قسمت دوم بازآفرینی سری ولفنشتاین، به تبعیت از دیگر عناوین این سری، از زاویه دید اول شخص دنبال میشود. در ابتدای این گیم، تصمیمی اخلاقی پیش روی گیمر قرار میگیرد و انتخاب وی، خطمشی داستان را تغییر داده و تعدادی از شخصیتها و نکات کوچک داستانی تغییر میکنند. انواع و اقسام اسلحه در اختیار قهرمان داستان قرار دارد که اغلب آنها را میتوان بهصورت جفتی دست گرفت و استفاده کرد.
این قسمت به محض معرفی، بازخوردهای مثبتی گرفت و پس از انتشار هم با استقبال خوبی روبهرو شد و در مجموع میتوان آن را یک دنباله موفق برای قسمت اول این گیم ارزیابی کرد. سوای تمام تعریف و تمجیدها، برخیها از ناپایداری در حفظ توازن توالی مراحل و سختیهای غیرمنطقی و برخی دیگر از روایت نهچندان دلچسب آن شکایت داشتهاند، اما سرجمع، تعریف و تمجیدها به شکایات میچربد.
جاده یکطرفه
نگارنده آنچنان با تاریخ نازیها آشنا نیست، اما هیچ شکی نیست که حضور بسیار پررنگ و غالبا دشمنگونه آلمانهای نازی و روسها – بخصوص در روایات جنگ سرد – در بازیهای رایانهای به دلیل دشمنی دیرینه وطنی است که این عناوین از آنها برخاسته و کینه جنگ جهانی دوم هنوز هم زنده و فروزنده است. از این رو، جای تعجبی ندارد که بسیاری از منتقدان آمریکایی از روایت کاملا نازیستیز این گیم هواداری کنند. اما افرادی مانند من، روایاتی چندبعدی را که از زوایای مختلف به یک درگیری و نزاع میپردازد بهمراتب بیشتر میپسندد و از جمله معدود دلایل اصلی و بزرگ من برای ستایش آثار فاخر نقشآفرینی مانند ویچر همین است. در کل، سراسر این گیم روایت یک انقلاب و قد علم کردن علیه ابرقدرتی مخوف است با جلوهای قهرمانانه. جدا از بحث جهتگیری و وجود ضعف داستانی در برخی مقاطع، با اثری باکیفیت و فاخر از نظر فنی و هنری روبهرو هستیم که هم چشمنواز است، هم مملو از هیجان.
هفتخوان نازی
اصولا ولفنشتاین2 گیم سادهای نیست. دفعات مرگ در این گیم برای تازهواردان بالا خواهد بود و باید حواستان به تصمیمات مقطعی و غیرمقطعی، از نوع سلاحی که حمل میکنید گرفته تا نحوه جاخالی دادن و تاکتیک مبارزه خود باشد.
بارها به اتاقهایی با فرماندهای حاضر در آنها برمیخورید که قادر است نیروی پشتیبانی خبر کند. میتوانید او را بیسروصدا از پا در آورده و راه خود را ادامه دهید یا هجوم دشمنان را ترجیح داده و درگیری پرآشوبی رقم بزنید. در هر صورت، مسیرها و دشمنان آنقدر تنوع دارند که هر روشی پیش بگیرید، لذتتان تضمین باشد.
همانطور که از این سری انتظار میرود، هرکدام از اسلحه موجود به نوبه خود جذاب و خوشایند هستند. فناوریهای تخیلی و فرضی نازیهای مسلط بر دنیا، در عینحال که استفادهاش خوشایند است، یادآور تلخی است از آنچه میتوانست باشد (و شاید هم روزی بشود) و آزمایشهای مخوفی که در زمان جنگ جهانی دوم روی انسانها انجام میشد. مردان ماشینی زرهپوش از جمله این جلوهها هستند.
اغلب محیطهای گیم یادآور ظاهر حکومت مستبد نازیهاست و بوی تباهی میدهد. با این حال، جنبههای حافظ ظاهر نیز فراموش نشده و در برخی مراحل، از جمله مرحلهای که شاهد یک راهپیمایی نمادین در شهر هستیم، میتوانیم بُعدی دیگر از استبداد را در قالب آیینهای نمایشی ببینیم و مردمی که در کمال انکار، نسبت به فجایع اطراف خود بیتفاوت بوده و پروپاگاندا و ابهت نظامی نازیها را پذیرفته و با ظاهری اتوکشیده، شادی تصنعی به نمایش میگذارند.
ریشههای شر
صحنههایی مانند آنچه ذکر شد، عمق بیشتری به داستان میبخشد و اینها در کنار لحظات آرامتری که میتوانید با شخصیتهای دیگر خو گرفته و روایات آنان را از گذشته خود و مصائب جنگ بشنوید، شما را بیشتر در فضای اوهامی اثر فرو میبرند.
در مقابل، صحنههایی مانند کلامبافیهای نخنما در مدح میهنپرستی آمریکایی، بیش از حد اغراقشده از آب درآمده و قطعا برای اهل دقت، دوچندان ناخوشایند و مشمئزکننده میشود. حال آنکه این لفاظیها، با صحنههای مربوط به کودکی قهرمان داستان و نمایش نژادپرستی گذشته آمریکا (که البته هنوز هم تعصب آمریکایی زنده و پررنگ است) در تضاد محض قرار دارد و این حس را القا میکند که با عنوانی سفارشی روبهرو هستیم که طبق معمول، صرف هزینه نجومی نتوانسته آن را به پروپاگاندای درست و حسابی تبدیل کند.
کلام آخر اینکه با یک بازتاب فرضی از دشمنی فرضی روبهرو هستیم که کم و بیش بوی رفتار و منش امروز دولت آمریکا را میدهد که میخواهد جنون آمریکایی را به نام میهنپرستی، قدرت و ابهت به خورد مخاطب بدهد. تاریخ، سیاست، فرهنگ و هر چیز دیگر را نمیتوان از آثار جهتدار یاد گرفت و از این جهات نمیتوان ارزش افزودهای برای این گیم متصور شد.
سیاوش شهبازی