حجتالاسلام مرتضی رجائی، رئیس مدرسه تربیت و حکمرانی شهید رجائی، در گفتوگو با خبرنگار حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم، به تبیین جایگاه حوزه علمیه در تولید دانش و ضرورت تربیت حکمرانان انقلاب اسلامی اشاره و تأکید کرد: حکمرانی اسلامی امتداد مسیر نبوت و ولایت است و اگر حوزه برای آن برنامه آموزشی و پژوهشی نداشتهباشد، در مسیر تمدن نوین اسلامی عقب خواهد ماند.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا رهبر معظم انقلاب بر تولید دانش حکمرانی تأکید فرمودهاند، چنین تبیین کرد: وقتی مدرسهی حکمرانی شهید بهشتی به دستور رهبر انقلاب تأسیس شد، هدف این بود که جمهوری اسلامی بتواند حکمرانانی تربیت کند تا دانشی برای عمل در میدان داشتهباشند. حکمرانی دو بُعد دارد؛ بُعد عملی و بُعد دانشی. اگر در ساحت عمل درک درستی از مبانی نظری نداشته باشیم، آفتهایی چون تکرار همان پارادایمهای مدیریت دولتی به نام حکمرانی رخ میدهد. متأسفانه در برخی نهادهای دانشی، بهجای تولید فکر و صورتبندی جدید از حکمرانی دینی، همان مباحث گذشته با بستهبندی تازه عرضه میشوند. این تأکید رهبر انقلاب بر تولید دانش حکمرانی، در واقع یک زنگ خطر بود تا در دام تکرار نیافتیم.
پژوهشگر دانش حکمرانی افزود: حکمرانی اسلامی، صرفاً یک رشتهی مدیریتی نیست که از غرب یا شرق وارد کنیم و صرفاً سازوکارهای اداری را بیاموزیم. حکمرانی اسلامی، باید برآمده از مبانی توحیدی، فقهی و فلسفی ما باشد. ما نیازمند فرمولهایی هستیم که بهطور خاص برای هدایت جامعهی اسلامی در عصر غیبت طراحی شده باشند، نه بازتولید نظریات ماکیاولیستی یا حتی لیبرال-دموکراتیک با ظاهری اسلامی.
خلط حکمرانی با مفاهیم دولتی و آسیبهای آن
رجائی با توجه به خلط مباحث حکمرانی با ادبیات دولتی اظهار کرد: این مسأله ناشی از دو عامل است؛ یکی عدم درک حقیقی از حکمرانی در اندیشهی انقلاب و دیگری سهلانگاری و نوعی بهرهبرداری ظاهری از واژهی «حکمرانی» برای دریافت بودجه یا موقعیت علمی.
وی ادامهداد: زمانی که حکمرانی به مدیریت دولتی تقلیل یابد، تمام عمق نظری آن نادیده گرفتهمیشود. مدیریت دولتی بهدنبال کارایی و اثربخشی در چارچوبهای از پیش تعریف شدهاست، در حالی که حکمرانی اسلامی بهدنبال تحقق اهداف نهایی خلقت است. مدیریت دولتی صرفاً بر «چگونگی» تمرکز دارد، اما حکمرانی اسلامی بر «چرا» و «بهسوی چه هدفی» تأکید میکند. اگر این خلط رخ دهد، طلاب و دانشپژوهان ما تصور میکنند با یادگیری ساختارهای سازمانی، مسأله حل میشود، در حالی که مسأله اصلی، مبانی ایدئولوژیک و فقهی حکومت است.
رجائی اظهار کرد: وقتی حکمرانی در سطح مفاهیم مدیریتی تقلیل پیدا کند، تحول واقعی شکل نمیگیرد؛ صرفاً مدرکمحوری و بازتولید همان نظریات سابق ادامه مییابد. به تعبیر دیگر ما بهدنبال درمان درد بودیم، نه تکرار حرفهای قدیمی. اگر حوزه نتواند زبان جدیدی برای ارتباط ایدئولوژیک با ادارهی جامعه بر قرار سازد، در تربیت نسل جدیدی از مدیران که بتوانند تمدن نوین اسلامی را بنا کنند، ناکام خواهد ماند. این ناکامی در بلندمدت به عقبماندگی نظام در عرصهی نظری و عملی منجر میشود.
