سید مسعود رضوی - روزنامه اطلاعات:
چه توان گفت در لطافت دوست / هر چه گویم از آن لطیفتر است
جان شیرین فدای صحبت یار / شرم دارم که نیک مختصر است
روز یکشنبه برای نویسنده نامی و دوست گرامی، رضا امیرخانی حادثه تلخی رخ داد و به شدت مصدوم و راهی بیمارستان شد. رضا نه فقط نویسندهای برجسته بلکه انسانی شایسته، و برای من و بسیاری دیگر دوستی نازنین است و برادری بیجایگزین. او نویسنده و ادیبی صاحب سبک است و از دل تجارب و رویدادها و نیازهای روزگاری که در آن میزیسته به طرز و طور خاص خود در نبشتن و گفتن و ادب ورزیدن دست یافته است.
در عین حال رضا امیرخانی شور زندگی و کوشیدن داشت ورزیده و کاردیده، هوانوردی شجاع بود که با هواپیماهای سبک پرواز میکرد و آموزش میداد. چتربازی ماهر بود و با پاراگلایدر آسمان وطن را در مینوردید. اما آسمان است و کمین و کژیهایش! این بار هوای آلوده و بادی ناموافق وزید و او را بر زمین افکند. رضا به دلیل آمادگی فوقالعادۀ جسمانی، خوشبختانه دوام آورد اما کیست که از بلندای آسمان بر زمین افتد و آسیبی نبیند؟ الهی رضا بقضائک...
جمعیت عظیمی از دوستان و آشنایان و حتی مخاطبانِ نوشته و سخن او دست به نیایش و دعا برداشتهاند که: ای خدای پاک و بی انباز و یار، نگار دلنشین ما را سلامت دار... تنش را همچون روحش پرشور و گرم کن و به خانه بیاور... خداوندا تو قادر مطلقی و آنجا که همه ناتوانند تویی که توانایی:
تا نباشد ای خدا در شیب شب/ لیلی من لحظهای بیتاب تب
ذکر حق، یاهو، خدایا میکنم/ من دعا از بهر لیلا میکنم
وقت آن نیست که خاطره بگویم از کرشمهها و سخنهای گرم و جوانمردی و اندیشههای نو که داشته و دارد، و طرز نوشتار و شیوۀ خاص او را بازنمایم. زیرا قلم و ذهن او ظرفیت بسیار اندوخته و همواره دانسته که نباید رابطه خود با واقعیت موجود را جایگزین انزوای روشنفکرانه و اطوارهای شاعرانه کند. نویسنده و ادبدان، به ویژه رُماننویس، نمیتواند درگیر روزگارش نباشد. در متن زندگی میدود و حاشیهها گریبانش را میگیرند و رهایش نمیکنند. اما او همین تنازع را به چشمی دیگر مینگرد و جهانی موازی به نام رُمان آفریده میشود.
خواه در جهان تاریک و وهمآلود هدایت، خواه در جهانروایی و مهآلود دانشور یا در دشت بیکران حماسههای دولتآبادی...، اما رضا امیرخانی تعلقی پیشروانه داشته و بیگمان از اصیلترین نویسندگان برآمده از انقلابات و آشوبها، جنگها و جنبشها، بحرانها و رنجهای همین دوران آشنای ما، یعنی دورانی است که در آن به دنیا آمده، زیسته و بالیده و خداوند سبحان انشاءالله او را برای همسر فرزانه و فرزندان گرامی حفظ کناد. آمین.
* رضا امیرخانی در سال ۱۳۵۲ در تهران زاده شد. پدرش محمدعلی کارخانهدار بود. دبستان و دبیرستان را تا اخذ دیپلم در تهران سپری کرد. در سال ۱۳۷۰ وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و دانشنامه مهندسی مکانیک گرفت. در سال ۱۳۷۱ و پیش از بیست سالگی گواهینامه خلبانی دریافت کرد و به عنوان جوانترین خلبان ایرانی شناخته شد. امیرخانی در ۳۲ سالگی ازدواج کرده و دو فرزند به نامهای علی و حنیف دارد. مجموعه سفرنامهها و داستانهای امیرخانی بسیار محبوب و پرخواننده بوده و موفقیت زیادی کسب کرده است.
رضا امیرخانی در روز نهم آذر ۱۴۰۴ در سانحه سقوط پاراگلایدر در منطقه دکاوند، به شدت مصدوم شد و ابتدا در بیمارستان گیلاوند و سپس در بیمارستان کسرای تهران بستری شد.
