شناسهٔ خبر: 47176188 - سرویس سیاسی
منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

محسن صفایی‌فراهانی، فعال سیاسی اصلاج طلب:

اگر بخواهند از 1400 شرایط تغییر کند لازمه‌اش تغییر سیاست در درون است/ سیاست خارجی هر کشور باید ادامه سیاست‌های داخلی باشد/

نخستین پانل سیاسی انجمن اسلامی جامعه پزشکی کشور در سال جدید، میزبان محسن صفایی‌فراهانی بود. او در این نشست درباره تحولات اخیر سیاست خارجی ایران، ‌برجام و سند همکاری با چین نکاتی را مطرح کرد.

صاحب‌خبر -

اعتمادآنلاین| نخستین پانل سیاسی انجمن اسلامی جامعه پزشکی کشور در سال جدید، میزبان محسن صفایی‌فراهانی بود. او در این نشست درباره تحولات اخیر سیاست خارجی ایران، ‌برجام و سند همکاری با چین نکاتی را مطرح کرد.


به گزارش روزنامه شرق، او در ابتدای سخنان خود با بازبینی وضعیت کنونی و پیشین کشور گفت: «باید بررسی کنیم که قبلا در چه شرایطی بودیم و حالا کجا ایستاده‌ایم. وقتی این شناخت را پیدا کردیم، ‌باید بررسی کنیم، با این وزن و شرایطی که داریم، در توافق با کشورهای بزرگ می‌توانیم به توافق برد – برد دست پیدا کنیم. اگر به 50 سال قبل برگردیم؛ یعنی زمانی که ایران روزانه 5.5 میلیون بشکه نفت صادر می‌کرد، به لحاظ درآمدی شرایط مطلوبی داشت، بعد میزان صادرات به نصف رسید؛ ولی قیمت نفت جبران آن را کرد، ما در این مدت بالغ بر دو هزار میلیارد دلار صادرات نفت و صادرات محصولات دیگر را داشته‌ایم که بالغ بر هزارو 700 میلیارد دلار آن مربوط به 30 سال گذشته بوده است و در 16 سال گذشته یعنی دوران ریاست‌جمهوری آقای دکتر احمدی‌نژاد و دکتر روحانی، هم بالغ بر هزارو 200 میلیارد دلار ایران درآمد کسب کرده است. از مجموعه این درآمدها، بنا بر گزارش‌های بانک مرکزی، حدودا 38 درصد صرف خرید کالای واسطه‌ای و سرمایه‌ای شده است! که همان 38 درصد بالغ بر 450 میلیارد دلار می‌شود: «اگر به گزارش بانک جهانی بازگردیم، از سال 1978 تا 1996، در 18 سال چین جمعا توانسته است 310 میلیارد دلار جذب منابع ارزی داشته باشد و با این درآمد ارزی 220 میلیون شغل در چین ایجاد شده و همین حرکت پایه‌گذار اقتصاد جدید چین شد و در پی آن امروز این کشور با سهمی معادل 14 درصد از تولید ناخالص جهان توانسته دومین اقتصاد دنیا باشد و سال گذشته حدود دو‌هزار‌و500 میلیارد دلار صادرات انجام داده است».


‌سرمایه‌گذاری  بدون  بازدهی


صفایی‌فراهانی در ادامه این نشست با بررسی شرایط ایران از بعد اقتصادی گفت: «ایران در 16 سال گذشته 450 میلیارد دلار کالای سرمایه‌ای و واسطه‌ای وارد کرده است و فقط در کشور، 6.5 میلیون شغل ایجاد شده و ارزش صادرات ایران فقط 40 میلیارد دلار در سال است. بررسی این ارقام و تحلیل روش دو کشور به نوع سیاست‌گذاری‌های دو کشور بازمی‌گردد. در ایران به دلیل سیاست‌گذاری غلط و بدون برنامه‌ریزی معطوف به بازده مطلوب، بالغ بر 87 هزار پروژه عمرانی نیمه‌کاره وجود دارد! یعنی منابع اگر بر فرض درست هم هزینه شده باشد؛ اما قابلیت بهره‌برداری ندارند و برای تکمیل آنها به قیمت‌های دو سال قبل حدود 800 هزار میلیارد تومان بودجه نیاز است! تا این سرمایه‌گذاری‌ها به پایان برسد، با توجه به منابع بسیار محدود برای سرمایه‌گذاری مشخص نیست که این تعداد پروژه در چه چرخه زمانی به بهره‌برداری و بازدهی می‌رسند، چه بسا که وقتی آنها به اتمام برسند، دیگر دارای توجیه اقتصادی نباشند».


