شناسهٔ خبر: 76186317 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

داود گودرزی

از همدلی مردمی تا نقد درخشش‌های توخالی

در شب‌های پرستاره این سرزمین، مردمانی با چشمان پرامید، ستارگانی را از دل تاریکی بیرون می‌کشند

صاحب‌خبر -

در شب‌های پرستاره این سرزمین، مردمانی با چشمان پرامید، ستارگانی را از دل تاریکی بیرون می‌کشند، با هیجان و اشتیاق، بلیت کنسرت‌ها و سینما تهیه می‌کنند، جوان‌ها در صف‌های بی‌پایان، نام‌شان را فریاد می‌زنند، اما‌ای کاش این ستاره‌ها، پیش از آنکه در گرداب فلاش‌ها و تجملات گم شوند، لحظه‌ای به یاد بیاورند: درخشش‌شان، از همین مردم است؛ مردمی که آنها را از خاک به قله‌های شهرت می‌برند. هدف از نوشتن این متن فرق میان ستارگان واقعی و آنهایی است که فقط می‌درخشند و به هیچ وجه جسارت به سلبریتی‌هایی نیست که واقعاً با تلاش و کوشش، تمام توان خود را در راستای کمک به هموطنان عزیز به کار گرفته‌اند و مردم به خوبی آنها را می‌شناسند و قدردان‌شان هستند. از کسانی که سر به مراکز درمانی می‌زنند، در آزادی زندانیان سرپرست خانوار یاری‌رسان می‌شوند، به محرومان دست یاری دراز می‌کنند و با عمل‌شان، درکشور بذر امید و همدلی می‌کارند. 
روی صحبت من با آنهایی است که فقط با ژست‌های لاکچری، به فکر منافع شخصی و فخر فروشی هستند؛ کسانی که با ماشین‌های گران‌قیمت در خیابان‌ها دور‌دور می‌کنند، اوقات خود را در رستوران‌های آنچنانی سپری، در اینستا پخش و کالا‌های بی‌ارزش را تبلیغ می‌کنند. اینها نه ستاره‌اند که سایه‌ای بر آسمان وطن‌دوستی‌اند. وطن نه صحنه‌ای برای نمایش که میدانی برای ایستادگی و همدلی و همبستگی است. همدلی و همبستگی‌ای که من در دل جنگ ۱۲ روزه شاهد آن بودم، آن روز‌هایی که قلب وطن به تپش افتاد و مردمان، همچون ستارگان پنهان درخشیدند. 
از پیرمرد کشاورز روستایی که با دست‌های پینه‌بسته‌اش، محصولات کشاورزی خود را در کنار جاده قرار داده بود و به مسافران خسته از راه، هدیه می‌داد؛ هدیه‌ای از جنس خاک و عشق، نه از جنس زرق‌وبرق. از در‌های منازلی که با عشق و بی‌منت، در اختیار مسافران قرار می‌گرفت؛ از ورودی شهر‌هایی که مردم با روی گشاده و لبخندی گرم استقبال می‌کردند و مکانیک‌هایی که در جاده‌ها، داوطلبانه امداد می‌رساندند و چرخ‌های خسته را دوباره به حرکت درمی‌آوردند. این صحنه‌ها، اشک را بر گونه‌ام جاری می‌کرد؛ اشکی از شوق به مردمی که در سختی، همدیگر را بغل می‌کنند.‌ای کاش این سلبریتی‌های بی‌غم و خودخواه، این همدلی را ببینند و شرم کنند از دوردور‌های بی‌معنا و فخر فروشی‌های توخالی‌شان. 
این مردمان، قهرمانان واقعی هستند؛ همان‌هایی که وطن را با دست‌های خالی، اما دل‌های پرامید، پاس می‌دارند. در میان این ستارگان، ورزشکارانی هستند که در میدان‌های ورزشی جهانی می‌درخشند؛ آنها که سال‌ها با سختی‌های طاقت‌فرسا، بر سکو‌های قهرمانی می‌نشینند. تصور کنید آن لحظه‌ای که عرق خستگی بر پیشانی‌شان می‌نشیند، اما دست‌شان را بر قلب می‌نهند و به پرچم سه‌رنگ وطن بوسه می‌زنند یا در وقت پخش سرود ملی، با سلامی محترمانه، عشق‌شان به ایران را فریاد می‌زنند. 
اینها نه ژست‌های گذرا که نماد وطن‌دوستی هستند؛ قهرمانانی که با هر مدال، نه تنها افتخار شخصی که غرور جمعی را به ارمغان می‌آورند. آنها از دل مردمی برآمده‌اند که شب‌ها را با دعا برای‌شان سپری و در مقابل با ایستادگی‌شان، کشور را سربلند می‌کنند. 
فرق این قهرمانان با سلبریتی‌هایی که با ماشین‌های به‌روز در خیابان‌های پرزرق‌وبرق دوردور می‌کنند و با لباس‌های مد روز به هموطنان‌شان فخر می‌فروشند، همچون روز و شب است. آن ورزشکاران با هر گام سخت در مسیر تمرین، به یاد دارند که برای کشور می‌جنگند، نه آنان که فقط در آیینه شهرت خیره می‌شوند. این فخرفروشی‌های بیجا، زخمی تلخ بر دل مردمی است که شما را بر دوش کشیدند؛ مردمی که در برابر هجوم بی‌رحمانه به استقلال وطن، با همبستگی و دست در دست هم، از مرز‌های خاکی و هویتی‌اش دفاع می‌کنند.
در این میان، تقدیرم را از قهرمانان کشورم، از شهدای هسته‌ای که در سکوت آزمایشگاه‌ها سوختند تا آینده‌ای روشن برای ما بسازند و از سربازان و سردارانی که در سکوت خبری جنگ ۱۲‌روزه به شهادت رسیدند، فریاد می‌زنم. آنها در خط مقدم، با دست‌های خالی، اما دل‌های پرامید، وطن را پاس داشتند؛ نه برای مدال یا فلاش دوربین که برای خاکی که مادرشان را در آغوش گرفته بود. وطن، میدانی است که قهرمانان واقعی در آن جان می‌دهند، نه صحنه‌ای برای نمایش‌های خودخواهانه.