واقعیت نهایی به آخرین و بالاترین مرتبه نهایی واقعیت جهان اشاره دارد . در لیست زیر رده بندی منطقی ترین دیدگاه ها در این زمینه را بررسی میکنیم .
واقعیت نهایی را میتوان مهم ترین مسئله فلسفی داستان که طیف وسیعی از باور ها را در بر میگیرد و در کل زندگی شخص تاثیر گذار است
بآور به وجود خدا (کامل مطلق ) یا عدم آن و صفات کمالی خدا یا عدم آن و لزوم ارسالی دین از طرف خدا و یا عدم آن سطح نهایی واقعیت (مادی یا غیر مادی ) و هدفمندی زندگی یا بی هدفی آن و لزوم رعایت اخلاقیات و انسانیت یا عدم آن و وجود عدالت نهایی و زندگی بعد مرگ و رسیدن انسان به پاداش نهایی و یا عدم اینها از تفاوت های این دیدگاه ها میباشند .
.
رده بندی بر اساس دیدگاه و تحقیق شخصی است (فقط جای زرتشت و طبیعت گرایی جابجا شده ).
۱_خداباوری فلسفی (عقلی)

قبول وجود خدای واجب الوجود و دارای تمام کمالات وجودی بدون دین خاصی ( اما بدون تکذیب و تایید اینکه خدا دینی فرستاده یا خیر )
خداباوری فلسفی بر پایه عقل و اثبات وجود خدا و صفات خدا بر اساس براهین بدیهی و قیاسی عقلی ( مانند برهان های صدیقینی و امکان و وجوبی و جهانشناختی و هستی شناسی و..) استوار است .
در این براهین ابتدا لزوم وجود یک واجب الوجود ضروری الوجود بسیط اثبات میشود و از آن طریق صفات واجب الوجود ( قادر و دانا و حکیم و عادل و خیر و..) اثبات میشوند .
این دیدگاه اصولاً منجر به قبولی اهمیت رعایت اخلاق و هدفمندی نهایی و عدالت نهایی و زندگی بعد مرگ و رسیدن انسان به پاداش نهایی میشود
این دیدگاه اصولاً ادیان را مجهول میداند و اثبات وجود و صفات و نتایج حاصل از صفات خدارا با عقل ممکن میداند
دیدگاه های خداباوری در طول تاریخ مدام قوی تر شد و در نهایت توانست دید محکمی از خود (شامل براهینی اثباتی که کمترین نقد به آنها وارد باشد و قابل پاسخ باشد ) ارائه دهد
۲_جهان گرایی توحید گرا (خداباوری وحیانی)

این دیدگاه که خدای کامل مطلق وجود دارد و برای بشر هم هدایتگرانی ارسال کرده است اما لزوما هیچ کدام از ادیان کنونی به طور قطعی صحیح و کامل نیستند بلکه هر کدام راهنما هایی برای بشر بوده اند .
جهان گرایی توحید گرا عیسی را پیامبر خدا و سایر پیامبران بزرگ را محترم میداند
در کل قبول اینکه خدا بشر را با افرادی راهنمایی کرده اما لزوما هیچ کدام یک ائین افراطی خاص و درست نیستند .
این دیدگاه به دو شاخه تقسیم میشود
۱_راهنما های الهی برای دوره قدیمی بوده اند که عقل بشر کمتر بوده
۲_راهنماهای الهی همیشه و همه جا هستند
۳_راهنما های الهی پیام شأن مانده و رسیده پس دیگر نیازی به جدید آمدن شان نیست
۳_خداباوری دئیسمی