او در ادامه با ذکر یک مثال تصریح کرد: «یک پروژه مثل جاده هراز که می‌توانست در توانمند‌شدن استان مازندران مؤثر واقع شود، حدود 30 سال است یک مسیر حدود 180 کیلومتری قرار است از دو‌بانده، چهاربانده شود و هنوز 30 کیلومتر آن باقی مانده است! یک جاده 180 کیلومتری 30 سال طول کشیده! اگر هزینه انجام‌شده در اجرای این پروژه را حساب کنید، مطمئنا چندین برابر شرایط عادی هزینه شده و اتلاف سرمایه ایجاد‌شده از عدم بهره‌برداری از این راه، چه هزینه‌ای به اقتصاد کشور تحمیل کرده است. در دولت آقای هاشمی قرار بود ایران 400 میلیون دلار ضمانت‌نامه بدهد که سرمایه‌گذار ایرانی که شهرک اکباتان را ساخته بود، با سرمایه شخصی اتوبان تهران- شمال به طول 130 کیلومتر را ایجاد کند و 25‌ساله پولش را از عوارض درآمد راه مستهلک کند! در ایران گفته شد خودمان این کار را با همین شرایط انجام می‌دهیم. الان بررسی شود که چند دولت دیگر هم گذشته و هنوز فقط دو قطعه از چهار قطعه این راه به بهره‌برداری رسیده و هیچ‌گونه برنامه زمان‌بندی هم برای اتمام دو قطعه دیگر وجود ندارد. این نحوه سرمایه‌گذاری با آن 87 هزار پروژه نیمه‌تمام که در بالا اشاره شد، نشان‌دهنده توان مدیریتی کشور در تمام ابعاد است! حالا این را مقایسه کنید با اتوبانی به طول حدود 940 کیلومتر از مرز چین و پاکستان به بندر گواتر.


چینی‌ها برای رسیدن به خلیج فارس با توافق پاکستان این اتوبان را که بعضی مناطق آن واقعا صعب‌العبور است، چهار‌ساله ساخته‌اند. من فیلم این جاده را به طور کامل دیده‌ام و مشخص است چه سرمایه‌گذاری سنگینی انجام شده و در استاندارد کاملا به‌روز این را با آنچه در کشور ما انجام می‌شود، مقایسه کنید! یا به طور مثال بزرگ‌ترین پروژه فورجینگ ایران که قرار بود شافت توربین‌های بزرگ و موتورهای صنعتی و قطعات بالای صد تن را بتواند آهنگری کند و یک پروژه با تکنولوژی بسیار بالا، کم بود و قرار بود در زمان رژیم گذشته اجرا شود، با اعمال رابطه در استان در خراسان شمالی سرمایه‌گذاری شده؛ در‌حالی‌که این پروژه باید نزدیک دریا یا حداقل راه‌آهن سرمایه‌گذاری می‌شد! و محلی که به نیروهای تحصیل‌کرده دسترسی راحت داشته باشد؛ چون برای بهره‌برداری مناسب از این پروژه ‌حداقل به حدود هفت هزار نفر نیروی متخصص نیاز است. حالا چه توقعی از بازده مطلوب این پروژه با سرمایه‌گذاری بسیار زیاد در آن منطقه می‌رود؟!». صفایی‌فراهانی تصریح کرد: «در سه دهه گذشته، بعد از جنگ حدود 45 هزار واحد صنعتی بخش خصوصی در شهرهای صنعتی تأسیس شده که اغلب این شهرک‌های صنعتی متأسفانه در مکان مناسب ایجاد نشده و بعضا در اثر فشار و نفوذ نماینده‌های مجلس ایجاد شده‌اند؛ در‌حالی‌که این شهرک‌های صنعتی باید دقیقا بر‌اساس مطالعات آمایش سرزمینی تعیین و ایجاد می‌شدند. در‌حال‌حاضر بیش از نصف این 43 هزار واحد تعطیل هستند و آنهایی هم که کار می‌کنند، حداکثر با ظرفیت 30 تا 50 درصد فعالیت دارند. این نشان می‌دهد که چطور منابع کشور از چرخه اقتصاد خارج شده و چرا امروز بازدهی ندارند و در تولید ناخالص ملی کشور نمی‌توانند اثرگذار باشند!».

