شناسهٔ خبر: 76040113 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گفت‌وگوی ایبنا با نویسنده نمایشنامه «پریزاد»؛

هادی مرزبان به خاطر هویت ایرانی «پریزاد» می‌خواست آن را اجرا کند

نمایشنامه «پریزاد» یک اقتباس از داستان کوتاه «تپلی» نوشته گی‌دوموپاسان اما تمام اثر کاملاً ایرانیزه و بومی شده است. به‌طوری که وقتی نمایشنامه را مطالعه کنید، کاملاً درمی‌یابید امضای نویسنده اصلی «تپلی» چگونه است و امضای نویسنده نمایشنامه در اقتباس چه ویژگی‌هایی دارد.

صاحب‌خبر -

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -بهاره گل‌پرور؛ هادی مرزبان همواره بر اهمیت نمایش ایرانی و هویت فرهنگی آن تأکید داشت و معتقد بود که تئاتر باید ریشه در فرهنگ، تاریخ و زبان ایران داشته باشد. نگاه او به هویت ایرانی در تئاتر، الهام‌بخش بسیاری از نمایشنامه‌نویسان شد و باعث شد نویسندگانی که آثارشان هویت ایرانی را بازتاب می‌داد، مشتاقانه با او همکاری کنند. «پریزاد» نوشته سارا الهیان هم از آن دست نمایشنامه‌هاست که تاریخ ایران را بستری برای بیان روایت خود انتخاب کرده است. اثری اقتباسی که کاملاً ایرانیست و به قول خود نویسنده امضای اقتباس نویسنده ایرانی پای آن است. «پریزاد» آخرین نمایشی است که هادی مرزبان قصد داشت آن را در نیمه آذر ماه جاری روی صحنه ببرد؛ صد حیف که این امر مقرر نشد و به دلیل فقدان ایشان، نمایش فرصت اجرا پیدا نکرد. با نویسنده این نمایشنامه گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.‌

کمی درباره نمایشنامه «پریزاد» توضیح دهید. ایده اولیه آن از کجا آمد؟

نمایشنامه «پریزاد» یک اقتباس از داستان کوتاه «تپلی» نوشته گی‌دوموپاسان است. این داستان را سال‌ها پیش خوانده بودم و سال ۹۵ شروع به اقتباس از این متن کردم. این متن لایه‌های اخلاقی بسیار و زیر متن عجیبی دارد و من نمی‌خواستم ورژن خارجی این متن را کار کنم، دوست داشتم برگردان آن را کار کنم. شروع به نوشتن ورژن‌های مختلف آن کردم تا به ورژن فعلی رسیدم. سال ۱۳۲۰ را برای این نمایشنامه انتخاب کردم که در آن سال همزمان با قحطی و جنگ، عده‌ای از افراد که هر کدام نماینده قشری از جامعه هستند می‌خواهند از از ایران فرار کنند تا به قفقاز بروند. این افراد شامل یک حاجی بازاری با دو همسرش، یک شازده قجری با همسر و پسر ناقص‌العقلش، یک روشنفکر با همسرش و پریزاد (یک روسپی) همراه با فردی به نام اصغر است که با یک اتول از تبریز به قفقاز بروند. در نمایشنامه فصل زمستان است و این افراد به علت برف شدید در برف گیر می‌کنند و مجبور می‌شوند در یک مهمانخانه بمانند. در طول این مسیر همه با پریزاد رفتار زننده‌ای دارند و در مهمانخانه اتفاقاتی می‌افتد که رفتار همه نسبت به پریزاد تغییر می‌کند.

البته یک تفاوت میان نمایشنامه و اجرایی که قرار بود مرحوم هادی مرزبان انجام دهد وجود دارد، او پایان نمایشنامه را در اجرا تغییر داد. که طبق نگاه و دیدگاه او من پایان نمایشنامه را برای اجرا تغییر دادم.

چرا مقطع تاریخی ۱۳۲۰ را برای نمایشنامه انتخاب کردید؟

یکی از دلایلی که سال ۱۳۲۰ را انتخاب کردم این بود که این مقطع، نقطه‌ای قابل توجه و نوعی گسست در تاریخ ماست؛ یک فروپاشی درونی رخ داده است. رضا شاه در آستانه رفتن است و محمدرضا شاه قرار است جای او را بگیرد. قحطی و ناامنی در کشور وجود دارد و عملاً ناتوانی مردم در تصمیم‌گیری درباره سرنوشت خودشان دیده می‌شود. با اینکه تا پیش از آن رضا شاه را «رضاخان» می‌نامیدند و همه از وجود یک ارتش منظم سخن می‌گفتند، ارتش در یک روز فرو می‌پاشد و محمدرضایی روی کار می‌آید که حتی در جلسه سران کشورهای متحد که در آن زمان برگزار می‌شود، او را به جلسه راه نمی‌دهند. در واقع، این ناتوانی در تعیین سرنوشت انسان‌ها و بی‌قدرتی در لحظه‌های سرنوشت‌ساز، فضای سال ۱۳۲۰ را برای من به بستری مناسب تبدیل کرد تا بتوانم پرسشی مطرح کنم.

یک تشابه میان این مقطع تاریخی و آن زیرمتنِ «پریزاد» وجود دارد: این پرسش که وقتی اختیار را از انسان می‌گیرند، چه چیزی از او باقی می‌ماند؟ ببینید، «پریزاد» یک بستر فلسفی دارد و من این نقطه تاریخی را دقیقاً به همین دلیل انتخاب کردم؛ زیرا در آن دوره، فشارهای سنگینی بر جامعه وارد می‌شد. در «پریزاد» نیز انسان‌ها در حالت عادی می‌گویند: «ما از تو حمایت می‌کنیم»، اما وقتی تحت فشار قرار می‌گیرند، آن اخلاق فرو می‌ریزد و آن ارزش‌ها از میان می‌رود. به بیان دیگر، همان مفاهیمی که در فرهنگ ایرانی ما با عنوان حفظ آبرو، غیرت و مانند آن شناخته می‌شود، در شرایط فشار به چالش کشیده می‌شود.

من می‌خواستم در زیرمتن اثر نشان دهم که وقتی انسان‌ها در وضعیت بحران قرار می‌گیرند، این ارزش‌ها چگونه تغییر شکل می‌دهند و گاه حتی برخلاف خودشان عمل می‌کنند. از نظر من، جنگ همواره مرزهای اخلاق را مبهم می‌کند. قصد داشتم نشان دهم وقتی جامعه‌ای دچار ناامنی می‌شود، انسان‌ها به چه رفتارهایی سوق پیدا می‌کنند؛ رفتارهایی که حتی می‌تواند تهاجمی و ظالمانه شود و قضاوت‌ها نیز شتاب‌زده و ناپخته گردد.

این دوره تاریخی با زیرمتن اثر من بسیار سازگار بود و به همین دلیل انتخابش کردم. برای نوشتن این کار، تحقیقات گسترده‌ای انجام دادم؛ تاریخ آن دوره را به‌طور جدی مطالعه کردم و برای یافتن زبان و بیان مناسب برای تک‌تک شخصیت‌ها نیز پژوهشی مفصل انجام دادم.

در نمایش، هر شخصیت نماد یک قشر از جامعه است و هر یک دیدگاه خاص خود را دارد. برای نمونه، نوعی ایدئولوژی مبتنی بر توهم ایرانی و توهم شاهنشاهی را در یکی از شخصیت‌ها قرار داده‌ام. «شازده قجری» به شیوه‌ای خاص سخن می‌گوید و شخصیت روشنفکر نیز دقیقاً لحن و منطق گفتاری متفاوتی دارد. افزون بر این، دیالوگ‌های آن‌ها کاملاً از یکدیگر تفکیک شده است؛ یعنی شخصیت‌ها مانند یکدیگر حرف نمی‌زنند، بلکه بر اساس سطح و جایگاه اجتماعی خود صحبت می‌کنند. تفاوت لحن و گویش دیالوگیِ هر یک از این افراد افزون بر ایجاد تمایز، ایدئولوژی و نگرش آن‌ها را نیز بیان می‌کند؛ بی‌آنکه در ذوق بزند، اما به‌خوبی آشکار می‌شود که هر کدام چگونه می‌اندیشند. نمایشنامه یک داستان پرشخصیت است؛ ۱۴ شخصیت دارد و این ۱۴ شخصیت اصلی تقریباً در تمام صحنه‌ها حضور هم‌زمان روی صحنه دارند. یکی از چالش‌های من این بود که هیچ‌یک از شخصیت‌ها به‌یک‌باره و به‌دلیل پررنگ شدن شخصیت دیگر حذف نشوند. برای رسیدن به این نسخه‌، نمایشنامه بارها بازنویسی شد و مورد بازبینی قرار گرفت تا تعادل میان شخصیت‌ها حفظ شود.

چه وجه تشابهی میان داستان «تپلی» و نمایشنامه «پریزاد» وجود دارد؟

نمایشنامه، اصل داستان را گرفته است و خط اصلی ماجرا نیز همان است: زنی روسپی به‌همراه چند نفر قصد فرار از فرانسه را دارند و «تپلی» یک روسپی است که در خانه‌ای گرفتار می‌شود. این روند که شخصیت‌ها ابتدا با تپلی رفتار خوبی ندارند و بعد با او محترمانه برخورد می‌کنند، از داستان اصلی گرفته شده است؛ اما تمام اثر کاملاً ایرانیزه و بومی شده است. این اقتباس کاملاً بومی است؛ به‌طوری که وقتی داستان را بخوانید و نمایشنامه را مطالعه کنید، کاملاً درمی‌یابید امضای نویسنده اصلی «تپلی» چگونه است و امضای نویسنده نمایشنامه در اقتباس چه ویژگی‌هایی دارد.

این نخستین نمایشنامه‌ای نیست که اقتباس کرده‌ام. پیش از این، «رومولوس کبیر» را نیز با عنوان «مضحکه سریر مردگان» اقتباس کردم که سیدحسن حسینی آن را روی صحنه برد. آن اثر نیز همین شیوه را داشت؛ یعنی داستان همان نمایش «رومولوس» بود، اما من آن را به دوران قاجار منتقل کردم و در واقع یک نمایشنامه کاملاً ایرانی با حضور شخصیت سیاه خلق و نگارش کردم. آن نمایشنامه هم با استقبال روبه‌رو شد و هم خودم شخصاً آن را بسیار دوست داشتم.

چطور با هادی مرزبان آشنا شدید و ایشان تصمیم گرفتند که نمایشنامه شما را اجرا کنند؟

همه ما هادی مرزبان را می‌شناختیم. همسرم نیز کارگردان است و نمایشنامه‌ای را که من نوشته بودم به مهدی عبادتی، تهیه‌کننده کارهای آقای مرزبان، نشان داد. از او خواهش کردم که نمایشنامه را به دست آقای مرزبان برساند، زیرا فکر می‌کردم هادی مرزبان این متن را خواهد پسندید. این اتفاق سال گذشته افتاد و نمایشنامه به دست آقای مرزبان رسید. پیش از آن، این نمایشنامه در جشنواره سی‌وهفتم فجر، در سال ۹۷، جایزه دریافت کرده بود و همان سال همسرم آن را نمایشنامه‌خوانی کرده بود؛ اما در این چند سال امکان اجرای صحنه‌ای آن فراهم نشده بود.

مرحوم مرزبان از این کار بسیار استقبال کردند و این برای من افتخاری بزرگ بود. ایشان گفتند که می‌خواهند این نمایش را کارگردانی کنند. با هم قرار گذاشتیم، من به دیدارشان رفتم و ساعت‌های طولانی با یکدیگر گفتگو کردیم. شخصاً بسیار خوشحال بودم؛ زیرا آقای مرزبان فقط یک کارگردان نبودند، بلکه از نظر من پشتوانه‌ای حرفه‌ای، معرفتی و فرهنگی داشتند که به غنای بیشتر «پریزاد» کمک کرد.

آقای مرزبان بسیار می‌خواست تجربه‌ای ملموس از بحران، امید، اخلاق و هویت را به مخاطب منتقل کند. برای او اهمیت زیادی داشت که در فضای سال ۱۳۲۰ مفهوم جنگ، مهاجرت، ترس به‌طور واقع‌گرایانه در نمایشنامه بازتاب یابد. او همیشه می‌گفت که نمایش ایرانی باید از ریشه ایرانی باشد و نه تقلید. نگاه او برای من بسیار الهام‌بخش بود و می‌گفت: «هویت ایرانی که این نمایشنامه دارد را من دوست دارم و می‌خواهم آن را اجرا کنم.» جمله‌ای معروف هم داشت که همیشه در یادم می‌ماند: «تئاتر باید بوی نجیب نم کاهگل بده.» یادم نمی‌رود همان جلسه اول که ایشان را دیدم، گفت: «سارا، نمایشنامه‌ات بوی نجیب نم کاهگل می‌دهد.»

