ارادت من به این بزرگمرد تاریخ شعر و ادب معاصر{محمد حقوقی} ، برمیگردد به زمانی که او در قهلک ساکن بود و من در خیابان میرداماد زندگی میکردم. هر وقت فرصتی داشت، به خانهام میآمد و دو سه ساعتی از خرمن اندوختههای او بهره میبردم.بدون مداهنه عرض کنم، در محضر او زمان و مکان را از یاد میبردم و تمام وجودم سرشار از حرفها و شعرهای زیبای او میشد. در دو سه سفر به اصفهان هم از خوان نعمت او بهرهها بردم.چه بسا شبها که تا سپیدهدم در منزل دوست فاضل آقای مصطفی کیانی مینشستیم و من از سخنان دلپذیر او لذت میبردم. اضافه کنم که منزل فاضل ارجمند مصطفی کیانی، مثل مهمانسرایی بود که به روی اهل شعر و ادب همیشه باز بود و مکتبی برای اهل فضل بود. من در هر سفر، چه برای بازرسی مدارس و چه سفر تفریحی که به اصفهان میرفتم، در خانة او مهمان بودم. این مرد عزیز نیز از ارادتمندان استاد حقوقی بود. یادم هست که شبی در منزل او با هوشنگ گلشیری آشنا شدم. به هر حال هیچگاه محبتهای استاد حقوقی را فراموش نمیکنم و سلامت و توفیق او را از خداوند بزرگ مسئلت دارم. راستی یادم رفت بگویم در اصفهان با شاعرانی صاحب نام از جمله دکتر سیاسی، صاعد اصفهانی، نوای اصفهانی، خسرو احتشامی و جمعی دیگر دیدارهایی داشتم که برایم بسیار خاطرهانگیز است.
* از آشنایی خود با شاعر و پژوهشگر توانای معاصر جناب منوچهر آتشی بگویید.
ـ وقتی سهراب سپهری برای ادامة تحصیل به تهران رفت، از جمله آثاری که به منظور آشنایی من با شعر نو از شاعران صاحبنام برایم میفرستاد، یکی هم از استاد عزیزم زندهیاد منوچهر آتشی بود. اشتیاق من برای دیدن او قابل وصف نیست.
پس از اینکه از کاشان به تهران آمدم، همیشه مترصد بودم وقتی او نیز به تهران میآید، بتوانم او را ببینم. در بهمن سال ۱۳۴۲ برف سنگینی آمده بود و همه جا را سفیدپوش کرده بود. دوست شاعرم نصرتالله نوحیان به من تلفن کرد که منتظر باش که مهمانی عزیز را با خودم میآورم. ساعتی بعد نوح همراه جوانی خوشپوش و شاداب که همان منوچهر آتشی عزیز بود، به منزلم آمد. من با سابقهای که با خواندن آثار ارجمند او داشتم، بسیار خوشحال شدم. این آغاز دیدار من با آن عزیز بود. بعدها که منوچهربه تهران منتقل شد، در هر فرصتی از محضر او بهره میبردم. او از جمله عزیزانی بود که به غزلهای من توجه خاص داشت و به عنوان غزلسرایی که سعی دارد در آثار خود نوآوری کند، مرا تشویق میکرد.
صفحة شعر مجلة تماشا در اختیار آتشی بود. یک بار در یک شماره حدود شش یا هفت، غزل مرا چاپ کرد و در مقدمة آن نوشت. «غزلسرایی در اوج» و همین عنایت او نیرویی به من داد که بیشتر در زمینة غزل تلاش کنم. هیچوقت یادم نمیرود که هر جا بر مجموعة غزلی مقدمه مینوشت، از من و آثارم یاد میکرد.
در ماههای آخر عمر بنا به پیشنهاد من و موافقت معاونت محترم امور هنری وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، روانشاد منوچهر آتشی از اول خرداد ۱۳۸۴ در شورای شعر به عنوان مشاور شروع به کار کرد که تا آخرین روزهای قبل از بستری شدن در بیمارستان، همکاری صمیمانه خود را ادامه داد.باید اضافه کنم که در این مدت روزهای شنبه به شورای شعر میآمد و با نهایت دقت و حوصله ترانههای رسیده به شورا را بررسی و ارزیابی میکرد و با اعضای شورا درباره ترانهها به تبادلنظر میپرداخت.فراموش نمیکنم در آخرین جلسهای که در شورا حضور داشت، هنگام خداحافظی گفت: قرار است در بیمارستان سینا بستری شوم. آن روز ۲۱ر۸ر۸۴ بود و خداحافظی او طور دیگری بود. در حال خداحافظی از اعضای شورا گفت که احتمالاً تومور کلیه دارد و باید یکی از کلیههایش را بیرون بیاورند و از همگان برای سلامتی خود التماس دعا داشت.
code