قبول وجود خدای آفریننده ( اصولاً واجب الوجود) بدون قبول صفات کمالی برای خدا و رد کلی ادیان
تفاوت این دیدگاه با خداباوری فلسفی و عقلانی در این است که خداباوری عقلانی
۱_خدارا دارای تمامی کمالات وجودی میداند
۲_دین را تایید یا رد نمی کند اما ممکن میداند که دین یا دینهایی درست باشند
اما دئیسم دو مورد بالا را رد میکند و میگوید خدایی وجود دارد که واجب است و وجود جهان مادی از اوست اما او خودش لزوما صفات کمالی ندارد و قطعا دینی هم نفرستاده است
این دیدگاه در برابر وجود زندگی بعد از مرگ ندانم گرا است
در نقد این دیدگاه چنین آمده است که نمی شود خدا دارای تمام کمالات وجودی نباشد یا جهان را بی هدف خلق کند .
۴_پانتئیسم (همه خدایی)

این دیدگاه که هر چیزی در جهان هست خداست یعنی خدا = همه چیز و همه چیز = خدا این دیدگاه به طور مستقیم در تضاد با خداباوری فلسفی و بسیار نزدیک به طبیعت گرایی است
رد کامل اینکه یک خدای کامل وجود دارد و تمام صفات خدا و زندگی بعد مرگ
تفاوت با خداباوری فلسفی: در خداباوری فلسفی خدا واجب الوجود بالذات بینهایت است که ممکن الوجود های بلذات جلوه های امکانی همان وجود بینهایت هستند از خدا و درون خدا هستند ولی خود خدا نیستند .
تفاوت با طبیعت گرایی: همه خدایی قبول دارد که ممکن است چیز های غیر مادی ای در جهان باشند مثلا هزاران جهان مادی و غیر مادی که همه خدا هستند .اما طبیعت گرایی میگوید در جهان جز ماده چیزی نیست .
در منطق فلسفیِ وجود، همه خدایی بین واجب بالذات و ممكنات مخلوق تمایز قائل نمیشود و جمع میان ممکن و واجب را ادغام میکند که از دید فلسفی باطل است خدا موجودی است که وجودش از ذات خودش است، بسیط است، واجبالوجود بالذات است، و همهٔ ممکنات را ایجاد کرده و وجود آنها از او فیض مییابد، نه اینکه خودش عین مجموعهٔ ممکنات باشد.
۵_اسلام فلسفی

پایه اسلام فلسفی بر اساس عقل و قران است
اینکه
۱_خدای واجب الوجود کامل مطلقی هست ( بر اساس براهین اثبات خدا)
۲_ این خدا باید دینی برای هدایت بشر بفرستد (بر اساس صفاتش)
استدلال اول اینکه قران بهترین کتاب ادعایی از طرف خداست و دوم اینکه خدای قرآن صفاتی که از خود معرفی کرده ( بی نیاز و کامل و واحد و یکتا ) کاملا با صفات خدای عقلی اثبات شده مطابقت دارد . پس قران باید آن کتاب الهی باشد .
همچنین فلاسفه بسیاری تلاش کرده اند نشان دهند مصداق واجب الوجود در واقعیت الله قرآن است که از ملاصدرا (صدیقین) و ابن سینا ( امکان و وجوب) میتوان نام برد .
مخالفان اما ایده اینکه بهشت و جهنم بر اساس اعتقاد شخص باشد و جهنم ابدی را خلاف صفات خدا میدانند و به برخی اشکالات عقلی و علمی و اخلاقی به قرآن نیز پرداخته اند
۶_طبیعت گرایی (ناتورالیسم)