روز اولی که ایشان را دیدم، به من گفت: «سارا، تا می‌توانی بنویس، قلمت را زمین نگذار و بنویس.» مرحوم مرزبان برای این کار زحمات زیادی کشیدند؛ چقدر دنبال سالن گشتند و به سختی آن را پیدا کردند. سپس با جنگ ۱۲ روزه مواجه شدیم، اما باز هم کوتاه نمی‌آمدند. بیماری مرحوم مرزبان ناگهانی بود و از یک درد کوچک شروع شد. یک روز قبل از رفتن به بیمارستان، با شوق به من زنگ زدند و گفتند: «سارا، یک ایده جدید دارم.» ایشان همیشه دوست داشتند ایده بدهند و با هم درباره آن صحبت کنیم.

و من همیشه می‌گفتم: «چشم، شما بگویید، من برایتان تمام و کمال انجام می‌دهم.» او احترام بسیار زیادی برای نویسنده قائل بود. من یک زن ۴۰ ساله بودم و ایشان ۸۱ سال داشتند؛ یعنی اصلاً این‌طور نبود که بگویند «من هادی مرزبانم.» ایشان واقعاً استاد بزرگی بودند، و من نویسنده‌ای جوان بودم، اما او همواره بر احترام به نویسنده تأکید داشت. هنگام حضور در تمرین‌ها، به اعضای گروه می‌گفت: «بچه‌ها، احترام نویسنده را حفظ کنید.» حتی وقتی می‌خواستند پوستر طراحی کنند، می‌گفت: «طبق عرف، نام نویسنده باید اول بیاید.» ما می‌گفتیم: «شما استاد ما هستید.» اما او پاسخ می‌داد: «نه، نویسنده باید احترامش حفظ شود.»

رفتن ایشان برای ما شاگردان او و جامعه هنری و تئاتر واقعاً دردناک بود. روی تخت بیمارستان به دستیارشان مدام می‌گفتند: «من می‌خواهم تمرین بگذارم.» آن‌قدر صحنه را دوست داشتند که می‌گفتند: «اگر کار نکنم، می‌میرم.»

هادی مرزبان به خاطر هویت ایرانی «پریزاد» می‌خواست آن را اجرا کند

مرحوم مرزبان بسیار بر نمایش ایرانی تأکید داشت و از قضا، نمایشنامه شما نیز یک نمایش ایرانی است و حتی نمایشنامه قبلی‌تان هم دارای تم ایرانی بود. در آینده، اگر بخواهید نمایشنامه دیگری بنویسید، آیا آن اثر نیز همان رنگ و بوی ایرانی را خواهد داشت یا خیر؟

فضای نمایشنامه کاملاً ایرانی است. من هم با فضای نمایش ایرانی آشنا هستم و هم به زبان آن تسلط دارم. علاوه بر این، بر زبان دوره‌های قاجار و پهلوی اول و دوم مسلط هستم و بسیار دوست دارم این مسیر را ادامه دهم. البته باید بگویم که خودم را به این فضا و قالب محدود نمی‌کنم. آخرین نمایشنامه‌ای که نوشتم هنوز اجرا نشده و کاملاً با این فضا متفاوت است؛ یک نمایش گروتسک مدرن است. اما واقعیت این است که علاقه و عشق من نمایش ایرانی و اسطوره‌های ایرانی است. من روی اسطوره‌های ایرانی بسیار تحقیق کرده‌ام، مقاله نوشته‌ام و بر آن تسلط دارم. بسیار دوست دارم نمایش‌های اسطوره‌ای و ایرانی را حتماً ادامه دهم و روی آن‌ها کار کنم؛ این علاقه قلبی من است. با این حال، خودم را محدود نمی‌کنم. واقعیت این است که من فقط در تئاتر فعالیت نمی‌کنم؛ من فیلمنامه‌نویس هم هستم و به همین دلیل سعی می‌کنم در مدیوم‌های مختلف تجربه کسب کنم و ببینم درام در هر مدیوم چگونه شکل می‌گیرد و چگونه با آن برخورد می‌شود؛ چه در فیلم بلند، چه فیلم کوتاه و حتی برای رادیو. سال‌ها برای رادیو نوشته‌ام و می‌توانم بگویم حدود ۹۰ درصد کارهایم ایرانی بوده است. از جمله زندگی‌نامه «استاد معین»، زندگی‌نامه «گلچین گیلانی»، شاعر «بازباران با ترانه»، و زندگی‌نامه «برادران امیدوار». این هویت ایرانی است که با نمایش ایرانی در من گره خورده و خودم بسیار دوستش دارم و پیگیر و جدی آن هستم.

