امروزه در معماری استراتژیک روابط بینالملل، «دکترین ابهام و پیشبینیناپذیری» بهعنوان یک سلاح استراتژیک سطح بالا عمل میکند. کشورهایی از این دکترین استفاده میکنند که میکوشند در میدان نابرابر تقابلهای ژئوپلیتیک، نقاط ضعف ساختاری را به فرصتهای راهبردی تبدیل کنند. با درک این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران در تقابلی ناهمتراز با نظام سلطه به سرکردگی ایالاتمتحده امریکا و رژیمصهیونیستی قرار دارد، این پارادایم بهصورت آگاهانه باید در کانون دکترین امنیت ملی کشور جای گیرد. این رویکرد با نظریه «بازدارندگی از طریق انکار» و استراتژی «حیات در سایه» که توسط اندیشمندان حوزه امنیت بینالملل مطرح شده، همخوانی دارد.
در شرایطی که دشمن از مزیت برتری اطلاعاتی و فناورانه برخوردار است، شفافیت استراتژیک میتواند به خودتحریمی و تقویت قدرت تحلیل و پیشبینی حریف بینجامد. در مقابل، «ابهام عمدی» با ایجاد فضایی از عدم قطعیت، سه دستاورد کلیدی را محقق میسازد: مهار قدرت تحلیل دشمن با مختل کردن زنجیره جمعآوری اطلاعات، تحلیل، تصمیمگیری و عمل؛ افزایش هزینههای تصمیمگیری برای رقیب با وادار کردن او به برنامهریزی برای سناریوهای متعدد؛ و تقویت بازدارندگی از طریق ترس از ناشناختهها که تمایل به تهاجم را در دشمن کاهش میدهد.
در نقطه مقابل ابهام راهبردی، شفافیت قرار دارد که در شرایط نابرابری اطلاعاتی، در واقع امتیاز رایگان دادن به حریف است. اطلاعاتی که حریف برای کسب آنها باید میلیاردها دلار و حتی به قیمت جان نیروهایش هزینه کند، چرا باید بهمثابه جایزه خصومت دریافت کند؟ رهبر معظم انقلاب اسلامی پیشتر در مورد شفافیت در حوزه راهبردی فرمودهاند: «در جنگ و مسائل جنگ و مسائلی که با دشمن طرف هستیم، اینجا نمیشود حرفها را زد؛ چون حرف را وقتیکه گفتیم، شما شنفتی، دشمن هم میشنود. بله در این مسائل حرب - حرب، اعم از همین حرب بهاصطلاح نظامی و ... است- در مسائل امنیتی، در مسائل نظامی، در مسائل گوناگونی که جنگ داریم با دشمن، مقابله با دشمن داریم، بله اینجا جای افشاگری نیست، جای شفافیت نیست.»
اگر ابهام استراتژیک به «ناشناخته بودن توانمندیها و نیات» مربوط باشد، پیشبینیناپذیری استراتژیک به «غیرقابلپیشبینی بودن کنشها و واکنشها» در صحنه عمل میپردازد. این مؤلفه، محاسبات و مدلهای ریاضی دشمن برای پیشبینی رفتار را با چالش مواجه میکند. پیشبینیناپذیری، متغیرهای تصمیمگیری را بهصورت نمایی افزایش میدهد، قابلیت برنامهریزی راهبردی بلندمدت را تقلیل میدهد و با خلق موقعیتهای غیرمنتظره، ابتکار عمل را به مزیت برای طرف ضعیفتر تبدیل میکند. رمز موفقیت ما در بسیاری از منازعات راهبردی تاکنون همین اصرار بر پیشبینیناپذیری برای دشمن بوده است. هراندازه که ما برای دشمن پیشبینیناپذیر باشیم، میتوانیم امیدوار باشیم که طراحیهای دشمن با خطاهای محاسباتی و اقدامات بعدی آن با تأخیرهای مکرر همراه خواهد بود. همین نکته فرصت بینظیری برای توسعه میدان تصمیم و عمل خودی و گرفتن ابتکار عمل در دست ما فراهم میآورد.
اجرای موفق این دکترین نیازمند تحولی همهجانبه در ساحتهای مختلف حکمرانی و امنیت ملی است. در حوزه نظامی و دفاعی، طراحی رزمایشهای خلاق (و نه لزوماً رونمایی از داراییهای راهبردی) و توسعه توانمندیهای نامتقارن ضروری است. در حوزه دیپلماسی و مذاکره، شفافیت به کالایی ارزشمند تبدیل میشود که تنها در ازای کسب امتیازات متقابل قابلمعامله است. در حوزه اقتصادی و اجتماعی نیز تدوین مدلهای اقتصادی مقاوم و انعطافپذیر برای مقابله با تحریمها موردنیاز است.
طبیعی است که حامیان نظریات برخاسته از رهیافتهای لیبرال که توهماتی را درباره صلح بشری دارند، با سادهانگاری توسعه شفافیت و پیشبینیپذیری را یک مزیت توسعه قلمداد کنند. این توصیه فقط برای کشورهای پیرو و پیرامون که خود را در مدار وابستگی به یک ابرقدرت تعریف کردهاند، کاربرد دارد و کشورهای مستقل که به نظم ناعادلانه جهانی معترضاند، نمیتوانند از آن تبعیت کنند.
در نظم بینالمللی کنونی که قدرتهای بزرگ از انحصار فناوریهای پیشرفته اطلاعاتی برخوردارند، دکترین ابهام و پیشبینیناپذیری برای بازیگران چالشگر یک ضرورت استراتژیک اجتنابناپذیر است. این راهبرد موازنه قدرت را نه از طریق تقلید از مدلهای دشمن، که با بازنویسی قواعد بازی و تغییر معماری میدان نبرد برقرار میسازد. پیادهسازی موفق این دکترین، هنر تبدیل تهدیدهای نامتقارن به فرصتهای بازدارنده و تثبیتکننده امنیت است که نشان از بلوغ فکری و عمق راهبردی یک نظام سیاسی دارد. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام میفرمایند: «مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ قَلَّ کیدُهُ» هرکه تخاصم خود را آشکار سازد، [قدرت]نیرنگش کاستی گیرد.
در شرایطی که دشمن از مزیت برتری اطلاعاتی و فناورانه برخوردار است، شفافیت استراتژیک میتواند به خودتحریمی و تقویت قدرت تحلیل و پیشبینی حریف بینجامد. در مقابل، «ابهام عمدی» با ایجاد فضایی از عدم قطعیت، سه دستاورد کلیدی را محقق میسازد: مهار قدرت تحلیل دشمن با مختل کردن زنجیره جمعآوری اطلاعات، تحلیل، تصمیمگیری و عمل؛ افزایش هزینههای تصمیمگیری برای رقیب با وادار کردن او به برنامهریزی برای سناریوهای متعدد؛ و تقویت بازدارندگی از طریق ترس از ناشناختهها که تمایل به تهاجم را در دشمن کاهش میدهد.
در نقطه مقابل ابهام راهبردی، شفافیت قرار دارد که در شرایط نابرابری اطلاعاتی، در واقع امتیاز رایگان دادن به حریف است. اطلاعاتی که حریف برای کسب آنها باید میلیاردها دلار و حتی به قیمت جان نیروهایش هزینه کند، چرا باید بهمثابه جایزه خصومت دریافت کند؟ رهبر معظم انقلاب اسلامی پیشتر در مورد شفافیت در حوزه راهبردی فرمودهاند: «در جنگ و مسائل جنگ و مسائلی که با دشمن طرف هستیم، اینجا نمیشود حرفها را زد؛ چون حرف را وقتیکه گفتیم، شما شنفتی، دشمن هم میشنود. بله در این مسائل حرب - حرب، اعم از همین حرب بهاصطلاح نظامی و ... است- در مسائل امنیتی، در مسائل نظامی، در مسائل گوناگونی که جنگ داریم با دشمن، مقابله با دشمن داریم، بله اینجا جای افشاگری نیست، جای شفافیت نیست.»
اگر ابهام استراتژیک به «ناشناخته بودن توانمندیها و نیات» مربوط باشد، پیشبینیناپذیری استراتژیک به «غیرقابلپیشبینی بودن کنشها و واکنشها» در صحنه عمل میپردازد. این مؤلفه، محاسبات و مدلهای ریاضی دشمن برای پیشبینی رفتار را با چالش مواجه میکند. پیشبینیناپذیری، متغیرهای تصمیمگیری را بهصورت نمایی افزایش میدهد، قابلیت برنامهریزی راهبردی بلندمدت را تقلیل میدهد و با خلق موقعیتهای غیرمنتظره، ابتکار عمل را به مزیت برای طرف ضعیفتر تبدیل میکند. رمز موفقیت ما در بسیاری از منازعات راهبردی تاکنون همین اصرار بر پیشبینیناپذیری برای دشمن بوده است. هراندازه که ما برای دشمن پیشبینیناپذیر باشیم، میتوانیم امیدوار باشیم که طراحیهای دشمن با خطاهای محاسباتی و اقدامات بعدی آن با تأخیرهای مکرر همراه خواهد بود. همین نکته فرصت بینظیری برای توسعه میدان تصمیم و عمل خودی و گرفتن ابتکار عمل در دست ما فراهم میآورد.
اجرای موفق این دکترین نیازمند تحولی همهجانبه در ساحتهای مختلف حکمرانی و امنیت ملی است. در حوزه نظامی و دفاعی، طراحی رزمایشهای خلاق (و نه لزوماً رونمایی از داراییهای راهبردی) و توسعه توانمندیهای نامتقارن ضروری است. در حوزه دیپلماسی و مذاکره، شفافیت به کالایی ارزشمند تبدیل میشود که تنها در ازای کسب امتیازات متقابل قابلمعامله است. در حوزه اقتصادی و اجتماعی نیز تدوین مدلهای اقتصادی مقاوم و انعطافپذیر برای مقابله با تحریمها موردنیاز است.
طبیعی است که حامیان نظریات برخاسته از رهیافتهای لیبرال که توهماتی را درباره صلح بشری دارند، با سادهانگاری توسعه شفافیت و پیشبینیپذیری را یک مزیت توسعه قلمداد کنند. این توصیه فقط برای کشورهای پیرو و پیرامون که خود را در مدار وابستگی به یک ابرقدرت تعریف کردهاند، کاربرد دارد و کشورهای مستقل که به نظم ناعادلانه جهانی معترضاند، نمیتوانند از آن تبعیت کنند.
در نظم بینالمللی کنونی که قدرتهای بزرگ از انحصار فناوریهای پیشرفته اطلاعاتی برخوردارند، دکترین ابهام و پیشبینیناپذیری برای بازیگران چالشگر یک ضرورت استراتژیک اجتنابناپذیر است. این راهبرد موازنه قدرت را نه از طریق تقلید از مدلهای دشمن، که با بازنویسی قواعد بازی و تغییر معماری میدان نبرد برقرار میسازد. پیادهسازی موفق این دکترین، هنر تبدیل تهدیدهای نامتقارن به فرصتهای بازدارنده و تثبیتکننده امنیت است که نشان از بلوغ فکری و عمق راهبردی یک نظام سیاسی دارد. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام میفرمایند: «مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ قَلَّ کیدُهُ» هرکه تخاصم خود را آشکار سازد، [قدرت]نیرنگش کاستی گیرد.