شناسهٔ خبر: 75803513 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

زنی که شلوار را به پوشاک زنان اضافه کرد

در سال ۱۹۱۲؛ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ نخست جهانی، به عنوان تنوعی تازه‌تر، در «روکامبون» یک مغازه کلاه‌فروشی باز کرد. مغازه‌اش در اندک مدتی گل کرد و محل رفت و آمد مشهورترین و پول‌دارترین زن‌های پاریس شد. به‌زودی علاوه بر کلاه‌دوزی، لباس نیز طراحی کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در سال ۱۹۱۲؛ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ نخست جهانی، به عنوان تنوعی تازه‌تر، در «روکامبون» یک مغازه کلاه‌فروشی باز کرد. مغازه‌اش در اندک مدتی گل کرد و محل رفت و آمد مشهورترین و پول‌دارترین زن‌های پاریس شد. به‌زودی علاوه بر کلاه‌دوزی، لباس نیز طراحی کرد.

 «گابریل شانل» در جنوب فرانسه به دنیا آمد، در شش سالگی پدر و مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی خاله‌هایش بزرگ شد. شانزده‌ساله بود که به پاریس گریخت و پایش به دنیای پرشکوه آخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم باز شد. شانل پس از مدتی در پاریس به عنوان زنی مدرن و بی‌باک معرفی شد. او درست مثل یک افسر سوارنظام، سواری می‌کرد، مردها را به دوئل دعوت می‌کرد، لباس‌هایی ساده می‌پوشید. به کمک همین خصوصیات گل سرسبد محافل پاریس به شمار می‌آمد. خودش می‌گفت: «من هیچ‌گاه آرام نمی‌نشینم. همیشه به دنبال تنوع می‌گشتم. بیکاری و یکنواختی در طول زندگی‌ام همیشه بزرگ‌ترین دشمنانم بوده‌اند.»

در سال ۱۹۱۲؛ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ نخست جهانی، به عنوان تنوعی تازه‌تر، در «روکامبون» یک مغازه کلاه‌فروشی باز کرد. مغازه‌اش در اندک مدتی گل کرد و محل رفت و آمد مشهورترین و پول‌دارترین زن‌های پاریس شد. به‌زودی علاوه بر کلاه‌دوزی، لباس نیز طراحی کرد. می‌گفت: «این ابتکارم شهرتم را به اوج رساند و در عین حال پشیمانم کرد. می‌پرسید چرا؟ برای این‌که همین گرفتاری‌ها باعث شدند که هیچ‌وقت زن خوشبختی نشوم.»

اندک‌اندک خود شانل به عنوان یک مانکن وارد عرصه مد شد و اولین زنی بود که جرأت کرد شلوار بپوشد و اولین زنی بود که پوستش را در آفتاب برنزه کرد. در آن ایام کیف‌ها، اشیای زینتی و پالتوهای راحتی که او عرضه می‌کرد مشتری‌های بین‌المللی داشتند. تازه بعدها بود که مغازه کلاه‌دوزی او به یک سالن مد درست و حسابی تبدیل شد و «مدل‌های شانل» جای خود را در لباس خانم‌های شیک‌پوش باز کردند.

در میانه جنگ‌های جهانی اول و دوم، شانل به بزرگ‌ترین موفقیت‌ها نائل شد، اما بعد از جنگ دوم به طور بی‌خبر مزونش را تعطیل کرد و به مدت پانزده سال گوشه گرفت. در عرض پانزده سال فقط عطر «شانل نمره ۵» او بود که نامش را در اذهان زنده نگه می‌داشت.

در ۱۹۵۴ ناگهان دوباره در دنیای مد پاریس آفتابی شد و جای خالی‌اش را به‌سرعت اشغال کرد. شانل با وجودی که به قول خودش دو بار در زندگی سخت عاشق شده بود، اما هیچ‌وقت شوهر نکرد. ماجرای عشق او و «دوک اف وست‌مینیستر» که چهارده سال طول کشید در انگلستان یک جنجال و افتضاح درباری به وجود آورد. فرانسوی‌ها تا آخر او را هنوز «مادموازل» صدا می‌کردند. اما «کوکو» اسمی بود که پدرش رویش گذاشت، زیرا پسر دلش می‌خواست و کوکو دختر به دنیا آمده بود!

در پاییز ۱۳۴۷ (۱۹۶۸ میلادی) که یکی از خبرنگاران برای گفت‌وگو با او به خانه‌اش رفت، کوکو شنل ۸۵ ساله که دو سال پس از آن از دنیا رفت، هنوز در خیابان روکامبون پاریس، شماره ۳۱ در عمارتی شش‌طبقه‌ زندگی می‌کرد. پنجاه سالی بود که در همان شش طبقه زندگی و کار می‌کرد. مجله «زن روز» به تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۴۷ این گفت‌وگوی خواندنی را بازنشر کرد که در پی می‌خوانید:

خوب، مادموازل برای مصاحبه آماده‌اید؟

برای من مشکل‌ترین چیز نشستن در برابر غریبه‌ها و تعریف کردن سرگذشتم است. خودتان که درباره‌ام گفته‌هایی می‌دانید، خوب همان‌ها را سرهم‌بندی کنید. یادم می‌آید روزی دو خبرنگار جوان آمریکایی به سراغم آمدند و هنوز جا خوش نکرده پرسیدند: «چند سال دارید؟» من جواب دادم: «این بستگی دارد به این‌که در چه روزی این سوال مطرح شود» و گفتم: «جواب بستگی به آن دارد که در کدام اجتماع باشم.» در زندگی‌ام به دفعات لحظاتی پیش آمده‌اند که من خودم را شانزده هفده ساله حس کردم درعوض لحظاتی هم بودند که خودم را هزارساله و هم‌سن کلئوپاترا و ملکه نفرتی‌تی یافتم. شما خبرنگاران خیلی یکدنده و سمج هستید. با وجودی که می‌دانید هیچ زنی هیچ‌وقت سن واقعی‌اش را بروز نمی‌دهد، باز هم تا به زن‌های مشهور می‌رسید، همین سوال را می‌کنید. از آن گذشته مگر نمی‌دانید پرسیدن سن خانم‌ها عیب است؟ حالا که این‌طور شد، حالا شما هم از من بشنوید که مسئله سن یک مسئله زندگی است و برای این مسئله هیچ راه‌حلی وجود ندارد. از نظر من بهتر این است که خانم‌ها هرگز از حد متوسط سن یعنی پنجاه‌سالگی تجاوز نکنند. اما من خودم آروزی دیگری دارم؛ همیشه به خودم می‌گویم شانل وقتی جوانی از دست رفت سعی کن هرچه زودتر پیر شوی زیرا سنین بین جوانی و پیری بدترین سال‌های عمر یک زن هستند.

به نظر شما یک زن در چه سنی پیر است؟

در چهل‌وپنج‌سالگی دیگر هیچ زنی جوان نیست. هیچ زنی نباید از این سن به بعد خوش‌خیالی کند. در غیر این صورت جدا مضحک می‌شود.

عجیب است، شمایی این حرف را می‌زنید که در پیری به خاطر «مد جوانانه»ای که عرضه داشتید مشهور شده‌اید!

من هرگز سعی نمی‌کنم پیری را جوان‌نما کنم. بلکه سعی من در آن است زن را طوری جوان‌پوش کنم که وقار و شخصیتش اجازه می‌دهد. همه زن‌ها محال است هفده‌ساله‌نما بشوند. زن به محض این‌که چهل‌ساله شد باید فراموش کند که در بیست‌سالگی چقدر خوشگل بوده است. اما فراموش نکنید که جذابیت بستگی به جوانی ندارد. زن‌ها اگر بخواهند می‌توانند در هر سنی غیر قابل مقاومت باشند و قلب‌ها را به تپش درآورند، منتها این زنان باید سلیقه و تناسب سن و الگانس «شیک‌پوشی» را جانشین جوانی کنند.

الگانس چیست؟

از نظر معنی، یعنی شیک‌پوشی؛ اما از نظر کلی مفهومی وسیع‌تر دارد. الگانس یعنی چیزی که مخالف سهل‌انگاری و شلختگی باشد. زشتی خیلی از زن‌ها به دلیل همین سهل‌انگاری‌شان است. آن‌ها نمی‌دانند مثلا چند کیلو از وزن زیادی کاستن، دستی به این قسمت و آن قسمت صورت بردن و آموختن طرز نشستن، ایستادن و راه رفتن چه معجزه‌ها می‌تواند بکند و چگونه به هیکل زن آراستگی و زیبایی می‌بخشد. زیبایی به‌تنهایی آش دهن‌سوزی نیست، سلیقه و رفتار و شیک‌پوشی هزار بار بر زیبایی بدون جذابیت ترجیح دارد.

به نظر من زنی که شارم (جذابیت) دارد، زیباتر از یک زن زیبای جلف و شلخته است. و اما بزرگ‌ترین دشمن زن در زندگی مرور زمان است. برای زن همیشه سال آینده بدتر از سال جاری است!

مدهای همکاران مرد من زن‌ها را مصنوعی و بی‌شخصیت جلوه می‌دهد، در حالی که مدهای شانل همیشه به پوشنده‌شان وقار و شخصیت و خانمی بخشیده‌اند.

نظرتان درباره مدیست‌های مرد چیست؟

گاهی اوقات از دست آن‌ها خنده‌ام می‌گیرد. مردهایی که هیچ‌وقت حسابی مرد نبوده‌اند راه می‌افتند تا به زن یاد بدهند چطوری لباس بپوشد. راستی که این مردها چقدر زن را کم حساب می‌آورند. من به دلیل این‌که خودم یک زن هستم هرگز هم‌جنسانم را دست‌کم نمی‌گیرم. مدهای همکاران مرد من زن‌ها را مصنوعی و بی‌شخصیت جلوه می‌دهد، در حالی که مدهای شانل همیشه به پوشنده‌شان وقار و شخصیت و خانمی بخشیده‌اند. مردهای واقعی هیچ‌وقت به این ظواهر توجه نمی‌کنند. آن‌ها در کنار ظاهر زن، معنویت و شعور می‌جویند.

چه نصیحتی دارید به خانم‌ها بدهید؟

چگونه می‌توانم با چند کلمه به سوالی چنین وسیع پاسخ بدهم؟ مهم‌ترین نصیحتم این است که بگویم؛ خانم‌ها! هیچ‌وقت بی‌شوهر نمانید و شوهرتان را اگر بد هم باشد دو دستی نگه دارید، زیرا تنهایی در زندگی یک زن بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین چیز است. من این خطا را کرده‌ام و یک عمر تنها مانده‌ام. درد تنهایی و بی‌شریکِ زندگی بودن را کسی بهتر از من نمی‌داند. تنهایی احیانا ممکن است به مرد کمکی بکند که بیشتر عیش کند، اما زن را فقط به سوی فساد و درنتیجه احساس تنهایی در میان جمع سوق می‌دهد.

چرا شما هیچ‌وقت ازدواج نکردید؟

شاید گناهش به گردن گرفتاری‌هایی باشد که برای خودم درست کردم. دو مردی که از صمیم قلب دوست‌شان داشتم به ارزش عشق من پی نبردند و مرا درک نکردند. هر دو ثروتمند بودند و توقع داشتند من کارم را رها کنم و حال آن‌که کار نکردن از عهده من خارج بود، زیرا کار بچه من است.

علت دیگرش آن بود که هر دو نفر این مردها در موقعی که عاشق من شدند زن داشتند و مدت‌ها طول کشید تا آن دو توانستند تقاضای طلاق‌شان را به کرسی بنشانند.