چالش‌های نوشتن یه نمایشنامه تاریخی چیست؟ چرا نویسندگان کمتر به بحث آیین‌ها و سنت‌های ایرانی و تاریخی می‌پردازند؟

دو نوع نوشته داریم. نوع اول، نوشته تاریخی است که کاملاً وفادار به آن وقایع تاریخی است و هدف از نگارش نمایشنامه در واقع بیان آن اتفاق‌های تاریخی است. نوع دوم نوشته، تاریخی است اما تاریخ صرفاً به‌عنوان بستری برای رخدادها عمل می‌کند؛ یعنی اتفاق‌ها در چارچوب روابط انسانی و در آن بستر تاریخی روی می‌دهد. نمایشنامه‌هایی که تنها وقایع تاریخی را نقل می‌کنند، البته باید درام، فضا و حرفی برای آن واقعه تاریخی داشته باشند، زیرا در غیر این صورت تماشاگر با آن ارتباط برقرار نمی‌کند. در نوع دوم، تاریخ صرفاً زمینه‌ای است برای بیان یک سری مفاهیم یا روایت یک قصه دیگر.

برای مثال، در «پریزاد» تاریخ در واقع بستری برای روایت قصه است. نمایشنامه «مضحکه سریر مردگان» نیز بستری برای بیان حرف‌های من است. حتی یک نمایشنامه ایرانی دیگر دارم به نام «امتداد یک سکوت» که آن نیز همین شیوه را دارد و نمایش ایرانی است. در این اثر، یک واقعیت تاریخی به‌عنوان زمینه‌ای برای بیان مفاهیمی که می‌خواستم منتقل کنم، به کار رفته و همه این‌ها باید در قالب درام اتفاق بیفتد؛ به نظر من هر دو ویژگی لازم و ضروری هستند.

آیا در شیوه اجرای «پریزاد» هم تغییری ایجاد شد؟

در کنار استاد قرار نبود که من تغییری در شیوه اجرا بدهم. استاد مرزبان آن‌قدر به متن تسلط داشت که نیازی به هیچ بحثی از طرف من نبود. من کنار ایشان بودم و خوانش ایشان قرار بود روی صحنه تئاتر اجرا شود. ایشان گاهی پیشنهاداتی داشتند؛ مثلاً می گفت اینجا دیالوگ‌ها اضافه شود یا این‌طور باشد، او می‌گفت: «سارا، این نمایش متعلق به نمایشنامه‌نویس است؛ نمی‌خواهم نمایشنامه خراب شود و نمی‌خواهم چیزی به زور به آن اضافه شود.» من نیز همه پیشنهادات ایشان را کاملاً درست و مناسب می‌دانستم و آن‌ها را اجرا می‌کردم.

فقط صحنه آخر طبق نظر ایشان تغییر کرد و کوتاه شد، به دلیل زمان اجرای نمایش؛ زیرا می‌خواستند مدت زمان اجرا کمی کوتاه‌تر باشد. آقای مرزبان از من پرسیدند: «سارا، می‌توانی نما را کمی کوتاه‌تر کنی؟» و دوباره تأکید کردند: «اگر نمی‌شود، اشکالی ندارد.» من پاسخ دادم: «نه، می‌توانم انجام بدهم.» بنابراین صحنه آخر را موجزتر کردم و کوتاه‌تر از نسخه اصلی نمایشنامه شد؛ فقط همین تغییر اعمال شد.

وضعیت اجرای نمایش مشخص است؟ چون قرار بود این ماه روی صحنه برود.

بله، نوبت اجرای نمایش برای پانزدهم آذر تعیین شده بود، اما به نظر نمی‌رسد که در همان روز اجرا شود. من با تهیه‌کننده، آقای عبادتی، صحبت کرده‌ام و حتی دخترشان نیز تأکید داشتند که این کار حتماً اجرا شود؛ زیرا واقعاً یک ادای دین است. همه چیز آماده است؛ دکور، لباس، موسیقی و تمامی بخش‌ها برای اجرا مهیا شده‌اند. اکنون در تلاش هستند تا بتوانند نمایش را در زمان مناسبی روی صحنه ببرند.

خیلی دوست داشتم که این نمایش توسط مرحوم مرزبان روی صحنه برود و امیدوارم نمایش دقیقاً همان‌طور که ایشان آن را طراحی و شکل داده‌اند، با همان اشل و ساختار اجرا شود؛ زیرا واقعاً برای این کار بسیار تلاش کردند.