-
۱۴۰۳-۰۹-۰۷ ۱۱:۴۰
[ایسنا]
روزی که جگر مجید سوخت
به عکس شهید روبرویش نگاه کرد:«جگرم میسوزه، هلاکم از تشنگی.» روی دستش را که جای زخم سوختگی از عملیات چذابه بود را خاراند: «تمام پوست تنم میسوزه.» بیسیم رابرداشت. به جانشین حاج احمد کاظمی بیسیم زد: «نیروهای خطشکن تشنهاند، آمادهاند.» سربند سبز رنگ یا حسین را محکم روی پیشانیاش بست.
-
۱۴۰۳-۰۹-۰۷ ۱۱:۲۰
[مشرق]
روایتی از زندگی و شهادت فرمانده تیپ لشکر ۲۵کربلا شهید مجید کبیرزاده نجفآبادی؛
روزی که جگر «مجید» سوخت! +عکس
آزادسازی شهر مهران بود که مجید برای بار چندم ترکش خورد. رزمندهای به شوخی گفت: «چرا نیمه کاره برگشتی فرمانده؟!» مجید نگاه عمیقی به رزمنده کرد: «به موقع تمامش میکنم...»
-
۱۴۰۳-۰۹-۰۷ ۱۲:۲۸
[تابناک]
روزی که جگر «مجید» سوخت! +عکس
آزادسازی شهر مهران بود که مجید برای بار چندم ترکش خورد. رزمندهای به شوخی گفت: «چرا نیمه کاره برگشتی فرمانده؟!» مجید نگاه عمیقی به رزمنده کرد: «به موقع تمامش میکنم...»
-
۱۴۰۳-۰۹-۰۷ ۱۳:۰۵
[جامجم آنلاین]
روایتی از زندگی و شهادت فرمانده تیپ لشکر ۲۵کربلا شهید مجید کبیرزاده نجفآبادی
روزی که جگر مجید سوخت
عصر روز ۱۶ شهریور سال ۴۰ بود. گرمای تابستان هنوز جان داشت. محترم، قنداق نوزاد تازه متولد شده را گذاشت وسط اتاق. بچه یک روز توی تب میسوخت. محترم «بِسْمِا... النُّورِ» را خواند. چاقوی دسته عاجی را باز کرد. دور قنداق بچه با چاقو خط کشید. قنبرعلی در چوبی اتاق را باز کرد: «خمیر آماده کردی؟»