شناسهٔ خبر: 75815112 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: برترین‌ها | لینک خبر

بله! وقتی شیطان را هم می‌شود در آغوش کشید

بله! وقتی شیطان را هم می‌شود در آغوش کشید

گیرمو دل‌تورو بار دیگر خبرساز شده است. او این روزها با پروژه تازه‌اش، «فرانکشتاین»، در کانون توجه قرار دارد.

صاحب‌خبر -

برترین‌ها: گیرمو دل‌تورو بار دیگر خبرساز شده است. او این روزها با پروژه تازه‌اش، «فرانکشتاین»، در کانون توجه قرار دارد. دل‌تورو کارگردانی است که در فانتزی‌سازی ید طولایی دارد؛ سینمای او ترکیبی است از خیال، ترس، زیبایی و نوعی لطافت غریب که در تاریکی می‌درخشد. آثارش اغلب در مرز میان رویا و کابوس حرکت می‌کنند و در عین گوتیک بودن، حال‌وهوایی شاعرانه دارند. در ادامه، نگاهی می‌کنیم به چند فیلم شاخص از او که هرکدام به نوعی همین جهان وهم‌آلود را بازتاب می‌دهند.

103

فرانکشتاین

بازآفرینی دل‌تورو از افسانه کلاسیک مری شلی، نوید اثری می‌دهد که به جای ترس محض، بر تنهایی و رنج موجودی تمرکز دارد که می‌خواهد انسان باشد. در نگاه او، هیولا قربانیِ سازنده‌اش است؛ موجودی که از دل تاریکی متولد می‌شود اما تشنه نور است. دل‌تورو از خلال این روایت، همچون همیشه به مرز میان زیبایی و زشتی سرک می‌کشد و مخاطب را در همدلی با موجودی می‌نشاند که از جامعه طرد شده است.

100

از نظر بصری، انتظار می‌رود «فرانکشتاین» نیز ادامه همان نگاه گوتیک او باشد: سایه‌ها، نور سرد، معماری‌های پیچیده و حس دائمیِ زیستن در جهانی رو به فروپاشی. اگرچه هنوز فیلم دیده نشده، اما می‌توان حدس زد شاعرانه‌بودنِ تاریکی در آثار پیشینش این‌بار هم در قالب فلسفه‌ای درباره آفرینش و هویت انسانی تداوم پیدا می‌کند.

هزارتوی پن

«هزارتوی پن» شاید شاه‌بیت کارنامه دل‌تورو باشد؛ فیلمی که در آن مرز میان واقعیت تلخ جنگ داخلی اسپانیا و جهان خیال یک کودک، به‌طرزی دردناک در هم تنیده می‌شود. داستان درباره دختری به نام اوفیلیا است که برای فرار از خشونت واقعیت، وارد هزارتویی جادویی می‌شود و در جست‌وجوی جاودانگی، با موجوداتی اسطوره‌ای روبه‌رو می‌گردد.

Capture

فیلم، شعر تصویری دل‌توروست. موجوداتش ترسناک‌اند اما هرکدام حامل نوعی غم انسانی هستند. همین تضاد میان وحشت و لطافت، روح آثار او را می‌سازد. «هزارتوی پن» نشان می‌دهد که چگونه فانتزی می‌تواند زبانی برای روایت رنج باشد، بی‌آنکه از زیبایی تصویری دست بکشد.

شکل آب

«شکل آب» با آن روایت عاشقانه میان زنی تنها و موجودی آبزی، یکی از جسورانه‌ترین فیلم‌های دهه گذشته بود. داستان در فضایی نیمه‌واقعی و دهه‌پنجاهی می‌گذرد، جایی که عشق، از مرزهای جنسیت و گونه عبور می‌کند. دل‌تورو در این فیلم با فرمی سیال، ترکیبی از ملودرام، فانتزی و تریلر سیاسی می‌سازد.