تازه وقتی آزاد شدند، به قدری به هم عادت کرده بودیم که دیگر ازدواج قانع‌مان نمی‌کرد. مثلا وقتی دوک «اف وست‌مینیستر» زنش را طلاق داد و از من خواست زنش بشوم، من احمق جواب دادم: «مگر همین‌طوری که زندگی می‌کنیم چه عیبی دارد؟» و سپس به زن و شوهر همسایه‌ام که همان لحظه مشغول کتک‌کاری و دعوا بودند اشاره کردم و گفتم: «اگر می‌خواهی ازدواج، عشق‌مان را بکشد، اگر می‌خواهی من و تو هم هر روز قهرمانان چنین صحنه‌هایی باشیم من حرفی ندارم. فقط بدان که در اولین روزی که به من بگویی بالای چشمت ابروست فوری چمدانم را برمی‌دارم و دنبال سرنوشتم می‌روم. و با همین حرف‌های ابلهانه و جاهلانه بود که خاک به سرم ریختم و تا آخر عمر تنها ماندم. در آن دوران من کوردل و مغرور بودم، خیال می‌کردم مثل پرنده آزاد بودن، بزرگ‌ترین حس زندگی است. هیچ نمی‌دانستم که بزرگ‌ترین حس زندگی زن، محبوس شدن در قفس ازدواج است. من فقط در سنین هفده و هجده سالگی خوشبختی را احساس کردم و از آن به بعد دیگر هیچ‌وقت مزه خوشبختی را نچشیدم.

برای طرح مدل‌های‌تان از کجا الهام می‌گیرید؟

من درست از هیکل زن الهام می‌گیرم. الهام من از مدل‌هاست نه طرح‌ها. به همین دلیل هم هست که مدل‌هایم به‌دفعات عوض می‌شوند. وسایل کار من عبارت‌اند از یک قیچی و مشتی سنجاق. در ویترین هر مغازه، پیراهنی را که به تن یک مانکن بی‌جان کرده‌اند همیشه خوب و عالی جلوه می‌کند ولی اگر همان پیراهن را زنی بپوشد از ریخت می‌افتد. پس لباس خوب آن است که روی تن پوشنده‌اش پرو بشود. من مخالف خانم‌هایی هستم که می‌روند و لباس دوخته می‌خرند زیرا لباس دوخته به هر حال برای آن‌ها صددرصد پرو نشده است. بگذارید رازی برای‌تان فاش کنم. من همیشه اولین مدل‌هایم را روی تن خودم امتحان و پرو می‌کنم و تازه آن وقت است که به میزان سنگینی و افت پارچه پی می‌برم.

به حدس نزدیک به یقین، در دنیا شما آن خیاطی هستید که بیشتر از همه از شما تقلید می‌شود. آیا این باعث ناراحتی‌تان نمی‌شود؟

چرا ناراحت؟ من این واقعیت را نوعی خوش‌آمدگویی تلقی می‌کنم. یک نفر به من گفت که هشتاد درصد زن‌های دنیا را من لباس می‌پوشانم. و من به او جواب دادم: «کسانی که از مدل‌هایم تقلید می‌کنند بین استیل و مد فرقی نمی‌گذارند. آن‌ها از استیل من تقلید می‌کنند نه از مدهایم زیرا مدهای شانل را فقط در مزون شانل می‌توان یافت.» مد همیشه می‌رود، اما استیل باقی می‌ماند. مد آمیختگی‌هایی است از چند ایده که باید زود دیده شود تا ایده‌های تازه‌تری جانشینش گردند. اما یک استیل حتی اگر انسان آن را به‌ظاهر هم دگرگون کند باز همان استیل باقی می‌ماند. فقط در فرانسه چهل هزار خیاط زنانه دوزندگی می‌کنند این عده اگر از ما ایده نگیرند پس از کجا بگیرند؟ از کجا نان بخورند؟

آیا شما هیچ‌وقت از حالای‌تان زیباتر بوده‌اید؟

من همیشه همانی بودم که بودم و حالا هم هستم. من همیشه به سالم بودن، ورزش کردن و بین مردهای غیر روشنفکر پلکیدن را به زندگی روشنفکرانه ترجیح داده‌ام. اگر زیبایی می‌خواهید می‌خواستید بیایید شانزده و هفده سالگی‌هایم را ببینید!