تبیین مفهوم «عدالت اخلاقی» در درس اخلاق آیتالله عابدی
تعریف حکمرانی دینی و نقش تاریخی حوزه
رئیس مدرسه تربیت و حکمرانی شهید رجائی با تعریف صحیح از حکمرانی عنوان کرد: در سادهترین تعریف، حکمرانی یعنی هماهنگسازی ارادههای متکثر در جامعه بهسمت یک هدف مطلوب. این کاری است که پیامبران انجام میدادند، پس از آنها اولیای الهی، و در عصر غیبت بر دوش ولی فقیه است. وظیفهی حوزه این است که این نظام ارادهها را تربیت و هدایت کند تا در صحنهی اجتماعی همافزایی شکل گیرد.
رجائی با توجه به این نکته که حکمرانی، عمل نبی و ولی است و انقلاب اسلامی ادامهی همین مسیر است. این عمل را شامل سه مؤلفه دانسته و بهترتیب تبیین کرد و گفت: مشخص کردن مقصد نهایی بر اساس آموزههای الهی در جایگاه تعیین غایت؛ و تنظیم ساختار در عرصه طراحی نهادها و ابزارهایی که این غایت را محقق سازند، همچنین فراهمآوری بستر فرهنگی در آمادهسازی جامعه برای پذیرش این مسیر از مولفه های مهم عرصه حکمرانی است؛ از این رو حکمرانی دینی، پیوند زدن علم فقه، اصول و کلام با عمل، یعنی اجرا، قانونگذاری و قضاوت بر اساس محوریت ولایت است.
استاد حوزه علمیه در پاسخ به این پرسش که نقش حوزهی علمیه در ارائه دانش حکمرانی چیست، گفت: حوزه باید پشتوانهی تئوریک تولید دانش حکمرانی باشد. در بیانیهی حوزه پیشرو و سالم نیز، رهبر انقلاب بر کلیدواژهی حکمرانی تأکید کردهاند. حوزه در نقطهی تولداش در برابر استعمار به میدان آمد و ارادهی مردم را هماهنگ کرد؛ امروز هم باید در سطح تمدن نوین اسلامی چنین کند. حوزه نهتنها باید فقه حکومتی (فقه دولت) را توسعه دهد، بلکه باید فلسفه سیاسی اسلامی و مبانی اجتماعی حکمرانی را تدوین کند. این به معنی اشغال همهی مناصب اجرایی توسط طلاب نیست؛ بلکه طلاب میتوانند معلمان و مروجان اندیشهی حکمرانی در منظومهی رهبری باشند، اگر این اندیشه را بهدرستی درک کنند. در واقع، نقش اصلی حوزه، نقش مادر فکری است؛ پدری که محتوای فکری را تولید میکند و سپس این محتوا را از طریق کانالهای آموزشی به بدنهی اجرایی تزریق میکند.
ضرورت آموزش حکمرانی در میدان عمل
رجائی با اشاره به اینکه نمونههای متعددی وجود دارد که نشانمیدهد مدیران ما صرفاً مجری وظایف اداری هستند، نه حکمرانان که دید بلندمدت و راهبردی دارند، ادامهداد: مثلاً در فتنهی 1401 دیدیم که یکی از استانداران با یک ورزشکار بیحجاب عکس گرفت. نباید چنین رفتارهایی را صرفاً بهحساب عناد یا غرض دانست؛ بسیاری از این مدیران، انسانهای متدین و خدمتگزارند اما در لحظهی تصمیم نمیدانند چگونه رفتار حکمرانی اسلامی داشتهباشند. حکمرانی اسلامی یک «فرهنگ تصمیمگیری» است. این فرد باید میدانست که این اقدام کوچک در شبکههای جهانی چگونه بازتولید میشود و چگونه به تضعیف ارادهی جمعی جامعه برای ایستادگی در برابر دشمن منجر میگردد. اگر آموزش و پژوهش حکمرانی به آنها داده شده بود، میدانستند ضمن حفظ احترام، با ناهنجاری همراهی رسانهای نکنند و مرز دین و جامعه را درست مدیریت کنند. حکمران باید توانایی مدیریت افکار عمومی در چارچوب ایدئولوژی را داشتهباشد.