جنجال بر انگیز ترین و پر بحث ترین دیدگاه معاصر طبیعت گرایی یا ماتریالیسم و یا فیزیکالیسم بوده است طبیعت گرایی جلوه روشنی از آتئیست است .این دیدگاه که هیچ چیز نیست در جهان جز نیرو های طبیعی و فیزیکی ،جهان فقط ماده و انرژی است و هیچ چیز جز ماده و انرژی در واقعیت، موجودیت خارجی ندارد
این دیدگاه در تضاد مستقیم با دیدگاه های خداباوری قرار میگیرد و مناظرات شدیدی بین طبیعت گرایی و خداباوری همواره از دوره باستان وجود داشته است و اکثریت فلاسفه عقلی خداباوری را کاملا برتر از طبیعت گرایی میدانند چرا که طبیعت گرایی از توضیح وجود خود ناکام است .
ادعای اصلی اینکه جهان ازلی است و همیشه بوده است و خود بنیاد است در غرب اینکه جهان ازلی باشد طبق شواهد علمی نقد شد اما در فلسفه اسلامی ابن سینا و ملاصدرا خود جهان را ازلی دانسته اند اما ازلی بودن به معنای واجب یا خود بنیادی نیست .( چون خدا همیشه خیر بوده همیشه هم جهان برای خیر رسانی خدا بوده است )
همچنین طرفداران این دیدگاه اشتباهاتی چون عدم در نظر گرفتن خلأ کوانتومی و از بین رفتن علیت در کوانتوم و اشتباه گرفتن تسلسل زمانی و تسلسل علت وجودی را داشته اند.که دستمایه نقد فلاسفه بوده است
از نتایج طبیعت گرایی میتوان به پوچ گرایی و افسردگی و بی هدفی و آتئیسم و اگزیستانسیالیسم اشاره کرد .
۷_زرتشت فلسفی

این دیدگاه که اهور مزدای معرفی شده توسط زرتشت در گاتا ها همان خدای کامل مطلق است که در فلسفه اثبات میشود . این دیدگاه بر پایه اثبات وجود و صفات خدا و اینکه این خدای کامل باید دینی برای هدایت بشر بفرستد و این دین باید همان زرتشت (گاتاها) باشد بنا شده است .
اکثر بررسی ها نشان داده اند که گاتاها از بسیاری از مشکلات فلسفی یهودیت و مسیحیت مصون است و از این دید بسیاری گاتا هارا در کنار قران قرار داده اند
فلاسفه همچنین اشکالاتی به این دیدگاه داشته اند که مصداق واجب الوجود نمیتواند اهورا مزدا باشد چرا که خالقیت خدا بر شر دقیقا خلاف تعریف فلسفی و عقلی خداست .
۸_آئین سیک (فلسفه )

سیکیسم با بنیان گذاری گورو نانک در دهه ۱۶ میلادی با تلفیقی از اسلام و هندوئیسم یک تعریف یگانه از خدا ارائه کرد که بسیاری از اشکالات یهودیت و مسیحیت را نداشت او خدا را یگانه و کامل میدانست و تلاش برای عدالت اجتماعی برای منفعت و شکوفایی برای همه، و رفتار و زندگی صادقانه و زیست یک حیات خانوادگی است
نقد منتقدان بر این است که او برای صحت ادعای پیامبری خودش معجزات یا ادعای معجزات روشنی بیان نکرد . همچنین این دین به تناسخ باور داشت که به باور فلاسفه بسیار زیادی تناسخ و از یاد رفتن کل زندگی و رفتن به زندگی بعدی با تاثیر آن و بدون به یاد داشتن آن خلاف صفات حکمت و هدفمندی و عدالت و خیرخواهی خداست . و آگاهب انسان بعد از مرگ باید همراهش باشد چه امتحان ادامه یابد و چه حسابرسی شود
۹_بهائیت فلسفی

این دیدگاه که مصداق واجب الوجود فلسفی همان خدایی است که بها معرفی است . بها الله روی برابری مرد و زن و تطابق علم و دین تمرکز داشت و میگفت وحی الهی همیشه وجود داشته است و خود را دنباله رو زرتشت و یهودیت و مسیحیت و اسلام میدانست . از طرفی منتقدان انتقادات زیادی به او داشته اند اول اینکه بها الله خود ادعای الوهیت و خدایی کرد که مستقما در تضاد با خدای فلسفی است ضمن اینکه او خود را دنباله رو قران اما پیامبر میدانست با این وجود که قران بیان کرده بود که نبوت با محمد تمام میشود همچنین بها الله معجزه یا کاندیدای برای معجزه ارائه نکرد و نبوت را تنها مستلزم بیان آیات میدانست .همچنین
بهاءالله، پایهگذار آیین بهائیت در بخش دوم کتاب ایقان جایی از خدا بهعنوان مادر یاد کردهاست.
از دید بهائیان روح پس از مرگ به بقای خودش ادامه میدهد
۱۰_مسیحیت توحیدی

