شناسهٔ خبر: 76186361 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

مروری بر نمایشگاه بهرام دبیری در موزه هنرهای معاصر تهران

درس‌هایی برای آموختن که به آینده سپرده شد

با گشتی در تالارهای موزه هنرهای معاصر تهران، نخستین چیزی که خودنمایی می‌کند، گستردگی و تنوع موادی است که پیرامون 50 سال فعالیت هنری بهرام دبیری گردآوری شده است. نزدیک به 80 قطعه اثر، اعم از آثار اهدایی (بالغ بر 65 قطعه)، در کنار آثار امانی و چند اثر از گنجینه به‌ نمایش درآمده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شیوا فلاحی

 

با گشتی در تالارهای موزه هنرهای معاصر تهران، نخستین چیزی که خودنمایی می‌کند، گستردگی و تنوع موادی است که پیرامون 50 سال فعالیت هنری بهرام دبیری گردآوری شده است. نزدیک به 80 قطعه اثر، اعم از آثار اهدایی (بالغ بر 65 قطعه)، در کنار آثار امانی و چند اثر از گنجینه به‌ نمایش درآمده است. مجموعه‌ای از پوسترها و بروشورهای نمایشگاه‌های پیشین، ابزارهای کار، دفاتر و برگ‌هایی از یادداشت‌ها و طراحی‌‌ها نیز چیدمان شده‌اند‌ که در کنار عکس‌های شخصی و ویدئو‌ مستند از هنرمند، تجربه بازدیدکننده از آثار را با زندگی حرفه‌ای و تاریخی او پیوند می‌زند.

افزون بر این اقلام، در پیش و پس هر بخش از نمایشگاه و ورودی و خروجی هر گالری، بنرهایی حاوی نقل‌قول‌های افراد سرشناس، از‌جمله غلامحسین ساعدی، پرویز مرزبان، رویین پاکباز و دیگران‌ نصب شده که همگی متضمن وصف و مدح کیفیت آثار دبیری هستند؛ حتی استیتمنت نمایشگاه نیز از این امر مستثنا نیست و بیننده را به گفته‌ای از نجف دریابندری ارجاع می‌دهد.

این ترکیب از آثار و اسناد شخصی و حرفه‌ای روایتی است هموار و تثبیت‌شده از «ارزش»، «اعتبار»، «معنای فرهنگی» و «تداوم تاریخی» هنرمند و آثار او. در سطح بازار هنر، چنین ساختاری در دوسیه‌ دیده می‌شود؛ پرونده‌ای که گالری‌ها برای معرفی هنرمندان خود به مجموعه‌داران، نهادهای هنری یا سرمایه‌گذاران آماده می‌کنند. کلِر مک‌اندرو، در گزارش‌های سالانه خود درباره بازار جهانی هنر، توضیح می‌دهد مهم‌ترین عامل اعتماد در معاملات آثار هنری، داشتن یک دوسیه دقیق و منسجم است. به‌ زعم او، ارزش اقتصادی اثر را صرفا کیفیت زیبایی‌شناختی آن، جایگاه هنرمند یا روابط شخصی-حرفه‌ای او تعیین نمی‌کند، بلکه این ارزش مبتنی بر شفافیت و انبوه اسناد قابل‌ پیگیری است، از‌جمله تاریخچه نمایش، مالکیت، انتشار و تأییدهای نهادی. از این ‌رو، هر بار که اثری در فضایی معتبر نمایش داده می‌شود یا در متنی رسمی‌ یا تخصصی ثبت می‌شود، برگی تازه بر «سرمایه مستند» آن افزوده می‌شود؛ سرمایه‌ای که بعدها می‌تواند در قیمت‌گذاری آثار و برندسازی هنرمند تعیین‌کننده باشد. بازار هنر به‌شدت بر کاهش ریسک و عدم‌ قطعیت استوار است. بنابراین، یک دوسیه دقیق نه‌تنها به اثر اصالت و مشروعیت می‌بخشد، بلکه اطمینان و امنیت سرمایه‌گذاری را افزایش می‌دهد. نمایش «به آینده سپرده شد» نیز اگرچه نمایشگاهی مروری (retrospective) است، اما چنین کارکردی دارد و می‌تواند سرمشقی حرفه‌ای و سنجیده در دوسیه‌سازی برای گالری‌داران باشد؛ شیوه‌ای که بر «شواهد» استوار است، نه روابط گالری‌دار یا ذائقه شخصی سرمایه‌گذار‌ و این‌گونه آینده هنرمند را برای سرمایه‌گذار قابل پیش‌بینی می‌کند. چنین روش ساختارمندی نقش مجموعه‌دار/سرمایه‌گذار را از «داور نهایی» و سرنوشت‌ساز اثر به یکی از کنشگران زنجیره زیست آن در جهان هنر تبدیل و تعدیل می‌کند. اما مسئله دقیقا همین است: نمایشگاه دوسیه نیست! با‌این‌حال، «به‌ آینده سپرده شد» روایت مروری و وجه تحلیلی خود را به «برندسازی» می‌بازد، «بازنگری» را به «بازاریابی نهادی» تبدیل می‌کند و آثار، مستندات، مدحیات و نشانه‌های یک زندگی حرفه‌ای را بدون فاصله‌گذاری انتقادی کنار یکدیگر می‌نشاند تا چکش رأی نهایی خود را بکوبد: بهرام دبیری یک هنرمند با «فرمول تثبیت‌شده» است و «تأیید» دیگر جایی برای «تأمل» باقی نمی‌گذارد.

