بخش دوم. از این حدیث استفاده می شود که حقوق، همیشه طرفینی است، نه یک جانبه؛ یعنی اگر کسی حق دارد، تکلیف هم دارد؛ چنان که عامل تحقّق حق هرکسی تکلیف دیگران به برآوردن آن است.
«لایجری [الحقّ] لأحد إلاّ جری علیه ولایجری علیه إلاّ جری له. ولو کان لأحد أن یجری له ولایجری علیه لکان ذلک خالصاً للَّه سبحانه دون خلقه»[۱]؛
حق، برای کسی جریان پیدا نمی کند، مگر آنکه بر ضدّ او نیز جاری می شود و بر ضدّ کسی جاری نمی شود، مگر آنکه به نفع او نیز جریان می یابد. اگر حق یک جانبه بود نه دو جانبه، چنین حقّی منحصراً در اختیار خدای سبحان است.
بنابراین، اگر پدر و مادر بر عهده فرزند حقوقی دارند، فرزند نیز بر عهده آنان حقوقی دارد؛ اگر معلّم بر عهده شاگرد حق دارد، شاگرد نیز بر عهده معلّم حق دارد؛ اگر دولت بر ذمّه ملّت حقوقی دارد، ملّت نیز حقوقی دارند.
[۱]نهج البلاغه خطبه ۲۱۶
ادب فنای مقربان ج۳ ص۲۰۹،۲۱۰
بخش دوم. از این حدیث استفاده می شود که حقوق، همیشه طرفینی است، نه یک جانبه؛ یعنی اگر کسی حق دارد، تکلیف هم دارد؛ چنان که عامل تحقّق حق هرکسی تکلیف دیگران به برآوردن آن است.
«لایجری [الحقّ] لأحد إلاّ جری علیه ولایجری علیه إلاّ جری له. ولو کان لأحد أن یجری له ولایجری علیه لکان ذلک خالصاً للَّه سبحانه دون خلقه»[۱]؛
حق، برای کسی جریان پیدا نمی کند، مگر آنکه بر ضدّ او نیز جاری می شود و بر ضدّ کسی جاری نمی شود، مگر آنکه به نفع او نیز جریان می یابد. اگر حق یک جانبه بود نه دو جانبه، چنین حقّی منحصراً در اختیار خدای سبحان است.
بنابراین، اگر پدر و مادر بر عهده فرزند حقوقی دارند، فرزند نیز بر عهده آنان حقوقی دارد؛ اگر معلّم بر عهده شاگرد حق دارد، شاگرد نیز بر عهده معلّم حق دارد؛ اگر دولت بر ذمّه ملّت حقوقی دارد، ملّت نیز حقوقی دارند.
[۱]نهج البلاغه خطبه ۲۱۶
ادب فنای مقربان ج۳ ص۲۰۹،۲۱۰