وی افزود: حکمران اسلامی باید بداند در هر موقعیتی چگونه تصمیم بگیرد تا رفتارش به ضرر نظام تمام نشود. این نیازمند کار پژوهشی و آموزشی جدی است؛ کاری که حوزه علمیه باید محور آن شود و معرفت حکمرانی انقلاب اسلامی را به زبان عملی و تمدنی در جامعه جاری کند. ما باید برای هر ساحت حکمرانی (اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، بینالمللی) چارچوبهای نظری مشخصی داشتهباشیم. مثلاً در حکمرانی اقتصادی، نباید درگیر نزاع میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم شویم، بلکه باید مدل اقتصادیای را صورتبندی کنیم که مبتنی بر عدالت اسلامی و تحقق اهداف متعالی باشد. این مدلها باید از بطن فقه حکومتی بیرون بیایند و سپس توسط نهادهای واسط، به شیوههای قابلاجرا تبدیل شوند.
چالشهای ساختاری در حوزه علمیه برای تحقق حکمرانی
پژوهشگر حوزوی با این سؤال که با وجود تأکیدات مکرر، آیا ساختار فعلی حوزه علمیه برای تولید این سطح از دانشِ کاملاً کاربردی و راهبردی مهیا است؟ گفت: چالشهای ساختاری جدی وجود دارد. حوزه علمیه سنتی در طول قرنها برای مواجهه با مسائلی چون فقه عبادات، معاملات و اثبات امامت شکل گرفته است. این ساختار برای پاسخگویی به نظام پیچیدهی جهانی و چالشهای مدرنِ حکمرانی، نیازمند پوستاندازی است. اولاً، انضباط پژوهشی در حوزه باید ارتقا یابد. بسیاری از پایاننامهها و رسالهها، بهجای تولید نظریهی نوآورانه در باب حکمرانی، به تحلیلهای جزئی یا تکرار مباحث موجود میپردازند. ما نیازمند «نظرورزی کلان» هستیم. حکمرانی نیازمند اتصال به علوم انسانی مدرن (با رویکرد نقادانه اسلامی) است؛ پیوند فلسفه سیاست اسلامی با نظریههای جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی برای درک بهتر جامعهی هدف. ثانیاً، تقسیمبندی دروس سنتی (سطوح اربعه) بهخوبی فقه حکومتی را پوشش نمیدهد. فقه حکومتی صرفاً احکام فردی نیست؛ بلکه فقه ناظر بر نظم عمومی است؛ فقه تدبیر اجتماع. باید دروسی تعریف شود که بهطور صریح به موضوعاتی چون فقه قوانین، فقه نظارت عمومی، و مبانی حقوق اساسی اسلامی بپردازند. این دروس باید با ابزارهای نوین آموزشی و با نگاه تحلیلی عمیق تدریس شوند. ثالثاً، سنت انقطاع از مدیریت باید شکسته شود. اینکه روحانیت درگیر مناصب اجرایی نشود، یک اصل مهم است، اما این نباید بهمعنای انقطاع از شناخت دقیق فرآیندهای اجرایی باشد. طلاب باید آموزش ببینند که چگونه میتوانند بهصورت مشاوران حکیم، نه مدیران اجرایی روزمره، بر دستگاههای حکومتی نظارت و راهنمایی کنند. مدرسه حکمرانی شهید بهشتی باید این پیوند را برقرار سازد.
حکمرانی و تمدن نوین اسلامی؛ چشمانداز و مسئولیت
رجائی با اشاره به چگونگی پیوند میان تمدن و حکمرانی اسلامی تصریحکرد: تمدن نوین اسلامی صرفاً پیشرفتهای فنی و اقتصادی نیست؛ تمدن اسلامی یک سامانهی کامل از ارزشها، نهادها، سبک زندگی و الگوی مدیریت است. حکمرانی اسلامی، معماری این تمدن است. اگر ما نتوانیم ساختار حکومتی و اداری خود را بر مبنای ارزشهای دینی سازماندهی کنیم، هرگز به آن تمدن نخواهیم رسید.