مسیحیت با وجود آموزه تثلیث در تضاد مستقیمی با خدای واجب الوجود است .
با وجود اینکه پایه اعتقاد مسیحیت (تثلیث) از دید اغلب فلاسفه علیه خدای عقلی در نظر گرفته میشود اما دیدگاه هایی از مسیحیت که خدارا واحد میدانند به عنوان مدعی در نظر گرفته شده اند ، مسیحیت همواره محبوب ترین دین و گسترده ترین دین جهان و یکی از بزرگترین ادیان بین فلاسفه کلاسیک بوده است
عده بسیار زیادی از فلاسفه کلاسیک در قرون وسطی و حتی رنسانس پس از اثبات خدا تمام سعی شأن را میکردند که نشان دهند دین خدا در حقیقت همان مسیحیت است . (اکوئیناس و آگوستین و انسلم و پاسکال ) اما بعد از رنسانس موج وحشتناکی از انتقادات به مسیحیت شکل گرفتند ، صفات ناروا بسیار زیاد به خدا و اشتباهات علمی و اشتباهات اخلاقی و بازنویسی طولانی مدت و نداشتن وثاقت تاریخی و تناقضات کتاب مقدس .
بعدها این دیدگاه که لزوم باور به خدا همان خدای کلیسا و مسیحیت است موجب شد خیلی از دانشمندان و فلاسفه به کل بیخدا شوند چرا که لزومی برای باور به خدایی که در کتاب مقدس بود نمیدیدند .
۱۱_برهمن هندو (فلسفی )

هندوئیسم دینی با تفسیر مختلف بوده است از چندین خدایی تا بیخدایی اما بهترین تفسیری که از این دین بر آمده برهمن فلسفی است
در آیین هندو، «بِرهمن» به معنای حقیقت نهایی و جاودان است.در واقع برهمن مانند اقیانوسی است که جهان و همۀ موجودات مانند موجهای این اقیانوس هستند برهمن در هندوئیسم خدایی دارای تمام کمالات وجودی نیست و بیشتر شبیه به پانتئیسم اسپینوزا است .
انتقادات به خدای اسپینوزا مسلما به خدای برهمن نیز وارد میشود در منطق فلسفیِ وجود، اسپینوزا بین واجب بالذات و ممكنات مخلوق تمایز قائل نمیشود و جمع میان ممکن و واجب را ادغام میکند که از دید عقلی باطل است
۱۲_چند خدایی

طیف متفاوتی از این دیدگاه وجود دارد برای مثال اینکه حقیقت نهایی جهان توسط گونه ای هوشمند از موجودات بیگانه یا خدایانی متافیزیکی اداره میشود
اعتقاد به اینکه حقیقت نهایی توسط قدرت هایی یا خدایانی یا موجوداتی کنترل میشود
هیچ استدلال عقلی ای از این تفکر حمایت نمی کند زیرا اگر واجب الوجود چند تا باشد دیگر واجب الوجود نیست و وابسته است چون چیزی را دارد و چیزی را ندارد همچنین اگر بین دو موجود تفاوتی نباشد یکی هستند . در براهینی منطقی شرک و چند خدایی خلاف عقل شمرده شده است
چند خدایی ماحصل جوامع ابتدایی بشری بوده است که برای رفع نیاز خود به آن حقیقت خدایانی میساختند .
پایان .