وقتی منطق دوسیه‌سازی‌ که اساسا برای بازار طراحی شده است وارد فضای موزه می‌شود، کارکرد آن از ایجاد شفافیت و ارائه سوابق به تثبیت تک‌صدایی و قدسی‌سازی تغییر می‌کند. به‌جای آنکه نمایش فرصت انتقادی برای بازخوانی و تحلیل آثار فراهم کند، به ساختاری تک‌گو برای تقویت «برند» و «اعتبار» مبدل می‌شود. نقل‌قول‌های پی‌درپی افراد شناخته‌شده، تأکید بر ارزش‌های تمدنی و فرهنگی‌ و چیدمان هم‌زمان آثار با نشانه‌های زیست هنرمند، همه در خدمت این هدف هستند که به نظر برسد هر نوع پرسشی درباره آثار از پیش پاسخ داده شده است. آنگاه که در استیتمنت به نقل از آندره مالرو، موزه «معبد زمان» خوانده می‌شود، اولین گام در راستای قدسی‌سازی برداشته شده است و امکان طرح پرسش‌های اساسی از بین می‌رود. در معبد گفت‌وگو رخ نمی‌دهد؛ عرصه، عرصه تأیید است و تماشا. در چنین ساحتی، هنرمند گفت‌وگو نمی‌کند، خطابه می‌خواند و آثار به‌جای آنکه مسئله باشند، خود پاسخ‌ هستند. از این‌رو، هیچ دری گشوده نمی‌شود، بلکه بسته می‌شود. نتیجه آنکه‌ سؤالاتی که در یک نمایشگاه مروری طرح می‌شوند، در این نمایشگاه مجال نمی‌یابند، از‌جمله آنکه:‌

• معیارهای ارزیابی و سنجش ارزش آثار چه بوده است؟

• آیا تمام این آثار از سطح کیفی لازم برای پذیرش در گنجینه موزه برخوردارند؟

• آیا چنین فرصتی، یعنی نمایش و پذیرش گسترده آثار‌ اهدایی، برای دیگر هنرمندان معاصر نیز فراهم است؟

• با توجه به اینکه موزه‌های هنر معاصر جهان ۹۰ تا ۹۵ درصد از آثار اهدایی را به دلایل مختلف رد می‌کنند، چنین پذیرشی در این مقیاس بر چه مبنایی از جانب موزه هنرهای معاصر تهران صورت پذیرفته است؟

• با نظر به پرسش‌های جدی‌ای که نسبت به شرایط نگهداری آثار موجود در گنجینه موزه مطرح است، آیا افزودن این حجم اثر فقط از یک هنرمند تصمیمی قابل دفاع است؟

اینها سؤالاتی هستند که معمولا در بستر یک نمایشگاه مروری انتظار طرح‌شان می‌رود؛ اما ساختار این نمایشگاه به‌گونه‌ای است که ‌مجال نمی‌دهد. موزه‌ای که «معبد» شود، قادر به گفت‌وگو با آینده نیست؛ چرا‌که سپردن عنان به آینده نیازمند گشودگی، پرسشگری و مواجهه با عدم‌ قطعیت است. ولیکن معبد در سودای قدسی‌سازی گذشته است و این امر در تناقض با «معاصریت»ی است که موزه در نام نیز آن را حمل می‌کند. با‌این‌حال، دیوارهای تقدیس هرچند بلند‌ اما از ایجاد شکاف میان روایت‌های مروری جلوگیری نمی‌کنند و همین گسست‌هاست که امکان خوانش انتقادی ر‌ا هرچند محدود شده باشد، فراهم می‌آورد. این امکان اندک می‌تواند بهانه‌ای باشد برای ارزیابی و بازاندیشی در باب رویکردها و شیوه‌های برگزاری نمایشگاه‌های مروری.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.