خبرگزاری مهر، گروه استانها- کوروش دیباج: درامهای روانشناختی طی سالهای اخیر با استقبال ویژه مخاطبان تئاتر روبهرو شدهاند؛ ژانری که در آن مرز میان واقعیت بیرونی و واقعیت ذهنی کاراکترها مدام جابهجا میشود و تماشاگر در موقعیت تجربه مشترک قرار میگیرد. در این میان آثار فلوریان زلر بهویژه به دلیل معماری دقیق وضعیت، تحلیل چندلایه روابط انسانی و پرداختن به شکنندگی روانی زوجین در میانه زندگی مشترک، ظرفیت مناسبی برای بازآفرینی در صحنه ایرانی فراهم کردهاند؛ ظرفیتی که بهواسطه بازخوانی فرهنگی و اقتضائات ممیزی، خود نیازمند خلاقیت، شناخت روان انسان معاصر و تبحر در هدایت بازیگران است.
لیلا پرویزی از جمله کارگردانانی است که در سالهای اخیر با تمرکز بر تئاتر روانشناختی و واکاوی عاطفی روابط انسانی، توانسته است زبان شخصی خود را در اجرای صحنه رقم بزند؛ زبانی که بر تلفیق لحظههای کمیک با تنشهای عمیق درونی تکیه دارد و با بهرهگیری از سنتهای اجرا در نمایش ایرانی، شکل تازهای از ارتباط مستقیم و صمیمی با مخاطب پدید میآورد.
او در تازهترین تجربه کارگردانی خود، نمایش بازتاب، به سراغ جهان زلر رفته و با رویکردی تحلیلی، این جهان را در بستر فرهنگ معاصر ایران بازنویسی و بازآفرینی کرده است؛ جهانی که در آن درزهای پنهان روابط زناشویی، اضطرابهای نهفته، سوءتفاهمهای انباشته و شکافهای میانسالی در قالب موقعیتهای کمیک تراژیک برای تماشاگر آشکار میشود.
در ادامه گفتوگویی تفصیلی با لیلا پرویزی میخوانید؛ کارگردانی که در بازتاب میکوشد واقعیت ذهنی و عینی زوجین را روی صحنه در برابر آینهای مشترک قرار دهد و از خلال این مواجهه، تجربهای نزدیک به زیست امروز مخاطب ایرانی رقم بزند.
لیلا پرویزی، کارگردان نمایش بازتاب
در بیشتر آثار شما، «روابط انسانی» محور اصلی درام است. چرا این دغدغه چنین نقش پررنگی در کارنامهتان دارد؟
انسان امروز در جهانی زندگی میکند که در آن رابطهها فراواناند، اما ریشهدار نیستند؛ رابطههایی سطحی، گسسته و کمعمق. این مسئله همیشه برای من مهم بوده است؛ چه در زندگی شخصیام با فرزندانم و همسرم، چه در روابط دوستانه و چه در محیط تدریس با دانشجویانم. همیشه برایم سوال بوده که چه چیزی یک رابطه را مستحکم میکند و اگر در آن مشکلی ایجاد شود از کجا سرچشمه میگیرد. معتقدم جهان امروز بهشدت با بحران «پیوندهای انسانی» مواجه است.
در «بازتاب» نیز بار دیگر به همین دغدغه برگشتهام؛ بهویژه به بحران روابط در مقطع میانسالی. ما سندرومی داریم به نام «سندروم میانسالی»، دورهای که بسیاری از رابطهها وارد چالشی جدی میشوند و هر زوجی توانایی عبور سالم از آن را ندارد. تلاش من این بود که این آسیبشناسی را صادقانه، انسانی و بدون قضاوت در صحنه بازتاب بدهم.
نمایش «بازتاب» یک درام روانشناختی است، اما موقعیتهای کمیک نیز دارد. چگونه این تعادل را مدیریت کردید؟
سالها تجربه در اجرا، پژوهش و تدریس به من آموخته که میتوان لحظههای کمیک را ساخت بدون اینکه ضربهای به هسته دراماتیک متن وارد شود. این نمایش کمدی نیست؛ درامی است که لحظههای کمیک موقعیت در تار و پود آن تنیده شده، درست مثل زندگی روزمره. ما در زندگی نیز در میانه بحرانها گاهی میخندیم، گاهی عصبی میشویم، گاهی غمگین. من تلاش کردم این لحظهها را طبیعی و زندگیشده نگه دارم، نه به سمت کمدیسازی اغراقشده بلغزم.