او ادامه داد: تمدن نوین اسلامی نیازمند پایداری در اهداف بلندمدت است. مدیریتهای دولتی، بهدلیل وابستگی به دورههای کوتاه سیاسی، اغلب برنامههای میانمدت را اجرا میکنند. حکمران الهی باید برنامهای چهل یا پنجاه ساله داشتهباشد. این امر تنها با تکیهبر اندیشهای که ریشه در مبانی ثابت دارد (یعنی فقه و وحی) امکانپذیر است.
رجائی به مسؤلیتهای حوزهی علمیه در این عرصه اشاره کرد و هرکدام را برشمرد: 1. صورتبندی تئوریک؛ باید نظریات حکمرانی را چنان مستحکم کنیم که در برابر حملات ایدئولوژیک غرب قابل دفاع باشد. 2. تولید اسناد راهبردی؛ تولید مدلهای علمی که نشان دهد چگونه میتوان شاخصهای توسعه را با مفاهیم اسلامی مانند عقلانیت توأمان ساخت. بهعنوان مثال، ما باید فرمولی برای اندازهگیری «عدالت» در حوزهی اقتصادی ارائه دهیم که صرفاً توزیع ثروت نباشد، بلکه شامل توزیع فرصتها و فراهمآوری شرایط رشد معنوی برای همه باشد. این فرمول باید محصول تلاش محققان حوزوی باشد.
ضرورت همکاری بین نهادی برای تولید دانش حکمرانی
رئیس مدرسه تربیت و حکمرانی شهید رجائی ضمن توجه به تعامل حوزه با دانشگاهها، آن را از موضع مرجعیت علمی حوزه تفسیر کرده که تبعیت نداشته و باید نقش «تنظیمگر معرفتی» را ایفا کند و افزود: دانشگاهها در تولید مدلهای کمی، آمارگیری و تحلیلهای میدانی توانمند هستند، اما در تعیین مبانی، ارزشها و غایات کارآمد نیستند. در همکاری ما باید اصل بر این باشد که خروجی نهایی باید در چارچوب اندیشه اسلامی صورتبندی شود. مثلاً اگر در مبحث حکمرانی آموزش و پرورش تعامل میکنیم، حوزه باید چارچوب فلسفی و تربیتی سند تحول بنیادین را ارائه دهد و دانشگاه در طراحی سازوکارهای اجرایی و روشهای سنجش آن کمک کند.
وی عنوان کرد: این همکاری نیازمند تأسیس کارگروههای مشترک دائمی است که خروجی آنها مقالات علمی-پژوهشی درجه یک نباشد، بلکه سند راهبردی اجرایی برای دستگاهها باشد. این اسناد باید قابل فهم برای مدیران باشند و در عین حال، عمق نظری را حفظ کنند. حوزه باید زبان نظری خود را به زبان مدیریتی و قابلاجرا ترجمه کند.
رجائی در پایان خاطرنشان کرد: انقلاب اسلامی یک پروژه حکمرانی است که توسط ولی فقیه هدایت میشود. این پروژه موفق نخواهد شد مگر اینکه دستگاههای علمی و پرورشی اصلی نظام، یعنی حوزه علمیه، نقش خود را در این عرصه بهطور کامل ایفا کنند. حوزه باید از حالت انفعالی خارج شود و نقش فعال و تهاجمی (بهمعنای سازنده و تولیدکننده) در ترسیم نقشههای راهبردی برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی داشتهباشد. تربیت حکمرانان در تراز انقلاب، نیازمند تحولی عمیق در دانشی و آموزشی حوزه است. اگر این تحول رخ ندهد، ما در مواجهه با پیچیدگیهای عصر جدید، در نهایت تبدیل به مصرفکننده نظریات دیگران خواهیم شد و اصل استقلال فکری و حکمرانی خود را از دست خواهیم داد.
خبرنگار: علی عسگری
انتهای پیام/