 

منابع کشور را هدر دادیم


فراهانی با اشاره به اینکه متوسط رشد اقتصادی ایران براساس گزارش مرکز آمار و بانک مرکزی، در 40 سال گذشته کمتر از 2.4 درصد است، گفت: «اگر این را با 40 سال گذشته چین که متوسط رشد اقتصادی آنها 9 درصد بوده، مقایسه کنیم (ما با جمعیت 80 میلیون و آنها با جمعیت بالغ بر 1.2 میلیارد نفر)، نشان می‌دهد که ما چگونه منابع کشور را به هدر دادیم و هیچ گوش شنوایی در این ادوار برای شنیدن و درک آنها وجود نداشت. وقتی سازمان برنامه و بودجه در گزارش‌های خود به غیر‌اقتصادی‌بودن اغلب این پروژه‌ها اشاره می‌کرد یا گزارش می‌کرد که پروژه‌ها با سه برابر رقم پیش‌بینی ‌شده و حدود سه تا چهار برابر زمان پیش‌بینی‌‌ شده پروژه طول می‌کشد و بسیاری غیراقتصادی می‌شوند، متأسفانه به جای برخورد و حل مسئله درِ سازمان برنامه را بستند! و امروز نتیجه آن سوءمدیریت‌ها را متأسفانه پشت بهانه تحریم پنهان می‌کنند!».


صفایی‌فراهانی در ادامه با بیان اینکه کشور به سال 1356 نرسیده و در مقایسه با کشورهای در حال توسعه کمتر از 20 درصد آنهاست، با ذکر یک سؤال گفت: «آیا کسی به فکر این است که چگونه این گپ را می‌خواهیم پر کنیم؟! یعنی تولید سرانه ایران را به نسبت تولید سرانه کشورهای در حال توسعه نزدیک کنیم؟! در سال 90 فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کشور 31 درصد از جمعیت بی‌کاران کشور را تشکیل می‌دادند و این رقم متأسفانه در سال 98 به 41.6 درصد رسیده. این نشان می‌دهد که نیروهایی که از دانشگاه‌های ایران فارغ‌التحصیل می‌شوند، عملا باید فرار را بر قرار ترجیح ‌دهند. براساس گزارش صندوق بین‌المللی پول، بالاترین رقم فرار مغزها متعلق به ایران است و این در شرایطی است که در سال 56 کمتر از یک درصد فرار مغز داشتیم و امروز بالاترین رتبه را در دنیا ایران دارد! مطابق گزارش‌های اقتصادی در 10 سال گذشته متوسط رشد اقتصادی ایران نزدیک به صفر است.


 و این در حالی است که سازمان برنامه و بودجه در دولت اصلاحات، یک گزارش را به رهبری، سران سه قوه و مجلس ارائه کرده بود که اگر متوسط رشد اقتصادی ایران زیر پنج درصد باشد، ناهنجارهای اجتماعی بسیار فزاینده و غیرقابل کنترل خواهد شد و امروز متأسفانه شاهد همه این مشکلات در جامعه هستیم». صفایی‌فراهانی تصریح کرد: «دکتر احمد توکلی که عضو مجمع تشخیص هستند، در نشست انجمن‌های اسلامی دانشجویان اعلام کردند 72 درصد مردم کشور تحت دریافت یارانه دولتی هستند. این برای کشوری که امروز باید سرآمد کشورهای در حال توسعه باشد، واقعا جای نگرانی دارد. به گفته آقای توکلی اعتماد مردم به حکومت هیچ‌گاه پایین‌تر از وضعیت فعلی نبوده و حکومت باید فکری اساسی به حال این وضعیت کرده و شرایط را به نحوی تغییر دهد که جلوی هرگونه اتفاق نامناسب را بگیرد».


