به گزارش مشرق، کانال تلگرامی خیابان انقلاب نوشت:
از سروش تا نسل جدید؛ افول یک جریان فکری
پسلرزههای مناظره حججالاسلام حامد کاشانی و سلیمانی اردستانی همچنان ادامه دارد؛ تا جایی که سیدمحمدعلی ابطحی، رئیس دفتر دولت خاتمی، اخیراً گفته خاتمی از این مناظره بهشدت ناراحت و عصبانی شده و معتقد است اردستانی با ادبیات نادرست خود به گفتمان نواندیشی دینی آسیب زده است.
در این میان، برخی جوانان و کاربران فضای مجازی تصور میکنند «نواندیشی دینی» یعنی تلاش برای فهم چالشهای دنیای جدید و تطبیق دین با شرایط عصر حاضر؛ اما این برداشت سادهانگارانه است. مقصود اصلی این طیف چیز دیگری است و ربطی به صرفِ مواجهه عقلانی و بهروز دین با مسائل جدید و حل مسائل جامعه ندارد.
در سه دهه گذشته، عنوان «نواندیش دینی» به طیفی اطلاق شده که با ارائه تعریفی حداقلی، سکولار و عمدتاً تقلیلگرایانه از دین، در اصول، قلمرو و کارکردهای آن تردید ایجاد میکند. این جریان، بیش از آنکه محصولی بومی و ریشهدار در سنت اسلامی باشد، به بازتولیدی از روشنفکری مسیحیِ دوران رنسانس شباهت دارد؛ نوعی الگوی وارداتی که رنگ و بوی تقلید آن بیش از نوآوری است. اسمش نواندیشی است اما ارتجاع به عصر رنسانس مسیحیت است.
نقطه مشترک این طیف، تلاش برای کوچکسازی نقش دین در عرصههای حیات اجتماعی، سیاسی و حتی معرفتی است. مخالفت با اسلام سیاسی در کانون گفتمان آنان قرار دارد و در کنار آن، تلاش برای ارائه قرائتی از دین که نه «متعامل» با مدرنیته، بلکه عملاً «مطیع» و منطبق بر خواستههای آن باشد، خط فکری غالب این جریان را شکل میدهد.
در حوزه دینپژوهی نیز این گروه، آگاهانه یا ناخودآگاه، همان روشهای مطالعات مدرن غربی را به متون اسلامی تعمیم میدهند؛ گویی قصد دارند مواجهه روشنفکران اروپایی با مسیحیت قرون وسطی را در نسبت با اسلام بازسازی کنند. اما یک خطای فاحش مرتکب شدهاند؛ روشنفکران مسیحی از دل کلیسا برخاسته بودند و در برابر متونی قرار داشتند که دچار تحریف و کمبود قواعد تفسیری بودند.
درحالیکه اسلام از آغاز، به دلیل انسجام متنی قرآن و سنت و نیز شکلگیری علمی به نام فقه و اصول، سازوکارهای دقیق برای فهم دین داشته است؛ سازوکارهایی که امکان برداشتهای متناقض یا ضدّ دینی را محدود میکند.
بخش قابلتوجهی از چهرههای نواندیش، برخلاف روشنفکران مسیحی، از نهاد دین برنخاستهاند و بسیاری نیز از پشتوانه فقهی و حوزوی عمیق برخوردار نیستند. حتی روحانیونی که طی دهههای اخیر با این جریان همراه شدهاند، بیشتر آخوندهای سیاسیاند تا فقیهانی ریشهدار در علوم اسلامی.
بنیانگذاران این جریان چون عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری، محسن کدیور و مصطفی ملکیان(که البته خودش را نواندیش دینی نمیداند)، علیرغم حضور گسترده در فضای فکری دهههای ۷۰ و ۸۰، امروز وزن و اثرگذاری سابق را در افکار عمومی ندارند. چهرههای جدیدتر نیز، مانند سلیمانی اردستانی، در مناظره علمی اخیر-مواجهه با حامد کاشانی- نشان دادهاند که از پشتوانه فقهی و علمی قدرتمندی برخوردار نیستند و اصلاً با سروش قابل مقایسه هم نیستند.
مواجهه عالمانه و نقادانه علامه مصباح یزدی(ره) با این جریان در دهه ۷۰، نقطه عطفی در محدودشدن اثرگذاری آن بود. هرچند نواندیشان توانستند در برخی دانشگاهها و محافل سیاسی شبکهسازی و گفتمانسازی کنند، اما در مجموع، پروژه فکری آنان با بنبستهای نظری و اجتماعی روبهرو شده است.
امروز نیز با اتکای اسلام به متون مستحکم، سنت فقهی ریشهدار و حضور علمای بصیر و صاحبنظر، بهنظر میرسد این جریان همچنان با چالشهای بنیادین روبهرو خواهد بود و بعید است بتواند مسیر تأثیرگذاری جدی و پایدار را ادامه دهد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.