در مارس ۲۰۰۶، مدرسهٔ کندی هاروارد مقالهای کاری با عنوان «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحده» منتشر کرد؛ تحقیقی جنجالی از دو دانشمند برجستهٔ علوم سیاسی، جان میرشایمر و استیون والت، که ابتدا در London Review of Books چاپ شد و سال بعد مبنای کتابی مفصل قرار گرفت. این مقاله بهطور بیپرده نقش گروههای حامی اسرائیل، از آیپک تا ائتلافی از خیرین، اندیشکدهها، گروههای فشار و سازمانهای صهیونیست مسیحی را در شکلدهی سیاست خارجی آمریکا تشریح میکرد؛ بهویژه زمانی که آمریکا در باتلاق جنگ عراق فرو رفته بود. آنها نوشتند: «گروههای منافع خاص دیگر هم توانستهاند سیاست خارجی آمریکا را به سمتی که خود میخواستند منحرف کنند، اما هیچ لابیای نتوانسته سیاست خارجی آمریکا را تا این حد از آنچه منافع ملی آمریکا ایجاب میکند دور کند و در عین حال آمریکاییها را متقاعد سازد که منافع آمریکا و اسرائیل اساساً یکسان است.»
واکنشها شدید و بلافاصله آغاز شد. در نهایت، مدرسهٔ کندی حتی لوگوی خود را از مقاله حذف کرد و بیانیه داد که محتوای آن الزاماً دیدگاه رسمی مدرسه نیست. پیش از انتشار، سردبیران آتلانتیک—که ابتدا این مقاله را سفارش داده بودند—آنقدر نگران شدند که طبق گفتهٔ میرشایمر در مصاحبهای با تاکر کارلسون، ۱۰ هزار دلار «هزینهٔ کشتن مقاله» پیشنهاد دادند؛ مبلغی که بهگفتهٔ او «سریعترین ده هزار دلاری بود که تا حالا گرفتیم.»
اما آن زمان هیچکس نمیدانست که جفری اپستین در پشت صحنه مشغول هدایت تلاشی هماهنگ برای بیاعتبار کردن میرشایمر و والت بوده و از شبکهٔ روابط گستردهٔ خود برای پخش اتهامات ضدیهودی علیه آنها استفاده میکرد. این جزئیات اکنون در ایمیلهایی روشن شده که سازمان افشاگر Distributed Denial of Secrets به دست آورده و در اختیار Drop Site News قرار داده است. بخشی از این آرشیو پیشتر توسط بلومبرگ بررسی و رمزنگاریسنجی شده بود؛ بلومبرگ اعلام کرد مدارک مهم معتبرند هرچند برخی ایمیلها حذف شدهاند.
طبق این ایمیلها، در هفتهٔ اول آوریل ۲۰۰۶، اپستین چندین پیشنویس از مقالهٔ حملهآمیز آلن درشویتز با عنوان «رد جدیدترین و قدیمیترین توطئهٔ یهودی» را دریافت کرد. درشویتز—که وکیل اپستین نیز بود—در این حمله، مقالهٔ والت و میرشایمر را «زبالههای بیاعتبار» سایتهای نئونازی و اسلامگرا خواند و آنها را نویسندهٔ نسخهٔ مدرن «پروتکلهای بزرگان صهیون» معرفی کرد. اپستین در پاسخش نوشت: «عالیه… تبریک میگم» (congragulations با غلط املایی).
چند ساعت بعد، دستیار درشویتز ایمیلی برای اپستین فرستاد: «جفری، قرار بود این را برای آلن پخش کنی؟؟ اگر باید این را برای کسی در دفتر شما بفرستم، لطفاً بگو.»
اپستین پاسخ داد: «بله، شروع کردهام.»
با وجود نداشتن سمت رسمی، نفوذ اپستین در هاروارد گسترده بود. او میان سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ بیش از ۹ میلیون دلار به دانشگاه اهدا و خود را «حلکنندهٔ مشکلات» چهرههای برجسته—از جمله درشویتز و لری سامرز—معرفی کرده بود. همزمان، او مدیرعامل و رئیس دفتر مالی خانوادگی لزلی وکسنر بود، میلیاردهری که بنیادش بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ نزدیک به ۲۰ میلیون دلار به مدرسهٔ کندی کمک کرد و حتی برنامهٔ بورسیهٔ «وکسنر اسرائیل» را تأمین مالی میکرد؛ بورسیهای که هر سال به ده مقام رسمی اسرائیل اجازهٔ تحصیل یکساله در هاروارد میداد.
این کمپین پنهانی، بیانی عینی از همان ادعای اصلی مقالهٔ میرشایمر و والت بود: مردان ثروتمند و بانفوذ با منابع مالی و شبکههای ارتباطی خود برای حمایت از دولت اسرائیل و خاموش کردن منتقدانش، بر سیاست آمریکا تأثیر میگذارند.