Capture

از نظر بصری، فیلم یادآور دنیایی مرطوب و سبز-آبی است؛ جایی میان خواب و بیداری. گوتیک در اینجا دیگر تیره و سنگین نیست، بلکه لطیف و مه‌آلود است. شاعرانگی فیلم در همین وارونگی نهفته است: هیولا مهربان است و انسان‌ها، بی‌رحم. «شکل آب» به همین دلیل توانست در اوج فانتزی، بیانی انسانی و ملموس داشته باشد.

پسر جهنمی

در میان آثار ابرقهرمانی، «پسر جهنمی» دل‌تورو جایگاه ویژه‌ای دارد. برخلاف بیشتر فیلم‌های این ژانر، قهرمان او از دل جهنم آمده اما برای نجات زمین می‌جنگد. فیلم داستان موجودی است قرمزپوست، خسته و زمینی که در مرز میان وظیفه و احساس، هویت خود را جست‌وجو می‌کند.

Capture

دل‌تورو در این فیلم نیز بر همان تضاد همیشگی تأکید دارد: زشتی که به نیکی میل می‌کند. فضای تاریک، طراحی عجیب موجودات و شوخ‌طبعی تلخ فیلم، همه در خدمت همان جهان گوتیکِ شاعرانه‌اند. حتی در لحظات اکشن، حس رمانتیسیسم در زیر لایه‌های صحنه‌ها جاری است.

حاشیه اقیانوس آرام

در نگاه نخست، «حاشیه اقیانوس آرام» اثری صنعتی‌تر و پرخرج‌تر از کارهای معمول دل‌توروست. فیلم درباره نبرد انسان‌ها با هیولاهای غول‌پیکر است، اما در زیر پوست این هیاهوی مکانیکی، همان دغدغه‌های انسانی و احساسی او جریان دارد. قهرمانان فیلم در نبرد با هیولاها، در واقع با ترس‌های درونی خود روبه‌رو می‌شوند.

file

دل‌تورو حتی در میان ماشین‌های غول‌آسا و صحنه‌های اکشن، جهان شاعرانه‌اش را حفظ می‌کند. طراحی هیولاها و فضاهای مه‌آلود فیلم یادآور کابوس‌هایی است که هم ترسناک‌اند و هم زیبا. «حاشیه اقیانوس آرام» نشان می‌دهد که دل‌تورو حتی در فرم تجاری هم نمی‌تواند از احساس و خیال جدا شود.

پینوکیو

اقتباس دل‌تورو از «پینوکیو» یکی از لطیف‌ترین آثار اوست. داستان پسربچه‌ای چوبی که می‌خواهد پسر واقعی باشد، در نسخه‌ی او به داستانی درباره مرگ، پدر، و فقدان بدل می‌شود. این بار هم جهان فیلم میان واقعیت و خیال نوسان دارد، و حتی لحظات غم‌انگیز آن رنگی از زیبایی دارد.

Pinocchio_03

دل‌تورو در «پینوکیو» با استفاده از تکنیک استاپ‌موشن، به اوج دقت و ظرافت بصری خود می‌رسد. گوتیک در اینجا آرام‌تر است، با نورهای گرم و جزئیاتی که به حس لمسِ چوب و زمان جان می‌دهند. شاعرانه‌ترین جنبه فیلم شاید همین باشد که در دل تاریکی، هنوز امیدی کوچک روشن می‌ماند.

در مجموع، جهان دل‌تورو جهانی است که در آن تاریکی دشمن نیست؛ بخشی از زیستن است. او در هر فیلمش از هیولاها به‌عنوان استعاره‌ای برای انسان استفاده می‌کند. «فرانکشتاین» تازه‌ترین حلقه این زنجیره است روایتی که می‌تواند یک‌بار دیگر یادآور شود چگونه سینمای گوتیک، در دستان او بدل به شعر می‌شود.

برچسب‌ها: