یک نفر توانسته با پول قاچاقکتاب در تهران پاساژ بخرد ۷ نفر در این پرونده تحت تعقیب قضایی قرار دارند
مرد مرموز قاچاقکتاب
صاحبخبر - حدود یک هفته است که انبارهای قاچاق کتاب در تهران کشف و ضبط شده و از داخل آنها هزاران کتاب کپی یا همان قاچاق پیدا شده است. شاید برای خیلیها قاچاق کتاب به این معنا باشد که کتاب ها از خارج از کشور وارد شود. شاید این را هم بتوانیم بگوییم اما مهمترین مساله این است که کتابهای ناشران مختلف در همین کشور کپی و بعد هم در بازار بهراحتی عرضه میشوند. ۱۰۰ وانت و خاور، کتاب قاچاق که با یک حساب ساده هم میتوان فهمید این کتابها چند میلیارد تومان برای صاحبانش سود داشتهاند. انباری که در همین خیابان انقلاب کشفشده و مطمئنا هر روز با خیال راحت وانتها به داخل انبار میرفتند و کتابها را پر میکردند و بعد هم در گوشهگوشه شهر خالی میشدند. اما حالا این انبار خالیشده و خیلیها هم شاید دستگیر شده باشند. اما باید دید دستگیری همین باند میتواند بر اوضاع قاچاق کتاب تاثیرگذار باشد یا اینکه باز هم در گوشه دیگری از شهر، باندی دیگر با قاچاق کتاب برای خود پولهای بیشتری انبار خواهد کرد. برای این گزارش سری به خیابان انقلاب زدیم تا از دستفروشان همیشگی این خیابان سراغی بگیریم و گفتوگویی هم با محمود آموزگار، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران داشتیم. قاچاقچی باند کتاب چه کسی است؟ فردی که همین چند هفته پیش برای قاچاق کتاب دستگیرشده، مدت زیادی است که در همین حوزه فعالیت داشته. او چند سال پیش از شهرستان به تهران میآید و با سرمایهای که با خودش میآورد در تهران و در خیابان انقلاب انباری را میخرد و بعد با پیشبینی و رصدهایی که انجام میدهد، شبکهای را با همکاری چندین نفر راهاندازی میکند که اکثر این افراد، فامیل و دوستانش بودند. این فرد بعد از اینکه همه راهها را برای کسب درآمد و سود سرشار در حوزه کتاب رصد میکند، متوجه میشود که با چاپ کردن کتابهای کپی میتواند پول خوبی به دست بیاورد. برای همین یک نفر در این تیم، مسئول شناسایی بازار نشر برای کتابهای پرفروش میشود و بعد هم اقدام به چاپ کتابها میکردند و با شبکهای که راهاندازی کرده بودند، کتابها را در کل کشور پخش میکردند. این فرد با پولهایی که از این طریق به دست میآورد، یک پاساژ در تهران میخرد و به قول خودش همین کتابی که برای هیچکس نان نداشته، برای او آورده زیادی داشته است. همراه با این فرد تا به حال هفت نفر دیگر هم تحت تعقیب قضایی قرار گرفتهاند و باید دید این شخص چطور میتواند جوابگوی میلیاردها پولی باشد که از قاچاق کتاب به دست آورده است. دستفروشان هستند یا نه؟ جوری میگوید کتاب دارم، اگر میخواید برید داخل پاساژ، که انگار جنس قاچاق دارد، برای اینکه بدونم چه خبره؟ وارد پاساژ شدم و بعد از گذشتن از چند پله قدیمی، به کتابها رسیدم. روی هم ریختهشده بودند و نمیشد تشخیص داد کدام کتابها، تازه چاپشده و کدام دسته دوم هستند. برای اینکه بتوانم ببینم کدام کتابها کپی هستند، نشستم و شروع به گشتن کردم. پسری که بیرون پاساژ ایستاده بود، داد زد: «خانوم الان همکارم میاد تا راهنماییت کنه.» سری تکان دادم و دوباره مشغول گشتن بین کتابها شدم. تقریبا همان کتابهای آشنای همیشگی که کپی میشدند از «ملت عشق» تا «من پیش از او» و «بیشعوری» و خیلیهای دیگر؛ کتابهای پرفروشی که قاچاقچیان کتاب همیشه به دنبالش بودند و کپی میکردند. همینجور که کتابها را میدیدم، صدایی بلند گفت: «خانوم اگه میخوای بخر، اگر هم نمیخوای زودتر برو.» گفتم: «آقا میخوام کتاب بخرم، باید انتخاب کنم دیگه. همین جوری که نمیتونم بردارم ببرم.» پسر که بیحوصله بود، نگاهی سرسری به کتابها انداخت و گفت: «خانوم حوصله دردسر ندارم. تا همینجا هم که کتابها را آوردم و انداختم تو این پاساژ، خطر کردم، زود بخر برو.» پسر دقیقا به چیزهای خوبی اشاره کرد که دنبالش بودم. گفتم: «چه خطری آقا؟ چهار تا کتاب خطر داره؟» پسر به سمت در پاساژ رفت و دوباره برگشت و نگاهی به کتابها انداخت و گفت: «ببین خانوم! الان چند وقته گیر دادند به کتابهای ما. خودمم نمیدونم چرا؟! البته میدونمها ولی خب، حالا اگه میخوای زود کتاب رو بخر و برو.» یکی از کتابهایی را که دستم بود به پسر دادم تا حساب کند و در همان حین، پرسیدم: «خب چرا گیر دادند؟ مگه جنس قاچاق دارید؟»پسر تا اسم قاچاق را شنید، رنگش پرید و گفت: «قاچاق چیه؟! نمیدونم گیر دادند که کتابها اصل نیست. کتاب، کتابه دیگه! چه فرقی میکنه. کسی بخواد بخونه، همین کتاب رو هم میخونه.» کتاب را گرفتم و از پاساژ بیرون اومدم. حرفهای پسر یک جورهایی درست بود. خیابان انقلاب همیشه پر بود از دستفروشان کتاب که با سروصداهایشان مشتریان را جلب میکردند. اما امروز خبری از آن اجتماع دستفروشها نبود. از پیادهروی همیشه شلوغ انقلاب به سمت چهارراه ولیعصر راه افتادم. پیرمردی که همیشه کنار پاساژ معروف روبهروی دانشگاه مینشست، نبود. کمی جلوتر، بساط یک دستفروش کتاب که کتابهای کمی هم داشت و با صدایی آرام کتابهایش را معرفی میکرد را دیدم. به سمتش که رفتم، گفت: «خانم همه کتابها اصل هستند. فکر نکنی کپی باشند. مثلا همین کتاب انتشارات امیرکبیر را ببینید، کتاب برای خودشان است، یا همین کتابهای سوره مهر، همه و همه برای خود ناشران اصلی هستند.» با خنده میگویم: «مگه فرقی هم میکنه؟» تعجب کرد و گفت: «معلومه فرق میکنه. دارند کتابهای قاچاق رو جمع میکنند. همین خیابون بغلی یه انبار پر بود از همین کتابهای کپی. همهشون رو چند روز پیش بردند. خیلی از بچههایی که همین جاها کتاب میفروختند، دیگه نیستند؛ چون همه کتابهاشون رو جمع کردند، اما کتابایی که من میفروشم، کپی نیست، برا همین به من گیر ندادند.» تا اومدم حرف بزنم، مرد بین حرفم اومد و گفت: «میدونم کار خوبی نبوده فروختن همین کتابا اما بالاخره خیلیها پول در میآوردند با همینا. خیلی سخته که حالا کار ندارند. خیلیهاشون رو میشناختم؛ از شهرستان اومده بودند و حالا هم بیکار شدند و تو همین راسته انقلاب میچرخند.» دستفروشان کتاب در خیابان انقلاب بهشدت کم شدهاند. این اتفاق، خوب است اما باید دید که این موضوع فقط محدود به این زمان است یا دوباره فرد دیگری از جایی پیدا میشود و قاچاق کتاب از جای دیگر و انبار دیگری سرباز میکند! قاچاقچیانی که با ارز