سید مسعود رضوی - روزنامه اطلاعات:
چه توان گفت در لطافت دوست / هر چه گویم از آن لطیفتر است
جان شیرین فدای صحبت یار / شرم دارم که نیک مختصر است
روز یکشنبه برای نویسنده نامی و دوست گرامی، رضا امیرخانی حادثه تلخی رخ داد و به شدت مصدوم و راهی بیمارستان شد. رضا نه فقط نویسندهای برجسته بلکه انسانی شایسته، و برای من و بسیاری دیگر دوستی نازنین است و برادری بیجایگزین. او نویسنده و ادیبی صاحب سبک است و از دل تجارب و رویدادها و نیازهای روزگاری که در آن میزیسته به طرز و طور خاص خود در نبشتن و گفتن و ادب ورزیدن دست یافته است.
در عین حال رضا امیرخانی شور زندگی و کوشیدن داشت ورزیده و کاردیده، هوانوردی شجاع بود که با هواپیماهای سبک پرواز میکرد و آموزش میداد. چتربازی ماهر بود و با پاراگلایدر آسمان وطن را در مینوردید. اما آسمان است و کمین و کژیهایش! این بار هوای آلوده و بادی ناموافق وزید و او را بر زمین افکند. رضا به دلیل آمادگی فوقالعادۀ جسمانی، خوشبختانه دوام آورد اما کیست که از بلندای آسمان بر زمین افتد و آسیبی نبیند؟ الهی رضا بقضائک...
جمعیت عظیمی از دوستان و آشنایان و حتی مخاطبانِ نوشته و سخن او دست به نیایش و دعا برداشتهاند که: ای خدای پاک و بی انباز و یار، نگار دلنشین ما را سلامت دار... تنش را همچون روحش پرشور و گرم کن و به خانه بیاور... خداوندا تو قادر مطلقی و آنجا که همه ناتوانند تویی که توانایی:
تا نباشد ای خدا در شیب شب/ لیلی من لحظهای بیتاب تب
ذکر حق، یاهو، خدایا میکنم/ من دعا از بهر لیلا میکنم
وقت آن نیست که خاطره بگویم از کرشمهها و سخنهای گرم و جوانمردی و اندیشههای نو که داشته و دارد، و طرز نوشتار و شیوۀ خاص او را بازنمایم. زیرا قلم و ذهن او ظرفیت بسیار اندوخته و همواره دانسته که نباید رابطه خود با واقعیت موجود را جایگزین انزوای روشنفکرانه و اطوارهای شاعرانه کند. نویسنده و ادبدان، به ویژه رُماننویس، نمیتواند درگیر روزگارش نباشد. در متن زندگی میدود و حاشیهها گریبانش را میگیرند و رهایش نمیکنند. اما او همین تنازع را به چشمی دیگر مینگرد و جهانی موازی به نام رُمان آفریده میشود.
خواه در جهان تاریک و وهمآلود هدایت، خواه در جهانروایی و مهآلود دانشور یا در دشت بیکران حماسههای دولتآبادی...، اما رضا امیرخانی تعلقی پیشروانه داشته و بیگمان از اصیلترین نویسندگان برآمده از انقلابات و آشوبها، جنگها و جنبشها، بحرانها و رنجهای همین دوران آشنای ما، یعنی دورانی است که در آن به دنیا آمده، زیسته و بالیده و خداوند سبحان انشاءالله او را برای همسر فرزانه و فرزندان گرامی حفظ کناد. آمین.
* رضا امیرخانی در سال ۱۳۵۲ در تهران زاده شد. پدرش محمدعلی کارخانهدار بود. دبستان و دبیرستان را تا اخذ دیپلم در تهران سپری کرد. در سال ۱۳۷۰ وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و دانشنامه مهندسی مکانیک گرفت. در سال ۱۳۷۱ و پیش از بیست سالگی گواهینامه خلبانی دریافت کرد و به عنوان جوانترین خلبان ایرانی شناخته شد. امیرخانی در ۳۲ سالگی ازدواج کرده و دو فرزند به نامهای علی و حنیف دارد. مجموعه سفرنامهها و داستانهای امیرخانی بسیار محبوب و پرخواننده بوده و موفقیت زیادی کسب کرده است.
رضا امیرخانی در روز نهم آذر ۱۴۰۴ در سانحه سقوط پاراگلایدر در منطقه دکاوند، به شدت مصدوم شد و ابتدا در بیمارستان گیلاوند و سپس در بیمارستان کسرای تهران بستری شد.