن ۲۰ سال به طول انجامید. در اردوگاه‌های عراق قلم و کاغذ جزو اشیا ممنوعه بوده، اما سید ناصر با زیرکی و تیز هوشی که داشت از هر فرصتی برای بدست آوردن کاغذ و قلم استفاده می‌کرد، از کاغذ سیگار، سیمان، حاشیه روزنامه‌های عراقی، کاغذهای سفید کتاب‌های اهدایی سازمان مجاهدین خلق و… برای ثبت خاطرات و یادداشت‌های روزانه خود از دوران اسارت استفاده می‌کرد.

از طرفی آنها را به سختی نگهداری می‌کرد، آنها را در عصایی که برای راه رفتن به آن تکیه می‌کرد، نگهداری می‌کرد. در شرایط سخت و پر از رنج دوران اسارت سید ناصر نوجوان ۱۶ ساله فقط به این می‌اندیشید آنچه را که ناظر حقیقی و عینی آنست و جز ظلم و ستم نیست را روایت کند.