یارانهای کاغذ میخریدند! اینکه دستفروشها در انقلاب خیلی کم شدهاند، مطمئنا به خاطر همین تاثیرگذاری دستگیری قاچاقچیان است. فکر میکنم اینها وقتی دیدند که عکسالعمل جدیای نسبت به اعمالشان در رابطه با چاپ غیرقانونی کتابهای فاقد مجوز توسط مرکز صلاحیتدار که وزارت ارشاد است؛ نشان داده نمیشود، جری شدند و شروع به چاپ غیرقانونی کتابها کردند. طبیعتا اولین حلقهای که در این ماجرا ضربه میخورند، ناشران هستند؛ چون حقالتالیف آنها دیده نمیشود و پولی دریافت نمیکنند. با توجه به اینکه قاچاقچیان، اکثر هزینههای آمادهسازی کتابها را در تولید پرداخت نمیکنند، میتوانند کتابها را با قیمت ارزانتری عرضه کنند، بنابراین کتاب را چاپ و با تخفیفهای زیادی عرضه میکردند. صحبتی است که این شبکه قاچاق کتاب، تعداد زیادی از دستفروشان را تغذیه میکردند و این رقم به 900 تا 950 دستفروش در سطح شهر تهران هم میرسد. اینها در جاهای مختلفی بساط دارند و فقط در راسته کتابفروشهای انقلاب نبوده، حتی در نقاط مختلف کشور مشغول توزیع اینگونه کتابها بودهاند. به هرحال مجموعه اطلاعاتی که جمع شده بود، کارگروه صیانت از حقوق ناشران و مولفان این خیانت را تشخیص دادند و مشخص شد اعضای اصلی این باند حدود 20 نفرند و تعداد بیشتری هم در کنار اینها مشغول فعالیت هستند، این مساله باعث شد که تعداد قابل توجهی انبار و بیش از 100 وانتنیسان و کامیونخاور کتاب کشف شود و طبق دستور قضایی و با همکاری پلیس امنیت و بقیه مقامات ذیربط به انبارها منتقل شوند. پروندههای متخلفان تشکیل شده و درحال بازپرسی است. در این ارتباط بازپرس هم قرارهایی را صادر کرده است. آنچه که از فعالیت آنها دیده میشود، این بود که آنها شبکه گستردهای بودند که تعداد قابل توجهی کتاب را در داخل کشور با شمارگان بالا چاپ میکردند و حتی بعضا دیده شده بود که در چاپ کتابها از کاغذ «بالک» نیز استفاده میکردند. کاغذ بالک از یک سال پیش با ارز یارانهای تامین میشده و این موضوع در رابطه با این ماجرا خلأهای قانونیای را نشان میدهد که باید با جدیت بیشتری بررسی شود. در اخباری که منتشرشده بهخصوص در میزگردها و تحلیلها، مسالهای از جانب من مطرح شده است، اینکه دولت یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از این افراد حمایت میکرده، درصورتی که این موضوع به هیچ وجه صحت ندارد. اتفاقا اگر مساعدتها و همکاریهای بیدریغ وزارت ارشاد نبود، ما نمیتوانستیم به تنهایی با این قضیه برخورد کنیم. بنابراین وزارت ارشاد نهتنها حامی قاچاقچیان نبوده بلکه به اتحادیه کمک کرده و از هیچ کمکی دریغ نکردند که این کار انجام شود. مطلب دوم اینکه در دوران وزارت آقای دکتر صالحی نسبت به این مساله بیتوجهی شده و این موضوع هم درست نیست. عدد و رقم این قاچاقی که انجامشده، خیلی زیاد است و این حجم از ماشینهای کشفشده، بخش کوچکی از این اتفاق بوده است. هنوز هم فکر میکنم این بخش کوچکی از کتابهایی بوده که به صورت غیرقانونی چاپ و توزیع میشده. به همین جهت، این حرکت باید ادامه داشته باشد و تداوم پیدا کند، باید کتابها شمارش شود تا بفهمیم در این اتفاق چه سودهایی نصیب این افراد شده است.∎