ما و آمریکا


صفایی‌فراهانی در ادامه این نشست با نگاهی به شرایط امروز و انتخابات گفت: «حالا در ابتدای قرن پانزدهم هستیم و به نقل‌قول از رهبری از تجربه و خطا دیگر گذشته و باید دنبال برنامه‌ریزی اساسی بود. در این برنامه‌ریزی باید توجه کرد هر کشور به دنبال ایجاد قدرت است و در صورت فاصله، عقب‌ماندن یعنی باختن در همه زمینه‌ها! تغییر قواعد بازی بدون داشتن توانایی و قدرت اقتصادی و به دنبال آن قدرت نظامی ممکن نیست. بیش از چهار دهه است که در حال نزاع با غرب و آمریکا هستیم. واقعیتی است که آمریکا در همه چهار دهه گذشته قوی‌ترین اقتصاد دنیا را داشته، 24 درصد تولید ناخالص ملی دنیا را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین ارتش دنیا را مدیریت می‌کند، بیشترین ناو هواپیمابر را دارد که در مقایسه با فرانسه، انگلیس، روسیه و چین که هرکدام بیش از یکی ندارند، نشان‌دهنده قدرت نظامی آمریکاست و بودجه نظامی آمریکا به‌تنهایی از مجموعه بودجه نظامی کشورهای اروپایی، روسیه، چین و ژاپن بیشتر است. این کشور در دو جنگ جهانی دست بالا را داشته، در جنگ سرد پیروز شده و امروز بلوک غرب را به طور کامل به دنبال خودش دارد. دلارش با وجود همه حرف‌ و حدیث‌ها، پول قوی دنیا برای فعالیت‌های اقتصادی است. یوان چین حتی به اندازه یک‌بیستم دلار در معادلات تجاری جهان حضور ندارد. در این صورت نقش آمریکا در جهان مشخص می‌شود. آمریکا هوشیارانه این قدرت را حفظ کرده و بعد از جنگ جهانی دوم آلمان، ژاپن و کره در سایه آمریکا قدرتمند شده و به آن پیوسته‌اند. توصیه می‌کنم کتاب چین نوشته هنری کیسینجر را مطالعه کنید. در این کتاب دلیل دور‌شدن از شوروی و نزدیکی به آمریکا آمده است. در سال 1973 این تصمیم مائو بود که با آمریکا ارتباط برقرار کند و نهایتا هم با نامه‌نگاری‌ای که در این کتاب تشریح شده، مائو رئیس‌جمهور آمریکا را به چین دعوت می‌کند و این ارتباط شکل می‌گیرد. در این مسیر مائو توضیح داده است که راه قدرتمندشدن چین نه از ارتباط با شوروی است؛ بلکه در ارتباط با آمریکاست و می‌گوید: «ما باید از این نردبان بالا برویم تا رشد خودمان را امکان‌پذیر کنیم».

 

شطرنج اقتصادی دنیا در حال تغییر است

 

این فعال اقتصادی بیان کرد: «همان‌طور که شاهد هستیم، بعد از درگذشت مائو، جانشین او هم همین مسیر را دنبال می‌کند. در قیاس با چین، می‌بینید که روسیه، کره شمالی و ایران، در جهت تخریب این روابط بودند و باید دید چقدر موفق شدند؟ شوروی در دهه 90 کلا از رده خارج شد. امروز تولید ناخالص ملی روسیه به نسبت 24 درصد آمریکا، ‌1.3 درصد از تولید ناخالص ملی جهان است. و این فاصله را چین به 14 درصد رسانده؛ یعنی چین امروز 14 درصد تولید ناخالص ملی دنیا را دارد و روسیه فقط 1.3 درصد و سهم آمریکا هم 24 درصد است. درست است که در بسیاری از مقاله‌ها پیش‌بینی می‌شود که کشورهایی مثل چین، هند، اندونزی و برزیل در سال 2030 اقتصادشان به سطحی برسد که برخی از این کشورها جزء هفت کشور صنعتی خواهند شد و عملا قدرت‌های اقتصادی برتر جهان می‌شوند؛ ولی برعکس چیزی که در ایران به آن پرداخته می‌شود، این پیش‌گویی‌ها به این معنی نیست که آمریکا سقوط خواهد کرد. در واقع این کشورهای دیگر هستند که بالا می‌آیند. اگر ژاپن امروز سوم است، در 2030 پنجمین کشور جهانی می‌شود و این به معنی از‌بین‌رفتن ژاپن نیست، ژاپن هم رشد می‌کند؛ اما سرعت و شرایط رشد بقیه بیشتر است و در شطرنج جهانی پایگاه محکمی برای خودشان ایجاد می‌کنند. همه پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد احتمالا چین بعد از 2030 یا اول است یا دوم، ولی رقابت برای اول و دومی‌ بین آمریکا و چین است و همه اینها به این معنا نیست که آمریکا سقوط می‌کند. چینی‌ها هم قبول دارند حتی در 2030 قدرت برتر نظامی دنیا نخواهند بود. عملا شرایط به این سمت می‌رود که صحنه شطرنج دنیا تغییرات زیادی دارد و کشورهای زیادی در حال رشد هستند. در 20، 30 سال گذشته شاهد شرایط سخت بنگلادش بودیم که از پاکستان جدا و مستقل شد، حدود 15 سال درگیر مشکلات داخلی و کودتاهای مداوم بود، موقعیت جغرافیایی بد و سیل‌های طولانی و شدید و عواملی از این دست آن را به کشوری فقیر تبدیل کرد، اما امروز این کشور به‌سرعت در حال تغییر است؛ از 2010 تا 2020 یعنی یک دهه، تولید ناخالص ملی بنگلادش 300 درصد رشد کرده، دومین تولیدکننده نرم‌افزار دنیا بعد از هند شده است و دومین تولیدکننده پوشاک جهان بعد از چین‌! کشورهای با مدیریت قوی، به دنبال برنامه‌ریزی اقتصادی و اجتماعی رو به جلو و انتخاب سیاست‌های منطقه‌ای و پیدا‌کردن جایگاه مناسب در خانواده جهانی هستند. حتی همین کشورهایی که همسایه ایران هستند، مثل روسیه، عربستان و ترکیه، پیش‌بینی می‌‌شود تا 2035 این سه کشور جزء 20 کشور صنعتی دنیا خواهند شد».


فراهانی با اشاره به اینکه در این شرایط مسئولان کشور باید شرایط خود را تحلیل کنند، تصریح کرد: «تا سال 2035 حدود 55 درصد جمعیت کره زمین در آسیاپاسفیک زندگی خواهند کرد. 60 درصد جمعیت جهان از شرایط اقتصادی مناسبی برخوردار می‌شوند و در طبقه‌بندی جهانی جزء طبقه متوسط دنیا خواهند بود. در اکثر این کشورها مدیران ارشدشان با تعیین حوزه‌های کلیدی-راهبردی کشورهایشان، آن را در اولویت برنامه‌های خود قرار می‌دهند. مالزی یکی از شگفتی‌هاست؛ این کشور تا قبل از سال 1945 بخشی از هند و چین و مستعمره بود و بعد از جنگ جهانی دوم مستقل شد. در زمان استقلال، حدود یک‌سوم مردم آن به صورت بدوی در جنگل‌ها زندگی می‌کردند، اما آنها در حال حاضر بیش از چهار برابر ایران صادرات صنعتی دارند!


سهم کم ایران در آمار‌های اقتصادی


به گفته صفایی‌فراهانی، در دهه 30 میلادی عمر کسب‌و‌کار 75 سال بود، در 1975 به 15 سال رسید و در 2010 در بسیاری از رشته‌ها به کمتر از پنج سال رسیده است. از 2010 و هر روز که جلو می‌رویم این عمر مرتب و به‌سرعت در حال کاهش است! وی تصریح کرد: «در این سرعت تکنولوژی باید دید ما چقدر می‌توانیم با دیگران حرکت کنیم. نسبت سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به کل تولید ناخالص جهان در 30 سال گذشته از شش درصد به 30 درصد رسیده است. این نشان می‌دهد در دنیا چقدر حرکت در میزان سرمایه‌گذاری به وجود آمده و به همان نسبت حجم تجارت جهانی نسبت به ناخالص کل جهان از 40 درصد به 65 درصد افزایش یافته و پیش‌بینی می‌شود تا سال 2030 به بالای 70 درصد افزایش پیدا کند. همه پیش‌بینی‌ها می‌گویند با وضعیت امروز تا 2030 حدود 60 درصد تولید ناخالص جهان مربوط به کشورهای در‌حال‌توسعه است. ایران هم یکی از کشورهای در‌حال‌توسعه است، ولی وقتی به آمارها توجه شود، می‌بینیم ما سهم بسیار کوچکی از این آمار هستیم. امروز از خانواده جهانی فقط 0.6 درصد تولید ناخالص ملی جهان را داریم و اگر با 14 درصد چین و 24 درصد آمریکا مقایسه کنیم، وزن ما در اقتصاد دنیا مشخص می‌شود؛ به‌خصوص اینکه 10 سال است متوسط رشد اقتصادی ایران نزدیک به صفر است و این نشان می‌دهد اگر خواهان جایگاه بهتری هستیم، نگاه حاکمیت باید تغییر کند. اگر بخواهیم امروز با دنیا ارتباط برقرار کنیم، باید توانایی‌هایمان را بالا ببریم و بعد توقع داشته باشیم که می‌توانیم بازی برد-برد داشته باشیم. روابط اقتصادی ایران در حال حاضر با چین در شرایط برد-برد نیست؛ صادرات افسارگسیخته آنها به کشور ما، برای همه‌ روشن است. در یک دهه گذشته واردات از چین لطمه بزرگی به صنعت، تولید و اشتغال کشور زد و اگر همین روند ادامه داشته باشد، فقط باید بگوییم نفت، گاز و محصولات پتروشیمی را به چین بدهیم و واردکننده کالای چینی باشیم. در چنین شرایطی اگر بحث توافق 25‌ساله مطرح باشد، آنچه در جراید و افکار عمومی پخش می‌شود، با آنچه امضا شده، در عرف تجاری قرارداد نیست، بلکه تفاهم‌نامه است. کمااینکه چین در پنج سال اخیر قراردادهای اتوبان تهران- شمال و قرارداد حوزه نفتی غرب اهواز و همچنین قرارداد فاز 11 پارس جنوبی را که امضا کرده بود و بعضی هم در حال اجرا بود، نیمه‌کاره رها کرد و رفت! اگر ما در خانواده جهانی قرار نگیریم و با وضعیتی که در پایان سال 99 بودیم، بخواهند ادامه دهند، عملا نه چین و نه با هیچ کشوری امکان برقراری رابطه برد-برد میسر نخواهد بود».


تبادل اقتصادی با یوان چینی


نماینده مردم تهران در مجلس ششم گفت: «چین یک کشور حاضر در صحنه جهانی است و 14 درصد تولید ناخالص جهانی را دارد و به خاطر ایران که 0.6 اقتصاد دنیا را دارد، روابط خودش را با قدرت‌های جهانی به هم نمی‌زند. آنها مطلقا چنین کاری نخواهند کرد؛ مگر اینکه ایران با قدرت وارد بازار جهانی شود. در حال حاضر چینی‌ها بزرگ‌ترین منفعت را از همین شرایط فعلی ایران می‌برند؛ چراکه نفت ایران را زیر قیمت می‌خرند و یوان به ایران می‌دهند. یوانی که برای تبدیل آن به ارزهای پرقدرت حدود 7.5 درصد از ارزشش را کم می‌کنند که به یورو یا دلار تبدیل شود! این یک بازی دو سر باخت است؛ مگر اینکه ایران تصمیم بگیرد از این شرایط خارج شود. اگر مطابق آنچه گفته‌اند، از این تجربه و خطا خارج شویم و روشن شود چطور قرار است این اتفاق بیفتد که به نظرم چگونگی انجام این کار مهم‌ترین قسمت قضیه است. اگر ما در خانواده جهانی قرار بگیریم، یعنی همان‌طور که می‌خواهیم با چین کار کنیم، با هند، ‌روسیه، ‌اروپا و آمریکا نیز کار کنیم. به هیچ‌کس باج ندهیم، همان‌طور که کسی به ما باج نمی‌دهد. باید بخواهیم و بتوانیم با شرایط برابر با همه کار کنیم، همان‌طور که امروز مالزی، اندونزی و سایرین کار می‌کنند ما هم با اقتصاد جهانی بر اساس بازی برد- برد ارتباط داشته باشیم. اینها منوط به ایجاد اتحاد قدرتمند در داخل است تا با اتکا بر آن، در دنیا حضوری قوی داشته باشیم. در آن شرایط است که رابطه ایران با چین یک بازی برد-برد خواهد بود. در حال حاضر چین خیلی زودتر از آنچه فکر می‌کرد، دچار چالش با غرب شد و حتما مطلع هستید که مسائل اجتماعی و سیاسی چین در داخل آن کشور، مسئله تعیین‌کننده‌ای است و چین نمی‌تواند با مکانیسم کمونیسم- سرمایه‌داری مسیر خود را ادامه دهد و مجبور است برای تغییر این شرایط چاره‌اندیشی کند. اینجاست که اگر هوشیار باشیم و در خانواده جهانی جای خودمان را باز کرده باشیم، قادریم با چین با همین توافق‌نامه 25‌ساله، قراردادهای مشخصی را بر اساس برد-برد تنظیم کنیم».


درس از اشتباهات


صفایی‌فراهانی با اشاره به اینکه ‌کارگران یقه‌آبی چینی امروز در حال یقه‌سفیدشدن هستند ولی همسایه آنها یعنی هند هنوز امتیاز کارگران یقه‌آبی را دارد، گفت: «پس اگر مسئولان کشور از منطقه شناخت کافی داشته باشند، می‌توانند از رقابت‌های منطقه‌ای خوب استفاده کنند. نباید سرمان مثل کبک زیر برف باشد. باید با هوشیاری و درایت روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور‌های منطقه را رصد کنیم و از توانایی و ضعف آنها شناخت دقیق داشته باشیم. در دوره قاجار هرات را با حماقت واگذار کردند؛ یعنی در حالی که انگلیسی‌ها مشکل داشتند و عملا قادر نبودند با ایران درگیر شوند، فقط با یک محاصره بی‌پشتوانه بندر بوشهر، ناصرالدین‌شاه هرات را از ترس واگذر کرد! باید امیدوار باشیم که مسئولان مطلع، آگاه و بیدار باشند. امروز با توجه به امکان دسترسی به اطلاعات، مشروط به دانایی می‌توان جلوی غافلگیرشدن را گرفت. درست است که پروژه‌های نیمه‌کاره زیادی به دلیل بی‌تدبیری روی دست کشور مانده است، ولی نباید غافل شد که ظرفیت تجهیزات‌سازی در کشور، بین 800 هزار تا یک میلیون تُن در سال است و اگر بتوانند با حضور در ساختار جهانی همین مقدار تجهیزات را با ارزش افزوده درخور توجهی تولید کنند و مشابه کره‌جنوبی امکان ارائه در بازارهای جهانی را داشته باشند، می‌توانند با روسیه، غرب و چین وارد توافقات برد-برد شوند. ایران نباید بازار صرف برای آنها باشد؛ صنایع کشور توانایی دارند که با آنها محصول مشترک تولید کنند و وارد اقتصاد جهانی شوند؛ همان کاری که امروز اندونزی با تویوتای ژاپن یا ویتنام با آدیداس آلمان انجام می‌دهد. اینها نشان‌دهنده هوشیاری مدیران این کشورهاست. کشوری مثل ایران که دومین ذخایر گاز دنیا را دارد، البته با فاصله بسیار اندکی از روسیه، اگر امروز روس‌ها 40 درصد گاز اروپا را تأمین می‌کنند و ایران هیچ سهمی در آن بازار ندارد، کشور ما از صادرات گاز نتوانسته بهره سیاسی و اقتصادی ببرد. اگر هوشیاری باشد و بتوانیم در صحنه بین‌المللی تعامل ایجاد کنیم، می‌شود در صادرات گاز تغییر جدیدی به وجود آورد؛ یعنی بحثی که من در اواخر دولت آقای خاتمی زمانی که تروئیکای آلمان، فرانسه و انگلیس، مذاکرات سعدآباد را پیش می‌بردند، مطرح کردم نیز همین بود. به کمیته اقتصادی در حاشیه مذاکرات پیشنهاد دادم برای اینکه ایران بتواند جایگاه خود را در اقتصاد منطقه دوباره باز‌تعریف کند، دو چیز را از اینها بخواهید». صفایی‌فراهانی گفت: نقطه طلایی ما، صدور گاز به جنوب اروپاست؛ یعنی به یونان، ‌ایتالیا، فرانسه، سوئیس و ‌اسپانیا. باید با درایت تمام به این هدف برسیم که هم به لحاظ اقتصادی و هم امنیتی برای ایران حائز اهمیت است. از 1357 تا امروز صنعت نفت کشور موفق نشده تکنولوژی برداشت از میادین نفتی را به‌روز کند؛ تا جایی که راندمان بهره‌برداری از چاه‌های نفت به کمتر از نصف رسیده است. درست است که امروز گفته می‌شود در 25 سال آینده انرژی‌های جدیدتری جای نفت را می‌گیرد، اما باید در این زمان، این عقب‌ماندگی تکنولوژی بهره‌برداری از مخازن را به‌‌روز کرد. ایران از نظر ذخایر نفتی جزء چهار کشور اول دنیاست، ولی در صادرات دیگر جایگاهی ندارد؛ در‌حالی‌که اگر بتواند روزانه هفت تا هشت میلیون بشکه تولید نفت کند، در بازار این صنعت می‌تواند تعریف جدیدی از شرایط خود داشته باشد. ایران موقعیت ژئوپلیتیک و خاصی دارد که می‌تواند راه دسترسی آسیای میانه به آب‌های گرم باشد و از طرف دیگر انرژی آنها را به آب‌های گرم برساند. اینها برای زمانی است که ایران در جایگاه با‌قدرتی قرار ‌گیرد و در منطقه با دیگران تعامل بلند‌مدت بنا کند. در آن شرایط است که این تفاهم‌نامه 25‌ساله یا هر قرارداد دیگری که در سطح ملی منعقد کند، بر اساس آگاهی و توانمندی و بر اساس با بازی برد-برد منعقد می‌کند؛ اما اگر مسیر تقابل با دنیا ادامه داشته باشد، همین وضع موجود خواهد بود که دقیقا جای نگرانی بسیاری است. بعد از برجام با فرانسه، ایتالیا، ژاپن و کره‌جنوبی در سطوح بالا از این تفاهم‌نامه امضا شد! چرا نتیجه گرفته نشد؟».


