اظهارات موهوم یکی از سران فتنه علیه شهدای مدافع حرم و حمایت او از داعش و صهیونیستها نشانه جدیدی از هرزگی سیاسی اصلاحطلبان است
خباثت دروغگو علیه مدافعان حرم
صاحبخبر - گروه سیاسی: فردی که میخواهد کلکسیون تمام ننگها را در کارنامه سیاسی خود ثبت کند؛ این شاید موجزترین و کاملترین تعریف برای معرفی میرحسین موسوی باشد. بازیگر نابخرد، سادهلوح و آتشینمزاجی که پس از شکست در انتخابات ریاستجمهوری سال88 میخواست انتقام عدم کسب آرای عمومی را به هر شکل و زبانی از جامعه ایران بگیرد. به گزارش «وطنامروز»، کارنامه سیاسی میرحسین موسوی از خرداد 88 تاکنون را میتوان به مثابه مجموعه تمام گفتارها و رفتارهایی به حساب آورد که برای بدنام شدن یک عنصر خائن در تاریخ هر کشوری کافی است؛ فردی که در کوران حوادث و روشن شدن واقعیتهایی که در برخی برههها زیر سایه تردیدها دفن شده بودند به دست فراموشی سپرده شده، حالا مدتی است تلاش میکند با تقلاهای بیهوده و اظهارنظرهای توهینآمیز، موهوم و جنجالی و حمله به ارزشها و مقدسات مردم ایران نام خود را حتی به بدنامی هم که شده زنده نگه دارد. مرد شماره یک فتنه 88 که در چند سال اخیر حتی از سوی حامیان سابق خود نیز تحویل گرفته نمیشود و تبدیل به عنصری عبرتآموز در سپهر سیاسی کشور شده است، در جدیدترین اقدام خصمانه خود به بهانه تقریر مقدمهای بر مجموعه بیانیههای سیاسیاش بر ترجمه عربی(!) بیانیههایی که سالهای 88 و 89 منتشر شده بود، زبان به هتاکی علیه شهدای مدافع حرم و تکرار ادعاهای سخیف و موهوم باز کرده است. ادعاهای جدید موسوی فارغ از وجه توهینآمیزش نشان از عمق فاجعهبار و بلاهتآمیز درک این عنصر فتنهآفرین از معادلات منطقهای دارد. او که روزی سعی میکرد خود را با برند «نخستوزیر» در فضای سیاسی کشور بازآفرینی کند و از این طریق به اعتبار سیاسی خود بیفزاید، در جدیدترین ادعاهایش به تکرار روایت رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای واداده عربی درباره حضور منطقهای ایران در مواجهه با توطئه جریان تکفیری در بحران سوریه پرداخته است. هرچند این نخستین باری نیست که عناد با جمهوری اسلامی باعث شده صدای داعش، جبههالنصره و باقی گروههای تکفیری از اردوگاه اصلاحات به گوش برسد اما صراحت لهجه اخیر وی را میتوان تلاشی عامدانه برای نمایان ساختن اوج دنائت سیاسی جریان فتنه دانست. در حالی که با جنایات غیرانسانی گروههای تکفیری تحت حمایت غرب پرده از سیمای حقیقی توطئه مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و دولتهای مرتجع عربی برای سوریه برداشته شده و عمق تیزبینی جبهه مقاومت در مواجهه با این توطئه روشن شده است، موسوی با تکرار ادعاهای منقضی شده میزان جهل خود در فهم واقعیتهای جهانی را بار دیگر به رخ همگان کشیده است. موسوی در بخشی از متنی که سایت منتسب به وی منتشر کرده است با حمله به سیاست جریان مقاومت در جلوگیری از سقوط سوریه به دامن جریان تکفیری، جمهوری اسلامی ایران را عامل «پیدایش داعش، جنگهاى قومى و قبیلهاى در یمن و گرایش کشورهاى عربى به پیوند با اسرائیل» خوانده و در ادامه نوشته است: «مصیبتهاى ناشى از این اقدامات برای ایران و منطقه همه از یک خطاى بزرگ ریشه مىگرفت و آن دست بردن در مضمون حقیقى خواست ملتها بود. مردم تشنه آنند که آزاد باشند و خود برگزینند، و این انتخاب آنان قطعا به نفع بشریت به طور عموم، با هر ایده و ایمانى، و به سود منافع ملى و حاکمیت مردم خواهد بود». سردسته جریان اوباش و فتنهگران سال88 در ادامه گزافهگوییهای خود در حمله به نظام و جبهه مقاومت، با توهینهای سخیف و مشمئزکننده به شهدای مدافع حرم و سردار سرافراز شهید حاجحسین همدانی میزان حقد و کینه خود را به نیکنامترین فرزندان این خاک نمایان ساخته تا در ایامی که تبدیل به یک مهره سوخته در عرصه سیاسی کشور شده است بار دیگر تمایلش را به اتخاذ مواضع ضدملی و ضدمذهبی هویدا کند. * جهل یا خیانت؟ شاید هر دو! مواضع و عملکرد میرحسین موسوی از فردای انتخابات ریاستجمهوری سال88 تاکنون تمثال کاملی از خیانت به منافع و مصالح ملی بوده است؛ چه زمانی که با به آشوب کشیدن پرمشارکتترین انتخابات ادوار ریاستجمهوری عملا این سرمایه و فرصت سیاسی را تبدیل به یک تهدید تمامعیار کرد و با ایجاد یک گسل سیاسی و اجتماعی به تضعیف جمهوریت و انسجام ملی پرداخت و چه پس از آنکه همواره از هر فرصتی برای ضربه زدن به اقتدار ملی ایران استفاده کرد. مواضع اخیر وی در خوشبینانهترین حالت نشان از جهل سیاسی جریان غربگرایی دارد که با گذشت 10 سال از توطئه جریانات تکفیری کماکان به همصدایی با آنان میپردازد و در حالت بدبینانه نیز گویای این است که موسوی به عنوان نماد رادیکالیسم اصلاحات با علم به واقعیتهای بیرونی ابایی از به جان خریدن ننگ همسویی با دشمنان ایران برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ندارد. موسوی در حالی در بخشی از متن منتشر شده از «گناه بزرگ حکومت ما دست بردن در حقیقت معانی» سخن به زبان میآورد که مشی جریان فتنه در سال88 دقیقا تهی کردن مفاهیم از معنای حقیقیشان بوده است؛ چه در زمانی که با برند «نخستوزیر امام» به گفتمان و اصول بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حمله میکرد و چه در مناسبتهایی که با وارونه کردن معنایشان روز قدس را تبدیل به مناسبتی برای حمله به «غزه و لبنان» و روز سیزدهم آبان به عنوان نماد استکبارستیزی ملت ایران را فرصتی برای مقابله با شعار «مرگ بر آمریکا» کرد. اما شاید آشناترین اقدام جریان فتنه که با حمایت میرحسین موسوی نیز همراه بود مربوط به بهمن 89 و همزمان با بیداری اسلامی و شروع انقلابهای منطقهای علیه حکام مستبد و غربگرایشان بود که با فراخوان راهپیمایی تمام اهتمام خود را معطوف به همردیف کردن جمهوری اسلامی با شرایط پساانقلابی مصر و تونس کرد. شاید حقد عجیب وی نسبت به شهدای مدافع حرم و جریان مقاومت را بتوان به ناکامی فتنهگران در این سناریو دانست. موسوی جاهل یا خائن، با مواضع گستاخانه اخیرش بخوبی فهم وارونه خود و جریان فتنه را نسبت به توطئههای منطقهای به اثبات رساند. از همین رو حمله وی به سرداران مقاومت را بیش و پیش از هر چیز باید در چارچوب زاویهای که با منافع ملی کشورمان دارد مورد کنکاش و مداقه قرار داد؛ جریانی که برای نپذیرفتن شکست سیاسی خود و در تلاش برای تسخیر قدرت هیچ خط قرمزی مقابل خود نمیبیند و در این مسیر ابایی از همراه شدن با بدنامترین عناصر طردشده ضدانقلاب ندارد و سخیفترین و بیشرمانهترین صفات را نثار شهدای مدافع حرمی میکند که این روزها همه نسبت به درست بودن مسیری که در پیش گرفتهاند شهادت میدهند. * سرانجام بیاصولی مرد بازنده حمله موسوی به سرداران مقاومت و شهدای مدافع حرم فارغ از جنبه هتاکانهاش نشان از پابرجایی رویکرد ضدمردمی اینان در گذر زمان دارد. وی در حالی به شهدای مدافع حرم که تضمینکننده امنیت ایران و خنثیکننده فتنه منطقهای جریان تکفیری