چیزی که چشم‌های آن‌ها را خیره کرده بود پیراهن مشکی‌ام نبود، بلکه پوست به‌شدت آفتاب‌سوخته و برنزه‌ام بود. علت هم آن بود که من و دوک آن روز از یک سفر دریایی برگشته بودیم و من درست عین کولی‌ها آفتاب‌سوخته شده بودم. از همان شب به بعد بود که برنزه شدن در اروپا مد گردید.

شایع است که برنزه شدن را شما در جهان مد کردید، آیا راست است؟

آری ماجرا مربوط به خیلی پیش است. ضمن یکی از سفرها که به اتفاق «دوک اف وست‌مینیستر» به کان رفته بودیم. شبی به دلیل این‌که «لباس حسابی» نپوشیده بودم به کازینو راهم ندادند. لباس حسابی از نظر آن‌ها عبارت بود از: یک بلوز دامن گشاد، کلاه پردار و چوب‌سیگار بلند. در حالی که لباس من عبارت بود از یک پیراهن مشکی ساده بی‌آستین و پشت و جلو دکولته. به هر حال وقتی به دربان کازینو گفتم دوک در سالن منتظرم است راهم داد. به محض این‌که تو رفتم همه خانم‌ها بدون استثنا به من زل زدند. چیزی که چشم‌های آن‌ها را خیره کرده بود پیراهن مشکی‌ام نبود، بلکه پوست به‌شدت آفتاب‌سوخته و برنزه‌ام بود. علت هم آن بود که من و دوک آن روز از یک سفر دریایی برگشته بودیم و من درست عین کولی‌ها آفتاب‌سوخته شده بودم. از همان شب به بعد بود که برنزه شدن در اروپا مد گردید.

چطور شد که با دوک به هم زدید؟

اواخر هر دو خیلی بدعنق شده بودیم، سر چیزهایی جزئی با هم قهر و دعوا می‌کردیم. علت هم این بود که دوک برای ازدواج دائم اصرار می‌ورزید، اما من «مزون شانل» خودم را به ازدواج ترجیح می‌دادم. آن وقت زیر پای دوک نشستم و گفتم: «تو که این‌قدر دلت ازدواج می‌خواهد با فلان زن ازدواج کن. اقلا او می‌تواند پسری برایت به دنیا بیاورد.» او هم قبول کرد و با آن زن عروسی کرد. زنش آبستن شد. اما بر اثر افراط در اسب‌سواری بچه‌اش سقط شد. از آن گذشته یک پای ازدواج‌شان از همان ابتدا می‌لنگید. روزی دوک را کمی قبل از فوتش در یک رستوران دیدم. فوری بلند شدم به طرفش رفتم و قبل از این‌که با زنش سلام و تعارف کنم، بوسیدمش. این کار من یک افتضاح و جنجال بزرگ بپا کرد. آن روز دوک به من گفت: «مریض و مردنی هستم.» اما باور نکردم اما دو ماه بعد مرد. وصیت کرده بود او را در کلیسای وست‌مینیستر به خاک نسپارند. در وصیت‌نامه‌اش قید کرده بود: «مرا در مزرعه‌ای بین سگ‌هایم به خاک بسپارید»!

مینی‌ژوپ یکی از عوامل فساد و بدنامی زن است. برای این‌که هر زنی مینی‌ژوپ بپوشد تا حد یکی از حیوان‌های سیرک انگشت‌نما می‌شود.

شما چرا دشمن خونی مینی‌ژوپ هستید؟

برای این‌که مینی‌ژوپ یکی از عوامل فساد و بدنامی زن است. برای این‌که هر زنی مینی‌ژوپ بپوشد تا حد یکی از حیوان‌های سیرک انگشت‌نما می‌شود و مردهای هرزه رویش چشم‌چرانی می‌کنند. برای این‌که مینی‌ژوپ زن را به سوی برهنگی سوق می‌دهد، در حالی که زن همیشه پوشیده‌اش خوب است.

قصد ندارید خاطرات‌تان را بنویسید؟

به گذشته‌هایم کوچک‌ترین دلبستگی و پابندی ندارم. ضمنا نویسنده هم نیستم. من خیاطم...

 

منبع: خبرآنلاین

آخرین اخبار جهان را از طریق این لینک پیگیری کنید.