ایران و برجام


در ادامه این نشست، صفایی‌فراهانی به برخی از سؤالات پاسخ داد. او در پاسخ به این پرسش که برخی فکر می‌کردند بعد از اینکه وزیر امور خارجه چین و آمریکا ملاقات کردند و چین با ایران تفاهم‌نامه را امضا کرد، به نظرتان می‌تواند رابطه‌ای بین برجام و این سند همکاری وجود داشته باشد؟ گفت: «اگر برجام دوباره ابقا نشود، امکان اینکه ایران بتواند با کشورهایی قرارداد بلند‌مدت یا کوتاه‌مدت داشته باشد وجود ندارد. در دو سال گذشته بانک‌های ایران با هیچ‌کدام از بانک‌های جهانی حتی یک اعتبار اسنادی نتوانسته‌اند باز کنند و فقط از طریق دلال و واسطه پول را ردوبدل می‌کنند. حتی پول نفت هم از همین طریق مبادله می‌شود؛ یعنی کشور به‌هیچ‌وجه از طریق سیستم بانکی نمی‌تواند با دنیا ارتباط برقرار کند! در‌حالی‌که اولین گام برای توفیق در هر قراردادی با شرکت‌ها و کشورهای خارجی، لزوم وجود ارتباط بین‌بانکی است. برجام و FATF اولین گام این مسیر است، ولی متأسفانه سطح شناخت از مسائل بین‌المللی در کشور بسیار محدود بوده و همین نگاه بسته باعث خود‌تحریمی کشور شده است».


او همچنین در پاسخ به این پرسش که با معضلات داخلی و خارجی کنونی، سرنوشت مردم باید مشخص شود، گره کار کجاست؟ گفت: «در کشورهای دنیا، سیاست خارجی هر کشور ادامه سیاست‌های داخلی آن کشور است. اگر بخواهند از این شرایط که در 40 سال گذشته گریبان‌گیر ایران شده خارج شوند، بدون هیچ تردیدی باید سیاست‌های داخلی ایران تغییر کند. باید به گفتمان باز روی آورد و باید انتخابات آزاد باشد. در اوایل دهه 80 سندی به نام چشم‌انداز به تصویب مجمع تشخیص مصلحت و رهبری رسید و قرار بود امروز اقتصاد ایران اقتصاد اول منطقه باشد، ولی فعلا 10 سال است رشد اقتصادی متوسط کشور به جای هشت درصد نزدیک به صفر است! فاصله اقتصادی ایران با ترکیه و عربستان سعودی بسیار نگران‌کننده است. مهاجرت از ایران به ترکیه روزبه‌روز بیشتر می‌شود! تا کی سرنا را از سر گشادش می‌دمند؟ ایران یک درصد جمعیت جهان را دارد در حالی که 0.6 تولید ناخالص ملی دنیا را دارد. بیش از 80 درصد جمعیت کشور اعانه دولتی می‌گیرند! در 10 سال اخیر بنا بر گزارش‌های رسمی، به‌طور متوسط بیش از 10 میلیارد دلار سالانه فرار سرمایه اتفاق افتاده است. اگر نگاه دقیق و گوش شنوایی باشد که این مشکلات را ببیند و دردها و راه‌حل‌ها را بشنود، بعد می‌توان در اتخاذ سیاست خارجی هم موفق بود، در حال حاضر فرار مغزها و سرمایه از کشور بسیار جای نگرانی دارد، افسوس که مسیر گفت‌وگو برای این مباحث و برخورد با ریشه‌ها مسدود است!


اگر بخواهند از 1400 شرایط تغییر کند لازمه‌اش تغییر سیاست در درون است. نمی‌شود مردم در امکان تصمیم‌گیری نباشند و بتوان با اتکا به چین و روسیه کشور را پیش برد! آنها به چه دلیل باید نگران ملت ایران باشند؟ همین‌طور که امروز چین بازی یک‌طرفه انجام می‌دهد حتما به این بازی گسترده‌تر ادامه می‌دهد! مسئولان باید بپذیرند، ایران برای اینکه قدرتمند در منطقه حضور داشته باشد باید تولید ناخالص کشور به سالانه بالغ بر هزار میلیارد دلار برسد. در حالی که امروز حدود 440 میلیارد دلار است. این رقم حدود 10 سال است که تغییر آن‌چنانی ندارد و همین علت فرار مغزها و سرمایه از کشور شده است. حال اگر سالانه در این 10 سال رشد هشت درصد که در اهداف چشم‌انداز بود با تدبیر ارکان حکومتی حاصل می‌شد، تولید ناخالص ملی ایران بالغ بر 900 میلیارد دلار بود! پس بدون تغییر در سیاست‌های داخلی کشور امکان این را که تولید ناخالص ملی ایران بتواند سهم قابل توجهی در منطقه داشته باشد، نخواهیم داشت و مطمئن باشید اگر تولید ناخالص داخلی ایران به این حد رسیده بود هم در داخل و هم در منطقه نگاه‌ها به ایران تغییر می‌کرد!».