در صحنه نخست نمایش با پنهانکاری دنیل مواجه میشویم. این موقعیت را چگونه کارگردانی کردید؟
همه ما لحظههایی داریم که چیزی را پنهان میکنیم و همان پنهانکاری ما را پر از اضطراب و آشفتگی میکند. در صحنه نخست، دنیل درگیر همین اضطراب است. ترفند من برای اجرای این صحنه، اشتراکگذاری درونیات شخصیت با مخاطب بود؛ به این معنا که تماشاگر نهفقط شاهد رفتار دنیل، بلکه «همسفر اضطراب او» باشد. مشارکت مخاطب در دلهراسی دنیل، باعث میشود ورود به جهان نمایش ملموستر و انسانیتر اتفاق بیفتد.
نور، صدا و طراحی میزانسن همیشه نقش مهمی در کارهای شما داشته است. در «بازتاب» چه رویکردی در پیش گرفتید؟
بیش از ۳۵ سال است که در تئاتر فعالیت میکنم و حدود ۲۰ سال از این دوران را به نمایشهای ایرانی و ظرفیتهای بیبدیل آنها اختصاص دادهام. صمیمیتی که در گونه نمایش ایرانی وجود دارد، همیشه برای من الهامبخش بوده است. در «بازتاب» هم نور و صدا بر اساس همین نگاه طراحی شدهاند؛ یعنی نه بهعنوان عناصر تزئینی، بلکه بهعنوان ابزار معنا و ارتباط مستقیم با مخاطب. این عناصر در خدمت نزدیک کردن جهان نمایش به تجربه زیسته مخاطب هستند.
درباره هدایت نقش زن نمایش، ایزابل، چه مسیری را با بازیگر طی کردید؟
از ابتدا با بازیگر نقش ایزابل تأکید کردم که نباید به این کاراکتر تکلایه نگاه کند. این زن پر از حسهای متضاد است: حسادت، خشم، غم، اندوه، حسرت. اگر تنها یک لایه برجسته شود، کاراکتر مونوتون و بیریتم میشود. تمام تلاشم در هدایت بازیگر این بود که لایههای پنهان شخصیت را کشف کنیم و حسهای متضاد را بهطور همزمان در وجود کاراکتر زنده نگه داریم.

نمایش در سالن کوچک تماشاخانه ماه اجرا میشود. این انتخاب چه تأثیری بر نوع اجرا داشت؟
هرچقدر سالن اجرا صمیمیتر و نزدیکتر به مخاطب باشد، اجراهای روانشناختی بهتر دیده میشوند. در سالنهای کوچک، بازیگر و تماشاگر در یک فضای مشترک تنفسی قرار میگیرند و همین امر به من کمک میکند واکنشهای درونی شخصیتها ملموستر دیده شود.
در اصفهان دو سالن این ویژگی را دارند: تماشاخانه «تماشا» در تالار هنر و سالن حوزه هنری. چون زمان تالار هنر پر بود و فاصلهاش برای گروه دشوارتر، دوباره سالن ماه را انتخاب کردیم؛ سالنی که سال گذشته تجربه موفقی در آن داشتیم و امیدواریم امسال نیز همین ارتباط زنده با مخاطب شکل بگیرد.
شما این متن را بر اساس نمایشنامه زلر بازآفرینی کردهاید. چه بخشهایی تغییر یا حذف شده است؟
جهان زلر جهانی انسانی است و به جغرافیا یا فرهنگ خاصی محدود نمیشود. بنابراین نگاه من نیز در بازآفرینی متن، نگاهی انسانی و فرامرزها بوده است. اما برخی موقعیتها و دیالوگهای متن اصلی به دلیل شرایط فرهنگی ایران امکان اجرا نداشتند؛ آن بخشها حذف شد.
در مقابل، درباره برخی لحظات به این نتیجه رسیدم که برای مخاطب ایرانی امروز جای پررنگ شدن دارد. بنابراین دیالوگهایی در بخشهای مختلف اضافه شد تا تأکید معنایی درستتری پیدا کند. با این حال، بهاعتقاد من «حرف متن» همان است که زلر میگوید؛ من فقط مسیر روایت را متناسب با اجرا بازطراحی کردهام.
طراحی صحنه در این نمایش چه کیفیتی دارد و همکاری با مهرنوش مردیها چگونه شکل گرفت؟
همیشه طراحی صحنه برایم یک چالش بوده، چون باور دارم تئاتر اصفهان سالهاست جای خالی طراح صحنهای حرفهای را احساس میکند. خوشبختانه خانم مهرنوش مردیها در سالهای اخیر با کارهای درخشانی که برای آقای کریمی انجام دادهاند، نشان دادند که طراح صحنهای فهیم، دقیق و کاربلد هستند.
در «بازتاب»، از همان ابتدا تصمیم گرفتم بار طراحی صحنه را به او بسپارم و به خودم اجازه بدهم که بهجای فکر کردن به جزئیات طراحی، تمرکزم را روی هدایت بازیگران بگذارم. نتیجه کار بسیار در خدمت اجراست و امیدوارم مخاطبان نیز همین احساس را داشته باشند.

و در نهایت، «بازتاب» نسبتش با زندگی امروز مخاطب چیست؟
من تلاش نکردم جهان نمایش را پیچیده کنم؛ تلاش کردم آن را به زندگی نزدیک کنم. شخصیتهای نمایش – دنیل، ایزابل، پاتریک و دیگران – هرکدام موقعیتهایی دارند که هر یک از ما در زندگی روزمرهمان مشابهش را تجربه کردهایم: لحظههایی که میخندیم، میترسیم، عصبی میشویم، میجوشیم یا غمگین میشویم. این نمایش یادآوری میکند که تمام این لحظات بخشی از «وفاداری ما به زندگی» است.