عواقب این حملات برای میرشایمر و والت سنگین بود. شورای شیکاگو در امور جهانی در سال ۲۰۰۷ سخنرانی برنامهریزیشدهٔ آنها را لغو کرد و نهادهایی که زمانی از آنها استقبال میکردند، اصرار داشتند حضورشان تنها در صورت «متعادلسازی» با یک سخنران حامی اسرائیل امکانپذیر است. این فضای مسموم، سالها صدای این دو پژوهشگر را در رسانههای جریان اصلی و اندیشکدهها محدود کرد.
در سالهای اخیر اما میرشایمر با اتکا به رسانههای مستقل و کانالهای یوتیوب مخاطبان تازهای یافته است. او به Drop Site گفت: «از دیدن این ایمیلها تعجب نکردم، چون درشویتز و اپستین با هم خیلی نزدیک بودند و هر دو دلبستگی شدیدی به اسرائیل دارند.» والت از اظهار نظر خودداری کرد.
یک بیعدالتی در شرف وقوع است
در همان هفتهای که اپستین و درشویتز برای تخریب حرفهٔ آکادمیک میرشایمر و والت همکاری میکردند، اپستین—این مجرم محکومشدهٔ جنسی—مشغول هماهنگی با درشویتز برای حمله به اعتبار دختر نوجوانی بود که او را به آزار جنسی متهم کرده بود. این پرونده که بعدها به رسوایی جهانی تبدیل شد، ارتباط مستقیمی با مقالهٔ لابی اسرائیل نداشت، اما کنار هم قرار گرفتن این تلاشها تصویر تکاندهندهای ارائه میدهد: مردانی که پشت پرده علیه دو پژوهشگر دانشگاهی حمله میکردند، همزمان در حال اجرای کمپینی برای بیاعتبار کردن یک قربانی کودک بودند.
در سال ۲۰۰۵، پس از گزارش یک دختر ۱۶ ساله دربارهٔ تجاوز در عمارت اپستین، پلیس پالم بیچ تحقیقات را آغاز کرد. یک سال بعد، دهها قربانی احتمالی شناسایی شد و پرونده به دادستان ایالتی بری کریشر ارجاع گردید.
در ۱۰ آوریل ۲۰۰۶—تنها پنج روز پس از انتشار حملهٔ درشویتز به مقالهٔ «لابی اسرائیل»—اپستین اطلاعاتی از یک کارآگاه خصوصی برای درشویتز فرستاد تا شاید به دست دادستان برسد و شهادت علیه خودش را تضعیف کند. او در نامهاش قربانی زیر سن قانونی را به مصرف مواد، دزدی و روابط جنسی دیگر متهم کرد و نوشت این «کثافتکاریها» شخصیت و اعتبار او را نابود میکند. سپس به خانوادهٔ قربانی حمله کرد و نوشت که پیگیری پرونده ناعادلانه است:
«امیدوارم متوجه باشید که از تحولات اخیر کاملاً متعجبم؛ بعد از اینکه تقریباً دو ماه پیش به من گفتید فقط باید "آروم باشم"، من هم همین توصیه را دنبال کردم و بعد به من اطلاع دادند که شما حالا راضی هستید پرونده "خاموش شود".»
او درخواست یک «جلسهٔ رو در رو با حضور همه» را کرد تا «شواهد تبرئهکننده» ارائه کند.
اپستین در نهایت در سال ۲۰۰۸ در یک توافق بحثبرانگیز به اتهامات کاهشیافته اعتراف کرد—توافقی که همدستان ناشناس را مصون کرد و او را از پیگرد فدرال نجات داد. او فقط ۱۳ ماه در زندان شهرستان پالم بیچ بود و شش روز در هفته ۱۲ ساعت مرخصی کاری داشت.
روابط شخصی او با لری سامرز نیز پس از محکومیت لطمهای ندید. طبق اسناد کمیتهٔ نظارت مجلس نمایندگان، اپستین و سامرز تا زمان مرگ اپستین در سال ۲۰۱۹ همچنان در تماس بودند و حتی سامرز دربارهٔ روابط عاطفیاش از اپستین مشورت میگرفت.
حملهها علیه والت و میرشایمر پس از تبدیل مقالهشان به کتاب در سال ۲۰۰۷ ادامه یافت. جفری گلدبرگ در The New Republic آنها را ضدیهود خواند، دیدگاهشان را با اسامه بن لادن مقایسه کرد و نوشت کتابشان «شدیدترین حمله علیه مشارکت سیاسی یهودیان آمریکا از زمان پدر کوگلین است». با وجود این، خود او در سال ۲۰۱۶—حدود یک دهه پس از جنجال مقاله—به سردبیری کل مجلهٔ آتلانتیک منصوب شد.