بودند حمله میکند که مهمترین صحنه اجماعآفرین ملی در 10 سال گذشته را باید تشییع دهها میلیونی و کمنظیر پیکر مطهر سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی دانست. تجدید پیمان مردم ایران با سردار مقاومت به قدری چشمگیر بود که بسیاری از تحلیلگران خارجی سرمایه اجتماعی سیدالشهدای مدافعان حرم را برای دشمنان ایران خطرناکتر از حضور فیزیکی شهید سلیمانی در جبهههای مقاومت دانستند. میثاق تاریخی مردم با حاجقاسم بار دیگر این واقعیت را اثبات کرد که تکثر سیاسی جامعه ایران در مواجهه با این شهید خوشنام بیاعتبار میشود و مردم ایران در حمایت از سردار مقاومت وحدتی کمنظیر دارند. بر همین مبنا گزافهگوییهای موسوی که نقش و نمایی از بیسیرتی سیاسی وی دارد، پیش از آنکه ساحت شهدای مدافع حرم را لکهدار کند، عمق رسوایی این مهره سوخته را نمایان میکند. اگر شهید سلیمانی و دیگر شهدای مدافع حرم افق خود را بر تقویت وحدت و یکپارچگی ملی برای افزایش اقتدار ایران میدیدند، موسوی کماکان با خاک پاشیدن بر سیمای پرنور شهیدان ایران، تلاش دارد حتی به قیمت بدنام کردن خود اسباب چندپاره کردن جامعه و همراه کردن جریانات ضدانقلاب را با خود فراهم آورد. شهید سلیمانی در بخشی از وصیتنامه حکیمانه خود با گلایه از مشی سیاسیونی که منافع حزبی خود را بر منافع ملی ترجیح میدهند خطاب به فعالان سیاسی نوشته بود: «هر رقابتی با هم میکنید و هر جدلی با هم دارید اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظرههایتان به نحوی تضعیفکننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید. اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است». فرسخها فاصله میان مشی و معرفت سیاسی شهدای مدافع حرم با چهرههای خائنپیشهای همچون موسوی بخوبی علت کینه جریان فتنه از شهیدان مقاومت را در تاریخ ثبت خواهد کرد. بیاصولی موسوی به عنوان رأس فتنه 88 امروز به جایی رسیده است که ننگ حمله به مقاومت را برای احیای حداقلی خود در فضای سیاسی کشور مباح میداند. * لزوم کور کردن چشم فتنه رد هزینههای سنگینی که جریان فتنه با اقدامات خود در سال 88 به کشور تحمیل کرد را کماکان میتوان در حوادث داخلی و شرایط بینالمللی مشاهده کرد. طرح ادعای دروغین تقلب و کلید زدن شورش خیابانی، حمله به ساختارهای قانونی کشور، ایجاد دودستگی سیاسی و حالا حمله به اسطورههای ملی ایران و تلاش برای تضعیف جبهه مقاومت به عنوان بالهای اقتدارآفرین جمهوری اسلامی در منطقه بار دیگر لزوم برخورد قاطع با رهبران و سردستههای جریان فتنه را به دستگاههای امنیتی و قضایی کشور یادآور میشود. جریان اصلاحات که در سایه عملکرد ویرانگر سالهای اخیرش از چشم مردم ایران افتاده و تبدیل به یک جریان بلاموضوع سیاسی شده است، در ماههای اخیر از هر فرصت و بهانهای برای طرح ادعاهای ضدملی استفاده کرده است. مشی رفتاری و مواضع گفتاری اصلاحات در ماههای اخیر نشاندهنده تلاش هدفمند این جریان برای احیای خود در سایه حرکت به سمت رادیکالیسم ساختارشکن است. در چنین فضایی دست به قلم شدن موسوی به عنوان نماد رادیکالیسم اصلاحات را میتوان تقلایی برای موضوعیتبخشی به خود دانست. عدم برخورد قاطع با جریان فتنه و بازماندن پرونده خسارتآفرین این جریان میتواند زمینهساز توطئههای جدید از سوی فتنهگران و غربگرایان داخلی باشد. بیهزینه شدن اظهارات ساختارشکنانه و حمله به اسطورههای مردم راه را برای گستاخیهای بعدی این عناصر بدنام باز میکند.∎